يک قرن، دو سال کمِ پیش، درست در وسط جنگ جهانی اول،"کلارنس ساندرز" در "مِمفیس"، یکی از شهرهای ایالت تنسی آمریکا، یک خواربار فروشی بزرگ راه انداخت به اسم "پیگلی ویگلی" که بیشترِ کارها را خود مشتریها انجام دهند و به همین دلیل یک نام يا صفت "سلف سرویس" هم به نام عجیب و غریب اين فروشگاه اضافه کرد.
بيبيسي در اين باره مينويسد؛ بعد از جنگ جهانی دوم، یک فرد دیگری به اسمِ سِینزبری، که در انگلیس يك خواربار فروشی بزرگ داشت، کشف میکند که شیوه "سلف سرویس" چه خدمت بزرگی به سرمایهداری ميكند و چه منفعت بزرگی برای سرمایهدارها دارد.
اجازه دهيد؛ عینِ جمله مقاله "چگونه بریتانیا به یک کشور سلف سرویس مبدل شد" را از نشریۀ معتبرِ "ایندیپندنت" براي شما نقل کنيم.
اين نشريه مينويسد: "بعد از آنکه لرد سینزبری از امریکا دیدار کرد، متوجه شد که با انجام گرفتنِ کارهای خرید به وسیله خود مشتریها چه قدر از لحاظ وقت و پول به نفع فروشگاه تمام میشود".
حالا دیگر فروشگاههای بزرگ زنجیرهای، شعبههای همه بانکها، ایستگاههای پمپبنزین و بسیار از جاهای خدماتي دیگر، همه دچار روند سلف سرویس شدند.
مردم هم خوشحال که شدهاند کارگر بیمواجب آنها... میروی توی فروشگاه، میگردی، جنسهایی را که میخواهی انتخاب میکنی، میگذاری داخل سبد خريد، میآیی توی صف دستگاه "سلف سرویس" میایستی، نوبتت که رسید، کد جنسها را یکی یکی میدهی به دستگاه و ماشین براي شما حساب میکند، جمع میزند و در پايان مبلغ خريد را به شما گفته و ميپرسد؛ نقد پرداخت ميكنيد یا با کارت اعتباری به ماشین پرداخت میکنید. در پايان هم ماشین از شما تشکر میکند و شما از فروشگاه با خوشي خارج ميشويد!
اين مشتري خوشحال، بدونِ اینکه فکر کند که کمِ کم پنج دقیقه، مانند یک دستیار فروشِ با تجربه، برای صاحبان فروشگاه کارکرده است و صاحبان فروشگاهها این "پنج" دقیقهها را گذاشتند روی هم و 96" تا از آن شده است "هشت" ساعت کاري و در نهايت یک دستیار فروش يا كارمند فروش را بیرون کردهاند. چرا كه ديگر نيازي به اين فرد نيست. كار او را من و شماي مشتري انجام ميدهيم.
يك شعبه محلی بانک را بیست سال پیش بستند. همچنين نزدیکترین شعبه بازار ناحیه، قبلا شش تا باجه داشت كه چند سال پیش سه تا از آنها را بستند و به جاي آنها شش تا ماشین سلف سرویس گذاشتند و اين روند همچنان ادامه دارد. حتي بابت كار اين ماشينها از شما كارمزد هم دريافت ميكنند.
حالا وارد شعبه که میشوید، یک كارمند با لبخند میآید جلو که به شما یاد بدهد، چگونه سلف سرویس شوید. با احترام و دلسوزی به او میگویم: شما دارید به ما مشتریهای بانک یاد میدهید سلف سرویس شویم تا خودتان را، مثل بقيه همکارانتان بيرون كنند؟ خيره به من نگاه میکند و بدون لبخند میگوید: "این چه حرفی است میزنید، آقا!"
اگر روزی همه جا سلفسرویسي شود، همه مردم هم بیکار خواهند شد! با اين تفاصيل آيا استفاده از خدمات "سلف سرویس" کمک به افزایش بیکاری در جامعه نيست؟ اگر هست، چرا اين روند در حال گسترش است! چگونه ميتوان اين پديده سلفسرويس را به نفع مردم و جامعه تبديل كرد؟