حسین شریعتمداری در ستون سرمقاله روزنامه كيهان با تيتر «زین سوی ره قافله باز است»نوشت:
1- دو سال قبل در یکی از یادداشتهای کیهان به ترفند «مارپیچسکوت» که از پیچیدهترین ترفندهای عملیات روانی است اشاره کرده و آورده بودیم «مارپیچسکوت- SILENCE SPIRAL- بر این نظریه تکیه دارد که افراد جامعه اگر احساس کنند دیدگاه و نظر آنها نسبت به فلان موضوع در «اقلیت» است و اکثریت مردم، دیدگاه و نظری متفاوت با آنان دارند، به طور معمول و براساس یک قاعده تجربه شده - استثناها مورد نظر نیست - علاقه و تمایلی به ابراز نظر و عقیده خود نخواهند داشت و افراد خنثی و بیتفاوت نیز ترجیح میدهند در همان جهت ابراز عقیده کنند که تصور میکنند نظر اکثریت مردم است» کارشناسان عملیات روانی از ترفند مارپیچ سکوت که اصلیترین بخش اجرای آن برعهده رسانههاست برای القاء دیدگاه مورد نظر خود به عنوان «دیدگاه و باور اکثریت مردم»! در جامعه حریف استفاده میکنند. با این توضیح که وقتی رواج و فراگیری «فلان دیدگاه» را در جامعه حریف به سود خود ارزیابی میکنند، از طریق رسانهها، گروهها، احزاب و شخصیتهای وابسته یا تحت تاثیر خود همان دیدگاه و نظر را با این هدفگذاری که دیدگاه اکثریت مردم است، تبلیغ کرده و ترویج میدهند. در این ترفند اگرچه اثرگذاری بر افکار عمومی نیز یکی از اهداف تعریف شده است ولی کاربرد اصلی آن تغییر محاسبات و اخلال در تصمیمسازی و سیاستپردازی مسئولان کشور حریف است.
2- تجلیل آقای دکتر روحانی رئیسجمهور محترم کشورمان از حماسه 9دی و تأکید ایشان که پیام روشن این حماسه، دلدادگی مردم به ساحت مقدس امامحسین علیهالسلام، قانونگرایی، حمایت از انقلاب و نظام و بیعت مجدد با رهبری بود، بلافاصله با اعتراض همراه با عصبانیت رادیو فردا، ارگان رسمی و فارسیزبان سازمان «سیا» روبرو شد که آن را مخالفت آقای روحانی با نظر اکثریت مردم ایران! قلمداد کرد.
تجلیل رئیسجمهور در حالی است که حماسه 9دی با حضور بینظیر و چنددهمیلیونی مردم و با تابلو و شناسه، اعلام برائت از اصحاب و سران فتنه آمریکایی اسرائیلی 88 شکل گرفت و از این روی، آقای دکتر روحانی در تجلیل از این حماسه نه فقط با اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران همسو و همجهت بودهاند، بلکه برخلاف آنچه انتظار میرفت به وطنفروشی و جنایات سران و عوامل فتنه که آن نیز، باور تمامی مردم است و با صدها سند غیرقابل انکار همراه است، کمترین اشارهای نکردند. ولی همین اندازه از تجلیل حماسه 9 دی هم به مذاق سازمانسیا خوش نیامده است... و در این ماجرا عبرتهایی هست که نباید از کنار آن به سادگی عبور کرد. بخوانید!
3- وقتی آمریکا بدون کمترین ملاحظه و پایبندی به شواهد روشن و خالی از ابهام، حماسه بینظیر 9دی را تنها به این علت که تودهنی محکمی به پروژه براندازی و مشترک غربی، عبری و عربی بود، انکار میکند و تجلیل از آن را با منافع خود ناسازگار میبیند، بدیهی است که هرگز آقای روحانی معتقد به اسلام و انقلاب و امام و نظام و رهبری و طرفدار منافع مردم این مرز و بوم را «دوست»! و «شخصیت قابل احترام»! نمیداند و تنها در صورتی حاضر به پذیرش وی و همراهی با دولت ایشان خواهد بود که در چارچوب تعریف شده و میدان علامتگذاری شده آمریکا و متحدانش حرکت کند.
4- بهرهگیری از ترفند مارپیچ سکوت برای محاصره روانی مسئولان کشورمان منحصر به رسانههای بیگانه نیست بلکه دنبالههای داخلی آنها نیز از این ترفند بهره میگیرند و از آنجا که زیر تابلوی دوستدار این یا آن مسئول پنهان میشوند، مارپیچ سکوت آنها میتواند از «ضریب تأثیر» بیشتری نیز برخوردار باشد.
شاید رئیسجمهور محترم کشورمان نکتهای را که در این بند از یادداشت پیشروی آمده است، نپذیرند و یا در صحت آن تردید کنند ولی با جرأت و به گواه شواهد خالی از ابهام باید گفت که مدعیان اصلاحات و سایتها و روزنامههایی که در اختیار دارند نیز برای ایجاد فاصله و زاویه میان ایشان و واقعیتهای مورد قبول و باور تودههای عظیم مردم به شگرد «مارپیچ سکوت» متوسل شده و میشوند و از این طریق، نظر و دیدگاه اقلیت اندک و کمشمار خود را با عنوان و در پوشش نظر و دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق مردم جا میزنند! به عنوان مثال، در حالی که مشکلات معیشتی مردم، بیکاری، ضرورت پیشرفت علمی و نیاز مبرم کشور به مبارزه با فساد اقتصادی و... مسائل اصلی بوده و ذهن همگان را به خود مشغول داشته است، با بهرهگیری از رسانههایی که در اختیار دارند و با پشتیبانی آشکار رسانههای پردامنه دشمنان بیرونی، مسائل دمدستی را بزرگ جلوه میدهند و از نیاز و منافع حزبی و گروهی خود با درشتنماییهای کاذب و حاشیهسازی و گندهگوییهای بیپایه و اساس، به عنوان خواست اکثریت مردم یاد میکنند. برای پی بردن به این واقعیت تلخ کافی است جناب رئیسجمهور فقط نگاهی گذرا به تبلیغات رسانهای پر حجم و -در اکثر موارد- یکسان و همخوان روزنامههای زنجیرهای و سایتهای وابسته به مدعیان اصلاحات بیندازند.
اگر این واقعیت تلخ قابل انکار نیست - که نیست- اعتماد جناب روحانی به این قشر اندک و کم شمار ولی پرگو و پرهیاهو میتواند خدای نخواسته زاویه گرفتن تدریجی ایشان از مردم را در پی داشته باشد.
5- اواسط سال 1389 خانم هیلاری کلینتون با صراحت اعلام کرد که آمریکا برای کمک به مخالفان جمهوری اسلامی - با قید جنبش سبز(!) - و حضور آنان در فضای سایبری، مبلغ 400 میلیون دلار بودجه اختصاص داده است - که البته رقم واقعی به مراتب بیشتر از مبلغ اعلام شده است- اما چرا فضای سایبری؟ و در حالی که دشمن به حضور مخالفان در کف خیابان و آشوب و تنشآفرینی قابل رویت و محسوس آنان به شدت نیاز دارد، چرا اصرار دارد که آنها را از کف خیابان به فضای سایبر منتقل کند؟! پاسخ این پرسش روشنتر از آن است که نیازی به بررسیهای عمیق داشته باشد. این تصمیم آمریکاییها هنگامی اتخاذ شده و دیکته میشود که بسیاری از هواداران قبلی سران فتنه به ماهیت وطنفروشانه و فریبکارانه آنان پی برده و حاضر نیستند به حمایت از آنها در کف خیابان حضور پیدا کنند. از این روی دیدگاه و نظر آنها در قد و قواره یک گروه اندک و کم شمار به نمایش درمیآید که در مقایسه با تودههای عظیم و چند ده میلیونی 9 دی، به چشم نمیآیند. اما نفرات، در فضای سایبری قابل شمارش نیستند و یک یا چند نفر با راهاندازی یک سایت اینترنتی میتوانند خود را به دروغ، بخش قابلتوجهی از مردم جا بزنند! و این جابهجایی از عرصه واقعی به فضای سایبری، لازمه و نیاز اولیه برای بهرهگیری از ترفند «مارپیچ سکوت» است و به دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنان اجازه میدهد علیرغم کوچکی، خود را بزرگ! جلوه دهند و با وجود «ریز» بودن، درشتنمایی کنند! بدیهی است از دولتمردان دلسوز و مخصوصا رئیسجمهور محترم انتظار نمیرود که تحت تأثیر این فضای کاذب قرار گرفته و در تشخیص اولویتها به خطا رفته و در محاسبات خود اشتباه کنند.
6- مدعیان اصلاحات، اولا؛ در بیاعتمادی و بیاعتنایی مردم به خود کمترین تردیدی ندارند و به همین علت بود که آقای عارف نامزد اصلی خود را با این توضیح به ایشان که در نهایت صاحب 7 یا 8 درصد آراء مردم خواهد بود، وادار به استعفاء و کنارهگیری کردند و این در حالی بود که آقای دکتر عارف را به این علت که در فتنه 88 حضور نداشته است، برگزیده بودند.
ثانیا؛ بارها در آغاز ریاستجمهوری آقای روحانی به کنایه و طی چند ماه اخیر به صراحت اعلام کردهاند که روحانی را اصلاحطلب نمیدانند و متأسفانه وقاحت را به جایی رساندند که از دولت دکتر روحانی با عنوان «رحم اجارهای اصلاحطلبان»! یاد کردند و هرگاه نظر و دیدگاه و یا عملکرد رئیسجمهور محترم را با منافع حزبی خود ناهمخوان دیدهاند بدون کمترین ملاحظهای به ایشان تاختهاند. بنابراین به آسانی میتوان نتیجه گرفت که مدعیان اصلاحات پایگاه مورد اعتماد و قابل تکیهای برای جناب روحانی نیستند.
7- یکی دیگر از ترفندهای مدعیان اصلاحات علیه دکتر روحانی که در چارچوب همان «مارپیچ سکوت» قابل توضیح است، تلاش بیوقفه آنان برای فاصلهاندازی و زاویهسازی میان رئیسجمهور و منتقدان است. آنان اصرار دارند که هر انتقادی - ولو دلسوزانه و برخاسته از خواست آشکار و صریح مردم- را بهحساب دشمنی و کینهتوزی علیه ایشان بنویسند! و این توهم را به رئیسجمهور محترم القاء کنند که با شمار فراوانی از دشمنان روبروست و جناب دکتر روحانی را - البته با محاسبات غلط خود- به این نتیجه برسانند که در میان اصولگرایان - منظور اصولگرایی به مفهوم واقعی آن یعنی تاکید بر آموزههای اصیل اسلامی و انقلابی است - جایی ندارد و الزاما بایستی همراهی با مدعیان اصلاحات را، هرچند که با آنها در بسیاری از موارد همخوان نیست، بپذیرد!
8- بولتننویسی جهتدار یکی دیگر از شاخههای شناخته شده ترفند «مارپیچسکوت» است که مدعیان اصلاحات برای فاصلهاندازی رئیسجمهور محترم با مردم از آن بهره میگیرند. در اینباره گفتنی است در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی، برخی از نزدیکان ایشان در حالی که به شدت مراقب بودند شناخته نشوند و با اخذ قسم جلاله که هویت آنان فاش نشود، نزد نگارنده آمدند و توضیح دادند که افرادی - نظیر حسین باستانی که اکنون فراری و پناهنده است- و چند نفر دیگر که از بردن نام آنها معذور هستیم، همه روزه با تهیه بولتنهای حاوی اخبار جعلی و یا دستکاری شده، این توهم را به آقای خاتمی القاء میکردند که گروهها و جماعت بسیاری، همه توان خود را صرف مخالفت و دشمنی با وی میکنند... تا آنجا که ایشان طی سخنانی ادعا کرد «هر9 روز با یک بحران روبروست»! این ترفند را تعدادی از نزدیکان رئیسجمهور سابق نیز به کار میبستند و نتیجه آن را مخصوصا در سالهای پایانی مسئولیت ایشان، همگان شاهد بوده و بودیم! با تأسف باید گفت امروزه همان بولتننویسان در نهاد ریاستجمهوری فعال هستند!
9- و بالاخره شخصیت آقای دکتر روحانی به گواهی سوابق ایشان در جبهه مدعیان اصلاحات قابل تعریف نیست و نباید خدای نخواسته بر این تصور باشند که در میان اصولگرایان جایی ندارند! و اینکه؛ زین سوی ره قافله باز است.
مجلدات بعدي تاريخ نابخردي را بايد نوشت
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود آورد:
چهار سال پيش كه اوضاع سوريه در حال بحراني شدن بود، برخي كشورها اقدام به پادرمياني كردند تا بلكه نوعي آشتي و مصالحه ميان مخالفان و حكومت ايجاد كنند. در آن زمان هنوز خبري از داعش يا ساير افراطيون سلفي نبود. تندترين مخالف حكومت سوريه، اخوانالمسلمين بود كه آن گروه در برابر امثال داعش بسيار محافظهكار و حتي سازشكار به حساب ميآيد. در آن زمان برآورد ميشد كه هزار نفر از نيروهاي طرفين و عمدتا از مخالفان حكومت بشار اسد كشته شدهاند. نخستين نظري كه منتقدين دادند اين بود كه هزار نفر به دست حكومت سوريه و شخص بشار اسد كشته شده و ما كساني را كه دستشان به خون اين تعداد سوري آغشته است.
به رسميت نميشناسيم و با آنها مذاكره نميكنيم و شرط اول هرگونه تفاهمي، خلع وي از قدرت است. روشن است كه با اين ديدگاه، ميانجيگران شكست بخورند و جنگطلبان دست بالا را داشته باشند.
حالا و پس از گذشت چهار سال، بيش از ٢٠٠ برابر آن تعداد از دو طرف كشته شدهاند. مينويسيم كشته و شما هم ميخوانيد كشته، ولي ميان اين كشتهها با كشتههاي اوليه جنگ داخلي تفاوت زيادي هست. كشتههاي اوليه عموماً به طريق مرسوم تيراندازي از يك سو به سوي ديگر و در يك كارزار شفاف و قابل پيشبيني رخ دادهاند. ولي كشتههاي بعدي به معناي واقعي كلمه جنايت محسوب ميشوند و صغير و كبير مردم، قرباني كشتار شدهاند. ضمن اينكه كشتهها محصول يك جنگ شفاف و قابل پيشبيني نيستند. چند روز پيش مستندي منتشر شد كه نظاميان داعش سه راننده تريلي را كه در حال عبور بودند، از تريلي پياده كرده و وقتي با چند سوال و جواب كوتاه مشابه تست كنكور، متوجه شدند كه آنان اهل سنت نيستند و از علويون هستند، بلافاصله اعدام شدند. اينها مواردي است كه به تصوير درميآيد و فقط كسرِ كوچكي از آن چيزي است كه در سوريه رخ ميدهد و بقيه موارد امكان به تصوير كشيدنشان وجود ندارد و البته در هر دو طرف ماجرا كمابيش ديده شده است.
كساني كه آن روز و پس از كشته شدن هزار نفر ميترسيدند كه مذاكره و سازش كنند، چه دستاوردي براي جامعه و ملت خود داشتهاند؟ حتماً انتظار دارند كه نام نيكي در تاريخ از آنان بماند و آيندگان بگويند كه اين گروه شجاع و معتقد به اصول حاضر نشدند با قاتلان مردم دست دهند و سازش كنند و خون هزار نفر از مردم را وجهالمصالحه قرار دهند. آنان در آن روز گمان ميكردند كه چند روزي بيشتر نميپايد كه حكومت سوريه سقوط كرده و آن را دو دستي تقديم آنان كنند و اين برگ زرين سازشناپذيري را براي هميشه در كارنامه خود يدك بكشند. ولي گذران روزگار نشان داد كه آن مخالفان، امروز در هتلهاي پايتختهاي اروپايي و عربي در حال گذران عمر راحت خويش هستند و جايشان را در صحنه جنگ، داعش و امثال آن پر كرده و هزار كشته هم تبديل به ٢٠٠ هزار كشته و چند ميليون آواره شده است. از همه بدتر اينكه چشمانداز روشني هم ديده نميشود و اگر برخي از آنان امروز براي مصالحه دعوت شوند، سر از پا نخواهند شناخت و به كلي تعداد كشتهها را فراموش خواهند كرد.
اين نشان ميدهد كه بهانه قبلي نه تنها در عمل به جلوگيري از كشتار بيشتر مردم منجر نشد، بلكه به اين نتيجه منجر شد كه هزار نفر كشته كم بوده و تا وقتي كه كشتهها دهها و صدها برابر آن نشود، ذهنيت عدهيي متوجه خطري بودن وضع نخواهد شد. خانم باربارا تاكمن، كتابي دارد به نام «تاريخ نابخردي». اين كتاب شرح ماجراي برخي از رفتارهاي نابخردانهيي است كه در طول تاريخ صورت گرفته است و امروز كه به آن ماجراها نگاه ميكنيم، تعجب ميكنيم كه چرا تصميمگيران آن، تا اين حد نابخردانه عمل كردهاند و همين نابخردي آنان منشأ دردها و رنجهاي فراواني براي مردم و بشريت بوده است. مشكل ما اما به گذشته محدود نميشود.
امروز هم نابخرديهاي فراواني هست كه هر روز و هر سال شاهد آن هستيم. الان كه به سالهاي گذشته نگاه ميكنيم، با هيچ عقل سليمي متوجه جنگهاي صدام حسين عليه ايران و كويت نميشويم. دو جنگي كه منطقه را در بحراني عميق فرو برد. همچنان كه حمله سال ٢٠٠٣ به عراق از سوي جرج بوش و توني بلر، نابخردي ديگري است. موقعيتهاي فراواني كه در كشورهاي بحرانزده براي صلح پيش آمده و با دست رد مواجه شده است، انواع ديگري از نابخرديهاي سالهاي اخير است. آيا كسي ميتواند جلد دوم تاريخ نابخردي را بنويسد؟ اگر هم نوشته شود، تا چه حد از آن درس خواهيم گرفت؟ مشكل اينجاست كه نابخردان تاريخ در لحظه تصميم، يقين داشتند كه عاقلانهترين تصميم را ميگيرند و مخالفان خود را تخطئه و مسخره ميكردند. آيا در ميان ما (در هر طرف ماجراي سياست) مصاديق اين ادعا وجود ندارد؟ پاسخ روشن است، ولي مشكل اينجاست كه نميتوان به سهولت درباره مصاديق نابخردي سخن گفت.
شنود گناهی نابخشودنی
دکتر حسین میر محمد صادقی حقوقدان و عضو هیأت علمی دانشگاه در روزنامه ايران نوشت:
یکی از حقوق مسلم مردم، حق برخورداری از حریم خصوصی است. به این معنا که تمامی مکاتبات و مکالمات آنها از امنیت کافی برخوردار باشد و بدون اجازهشان نیز در اختیار دیگران قرار نگیرد.
بدین ترتیب شنود غیرقانونی نه تنها از لحاظ اخلاقی و دینی گناهی بزرگ و نابخشودنی است بلکه از لحاظ قانونی هم در قانون اساسی منع شده است. در قانون مجازات اسلامی نیز برای نقض آن بویژه از سوی کارگزاران حکومتی ضمانت اجرای کیفری تعیین شده است. بنابراین هر تلاشی در راستای تقویت این حق بنیادین انسانها - مصون بودن مکالمات از هر گونه شنود غیر مجاز و تقویت ضمانت اجرای کیفری برای ناقضان این حق - میتواند عملی پسندیده و مورد تأیید باشد. در مجموع ارائه لایحه منع شنود غیرقانونی از سوی دولت اقدام پسندیده و قابل توجهی است و به طور کلی باید تلاش کرد که حقوق تعریف شده ملت در قانون اساسی از طریق تصویب قوانین عادی به مرحله ظهور و اجرا برسد. در مورد شنود نیز ضمن تأکید بر ممنوعیت آن، موارد مجاز شنود و اشخاصی که حق صدور دستور برای انجام چنین کارهایی را دارند باید به طور دقیق و البته بسیار محدود مشخص شود. بدیهی است برای جلوگیری از اقدام غیرقانونی و غیرشرعی شنود باید اقدامات لازم قانونی در مورد ممنوعیت بهکارگیری ابزار و تجهیزات مربوطه، خرید و فروش یا وارد کردن آنها به کشور انجام پذیرد زیرا در غیر این صورت ابزار و تجهیزات مذکور ممکن است خارج از روال قانونی و برای نقض حریم خصوصی افراد مورد سوءاستفاده قرار گیرد. اینکه طبق اخبار واصله چنین مسألهای در لایحه ارائه شده از سوی رئیس جمهوری به مجلس شورای اسلامی مورد پیشبینی قرار گرفته است به نظر میرسد که جزو نکات بسیار مثبت باشد ضمن اینکه امید میرود در مورد سایر مصادیق حقوق ملت که در اصول 19 الی 42 قانون اساسی ذکر شده نیز قوای سهگانه در موارد لزوم به تدوین و تصویب قوانین عادی لازم برای اجرایی کردن این قوانین اقدام کنند.
اصولگرايان و اتاق فرماني در خيابان جام جم
روزنامه ابتكار در ستون سرمقاله خود به قلم فضل الله ياري نوشت:
جناح اصولگرايي با همه طول و عرض و قطر و ارتفاعي که در سپهر سياسي ايران براي خود قائل است، گويي چشم و گوش به سيگنال هايي داده که از فرستنده هاي رسانه ملي مي گيرد ، اتفاقي که به راحتي مي تواند مواضع آنان را تغيير دهد.
اين جناح قدرتمند در ساختار جمهوري اسلامي ايران، اين روزها ستون هاي متعدد خيمه اش را در دستان گروه هاي مختلفي ميبيند که هريک به طرفي مي کشند و مانند حکومت هاي ملوک الطوايفي، هر روز کسي از گوشه اي از آن سر بر مي آورد و ادعاي محوريت مي کند و لابد ديگران بايد گوش به فرامين او بسپارند.
گروه هاي زير مجموعه جناحي که در مرامنامه ادعايي اش «اصول» جايگاهي جدي دارد،ظاهرا در چندسال گذشته، نتوانسته اند چندان که مي نمايند بر سر اين اصول توافقي داشته باشند. به گونه اي که دو چهره نگران اين جناح (يعني مرحوم آيت الله مهدوي کني و مرحوم عسگراولادي) که پروژه حدت اصولگرايي را محور فعاليت هاي خود قرار داده بودند، دل آزرده از بي اعتنايي آشکار گروه ها وچهره هاي شاخص جناح راست، رخت به سراي باقي کشيدند تا اين جناح باسابقه نشان دهد که چندي است تعادل خود را ازدست داده است؛تنها چند روز پس از ظهور مردي به نام محمود احمدي نژاد در عرصه سياسي ايران.
در چندسال گذشته از خيمه اصولگرايي صداهاي متفاوتي به گوش رسيده است که نه انتخابات مجلس نهم - بدون حضور رقيب اصلاح طلب - توانست از آن ها لشکر متحدي بسازد و نه انتخابات رياست جمهوري يازدهم و حضور نامزدي که در منظومه فکري اصلاح طلبان جايي براي خود دست و پا کرده بود.
هر گروه از اين جناح بي اعتنا به انذارهاي شيوخ خو د، پرچمي به دست کسي دادند و او را به ستاد ثبت نام انتخابات وزارت کشور کشاندند و در گوشش خواندند که نامزد اصلح اصولگرا توهستي ولاغير! به طوري که نامزدهاي معرفي شده در آخرين روزهاي قبل از انتخابات جواب تلفن هاي مرحوم آيت الله مهدوي کني را نمي دادند، از ترس آن که نکند، شيخ الرئيس اصولگرايان از آنان بخواهد که به «وحدت» تمکين کنند و به نفع ديگري از دور رقابت ها کنار بروند.
نتيجه آن شد که حسن روحاني آمد و بي اعتنا به خاستگاه اصولگرايي خويش، از ميان نامزدهايي که مهر تاييد گروه هايي از جناح اصولگرا را با خود داشتند، کليد ساختمان پاستور را ربود و آن شد که تا آخرين روزهاي قبل از انتخابات، در مخيله اصولگرايان هم نمي گنجيد.
اما چهره ها و گروه هاي مختلف اين جناح پرقدرت در روزهاي گذشته نشان دادند که مي توانند براي اتخاذ موضعي واحد چشم به يک جايگاه داشته باشند و آن برنامه هاي صداوسيماي جمهوري اسلامي از خيابان جام جم تهران مي باشد. براي اثبات اين موضوع تنها مي توان به همنوايي سراسري افراد شاخص و رده هاي مياني و حتي بدنه جريان اصولگرايي با رويکرد کمي تغيير يافته رسانه ملي اشاره کرد.
در روزهاي منتهي به نهم دي امسال ، سيماي جمهوري اسلامي ايران با همان رويکرد پنج سال گذشته به پخش برنامههاي تلويزيوني پرداخت با کمي تفاوت و آن هم انتقاد از محمود احمدي نژاد« به خاطر برگزاري جشن پيروزي در اوج اعتراضات پس از انتخابات» و البته انتقاد ملايم از خود « به خاطر پخش زنده اين مراسم تحريک آميز». از آن پس بود که به ناگاه چهره هاي شاخص اين جناح به يک باره به ياد آوردند که در کنار حملات شديد و بي مهابا به «سران فتنه» مي توانند به محمود احمدي نژاد و صداوسيما و اقدامات تحريک آميز آن ها نيز انتقادي وارد کنند. چيزي که در پنج سال گذشته هيچ گاه از اين جناح شنيده نشد.
به نظر مي رسد که همنوايي پنج سال گذشته اصولگرايان و تغيير اخير به تبع تغيير اندک در موضع رسانه ملي،مي تواند اين نويد را به بزرگان اين جناح بدهد که برنامه هاي احتمالي خود براي ايجاد تغييرات در جناح متبوع خود را، از طريق رسانه ملي پيگيري کنند که ظاهرا بسيار بيشتر از رايزني ها و تلاش هاي پيدا و پنهان بزرگان اصولگرا نتيجه مي دهد.ظاهرا چهره هاي اصولگرا چشم خود به کنداکتور برنامه هاي رسانه ملي دوخته اند.