حادثه حساسیتبرانگیز، نیاز به ظرفیت سنجی ومخاطب سنجی دارد. برای بررسی موضوعات به تعبیری حساسیت برانگیز باید، ابعاد این حادثه بر بخشهای مختلف جامعه، تبعات روانی یک حادثه و بازتاب بخشی یا کلان ملی و فراملی رویداد در نظر گرفته شود
روزنامه اعتماد نوشت: نكتهيي كه بايد در نظر بگيريم اين است كه خبرنگاران و رسانهها قصد افشاي اسراري كه به منافع ملي ضربه ميزنند را ندارند. اما اگر وظيفه پرسشگري خبرنگار را باور كرديم بايد اجازه دهيم پرسش از مسوولان و اطلاعرساني توسط او انجام بگيرد. اگر قرار باشد خبرنگار بيكم و كاست آن چه را كه از سوي نهادها وارگانها اعلام ميشود را تنها منتقل كند با مسوول روابط عمومي سازمان فرقي ندارد.
شايد صفت پيگيري و پرسشگري مداوم خبرنگار از مسوولان، تصويري باشد كه مردم از روزنامهنگاري مدرن در ذهن خود ساخته باشند. خبرنگاراني كه تا روشن شدن دلايل و موشكافي ابعاد ماجرا از پاي ننشسته و همراه نيازهاي مخاطب گام برداشته و اخبار را زير و رو ميكنند. اين تصوير مرسوم در اذهان با واقعيت روزنامهنگاري در ايران چندان منطبق نيست.
تجربه روزنامهنگاري در سالهاي اخير نشان ميدهد روشن شدن ابعاد يك ماجرا در روزهاي آينده به سادگي گفتن آن در روزهاي نخست نيست. چرايي و كندوكاو در ابعاد ماجراها ناگفتهيي دارد كه با جستوجو در كوله بار ٤٠ سال تجربه فريدون صديقي، روزنامهنگار پيشكسوت ميتوان به آن رسيد. روزنامهنگار صاحبنامي كه از آغاز سنين جواني و در مراحل حساس تاريخي دردفتر تحريريه حضور داشته و بيش از صدها گزارش و مصاحبه درباره موضوعات گوناگون نوشته است.
عصر يك روز سرد زمستاني در اتاق سردبيري همشهري محله، ميهمان فريدون صديقي، استاد روزنامهنگاري ايران بوديم تا دلايل سردي و سكوت فضاي رسانهها را درباره اخبار گرم و داغ روزهاي قبلشان، بررسي كنيم. از او ميپرسم: «اگر ابعاد ماجراهاي حساس توسط رسانههاي داخلي بررسي نشوند چه ميشود»؟، لبخند تلخي ميزند و ميگويد، «در اين شرايط مردم ديگر روزنامههاي ما را نميخرند چون با دست خودمان مخاطبان خود را به رسانههاي رقيب واگذار كرديم.»گفتوگو با فريدون صديقي را در ادامه ميخوانيد...
- پرسش نخست من اين است كه شما با توجه به سالها فعاليت در مطبوعات ايران ميزان و حجم گزارشهاي پيگيرانه نسبت به گزارشهاي ديگر در سبكهاي گوناگون را تا چه حد تخمين ميزنيد و چگونه ارزيابي ميكنيد؟
پيگيري و علتيابي و كشف جزييات يك حادثه به نوع نگاه به موضوعات و عوامل گوناگون بستگي دارد.
عامل نخست اين است كه حادثه مذكور در كدام موقعيت زماني رخ ميدهد و چه فضايي را از آن خود ميكند. ممكن است گاهي پيگيري يك رخداد به زعم مديريت كلان جامعه ارتباطي ما به التهابها و تنشها و بدبينيها دامن بزند. علاوه بر اين گاهي ممكن است دامن زدن به حادثه درزمان رخ دادنش، سبب كندي پيگيري موضوع توسط سازمان و دستگاه مسوول شود. بنابراين گاهي براي جلوگيري از افشاي زودهنگام ابعاد يك ماجرا رسانهها از كنار برخي رويدادها ميگذرند.
عامل سوم به ميزان اهميت و رويكرد فعالانه يا خنثاي رسانهها نسبت به اخبار گوناگون بازميگردد. نكتهيي كه نبايد فراموش كرد اين است كه علتيابي و آسيبشناسي و پرداختن به جزييات حوادث در حوزههاي گوناگون متفاوت است. ممكن است در برخي حوزهها حوادث بيشتري قابل پيگيري باشند اما در حوزههاي ديگر امكان پيگيري حوادث كمتر باشد چون امكان دسترسي به منابع اطلاعرساني كمتر و حداقلي است. بنابراين پيگيري يك رويداد به موضوع آن رويداد برميگردد كه اين رويداد چقدر فراگير است و دامنه و آستانه آن تا چه ميزان است.
مثلا يك حادثه چه ميزان عمومي است يا فقط به بخشهايي از جامعه باز ميگردد. بنابراين نميتوان نسبت به حجم و ميزان آنها حكم كلي داد زيرا ميزان گزارشهاي پيگيرانه نسبت به نوع حوزهها و موضوعات گوناگون متفاوت هستند.
- ميتوانيد براي توضيح بيشتر درباره موضوعات پيگيرانه مثالي ذكر كنيد تا روشن شود كدام رويدادها در جريان گزارشهاي پيگيرانه قرار ميگيرند و قابل بررسي هستند؟
به عنوان مثال تئاتر شهر داراي آسيبهاي جدي است و مقرر شده كه بخشهايي از آن ترميم و اصلاح شود. اين موضوع تا حدودي بخشي است، اگر چه ميتوان به گونه ملي نيز به آن نگريست زيرا تئاتر شهر نماد هنري شهر است. پيگيري اين موضوع اگرچه در جاي خود قابل تامل است اما با موضوعي نظير اسيدپاشي متفاوت است زيرا حادثه اسيدپاشي عموميت و فراگيري بيشتري دارد و ممكن است هر آن قربانياي از جامعه بگيرد. شاخه و نوع و موضوعات اعم از سياسي و اقتصادي و فرهنگي بودن و فراگير بودن آنها و حتي درجه و اندازه خشونت مستتر در يك حادثه، در اين ميان نقش ايفا ميكنند. اين حوادث همه در جاي خود دستهبندي و بررسي ميشوند بنابراين همچنان كه گفتم؛ نميتوان با حكم كلي به اين استنباط رسيد كه همه اين حوادث تا چه ميزان پيگيري ميشوند يا در چرخه اخبار رسانهها به باد فراموشي سپرده ميشوند.
- شايد اگر مصداقيتر صحبت كنيم حوادث حساسيت برانگيز بيشتر شامل پيگيري و كنكاش رسانهها قرار گيرند. حوادثي مثل قتل يا حوادثي مانند اسيد پاشيهاي اخير يا كلاهبرداري عمده كه پاي دستگاههاي مسوول را به ميان ميكشد و بر خلاف انتظار كمتر مورد پيگيري قرار ميگيرند. علت اين ماجرا به سياستهاي رسانهيي برميگردد يا به نبود منابع قابل بررسي خبر كه كمتر در اختيار روزنامهنگاران قرار ميگيرد؟
وقتي نام حادثهيي را حساسيت برانگيز قلمداد ميكنيم با قضاوت به اين نتيجه رسيدهايم كه اين موضوع از زواياي گوناگون قابل بررسي است. حادثه به تعبير شما حساسيتبرانگيز، نياز به ظرفيت سنجي ومخاطب سنجي دارد. براي بررسي موضوعات به تعبيري حساسيت برانگيز بايد، ابعاد اين حادثه بر بخشهاي مختلف جامعه، تبعات رواني يك حادثه و بازتاب بخشي يا كلان ملي و فراملي رويداد در نظر گرفته شود.
هر زمان اهميت نكاتي كه ذكر شد بيشتر باشد، نيروها و مراكزي كه خود را مسوول و صاحب راي ميدانند، خود را در اين ميان سهيم و دخيل ميدانند، به ميدان وارد ميشوند. نتيجه اين امر هم اين ميشود كه كمربند ايمني دور اين رويداد بسته ميشود. حوادثي كه بازتاب برون مرزي پيدا ميكنند، اين كمربند ايمني بيشتر به دور آنها حلقه ميشود زيرا ضريب حساسيت به اين اتفاقات افزايش پيدا ميكند. در اين شرايط است كه توضيح اطلاعات حداقلي ميشود يا به صورت هدايت شده در ميآيد. بنابراين خبرنگار مورد نظر اگر خود و رسانهاش به پيگيري اين حادثه معتقد باشند، كاري از پيش نميبرند. دليل اين اتفاق همين است كه منبع اطلاعرساني درهاي خود را به روي خبرنگاران نميگشايند.
- شما از كمربند ايمني بستن به دور حوادث حساسيت برانگيز صحبت به ميان آورديد. محدود كردن منابع اطلاعاتي كه معمولا از سوي دستگاههاي امنيتي عموما به دليل مصلحتانديشيهاي خيرخواهانه مرسوم است. سوال اينجاست كه چرا در اين مصلحتانديشي به وظايف رسانهها و نقش آنان در شفافسازي و تامين امنيت بلندمدت اعتماد نميشود؟ مگر نه اينكه رسانهها وظيفه دارند با شفافسازي ابعاد حادثه به كمك دستگاههاي قضايي و امنيتي بشتابند و با آنان همكاري كنند؟
اين دو نهاد بايد با يكديگر همپوشاني داشته باشند. رسانه همان قدر كه به طرح مطالبات مردم از مسوولان ارتباط پيدا ميكند، همان قدر هم وظيفه دارد كه اقدامات مسوولان در برابر رويدادهاي گوناگون را تبيين و توزيع كند. فراموش نكنيم كه يكي از وظايف رسانهها توزيع و تبيين برنامههاي مسوولان و دولتمردان است. بنابراين اينگونه نيست كه رسانهها به مسوولان و دولت پشت كرده باشند و فقط رو به مردم باشد. در نتيجه رسانهها پلي بين مردم و مسوولان هستند. بديهي است كه روزنامهها توسط مردم خريده ميشوند و مردم هم از رسانهها توقع دارند كه به نيازهاي آنان پاسخ دهند. برخي نيازها نيازهاي فوري و آني هستند مانند اينكه مخاطب ميخواهد بداند وضعيت جادهها امروز چطور است.
اما برخي نيازها آني نيستند و ميان مدت و بلندمدت هستند. گزارشهاي پيگيرانه عموما در ميان اين گونه نيازها قرار ميگيرند. وظيفه و هدف رسانهها پاسخگويي به همين نيازهاست. اگر رسانهيي منتشر شود اما به اين نيازها پاسخ ندهد ديده و خوانده نميشود. نتيجه اين اتفاق كه محصول همين بياعتمادي است، غمانگيز و ناخوشايند است. مردم در جامعهيي زماني كه از رسانهها پاسخگويي نبينند از رسانههاي داخلي رويگردان شده و به سمت رسانههاي بيگانه ميروند؛ رسانههايي كه در آنها پاسخگويي ممكن است درست نبوده باشد و منطبق با منافع رسانهيي آنها طراحي شده باشد. با اين وجود درشرايط خلأ و سكوت رسانههاي داخلي اين اطلاعات در قالب بستههايي ارايه ميشود كه تا حدودي مخاطب تشنه و نيازمند پاسخگويي را اقناع ميكند.
- ريشه اين بياعتمادي به روزنامهنگاران داخلي در بزنگاههاي تاريخي از سوي دستگاههاي مسوول به كجا برميگردد. آيا تصورات عوامانهيي مانند كنجكاوي مضر خبرنگارانه كه به موي دماغ بودن خبرنگاران تعبير ميشود، در نگاه مسوولان جاري نيست؟ شايد به دليل همين نگاه باشد كه دست دوستي در مواقع حساس به سوي آنان دراز نميشود.
به اين حادثه از چند ديدگاه و از چند منظر ميتوان نگاه كرد. به هر حال صاحبان امتياز همه رسانهها در ايران، افراد مورد اعتماد و مورد وثوقي هستند. به نظر نميرسد كه در ايران فردي غيرقابل اعتماد و ناشايست و نامناسب اختيار و مسووليت رسانهيي را در دست داشته باشد.
اگر اين فرض پذيرفته شود كه اين افراد قابل اعتماد هستند بايد وظيفه رسانه كه همان اطلاعرساني است از سوي مسوولان پذيرفته شود. علاوه بر اين، پرسش اين است كه چرا گاهي اين افراد مورد اطمينان نميتوانند اطلاعرساني كنند؟ چون گاهي مديريت و سياست رسانه مذكور به لزوم و ضرورت اطلاعرساني درباره جزييات برخي حوادث اعتقاد ندارد. دليل اين تامل اين است گاهي مدير رسانه با توجه به اطلاعاتي كه از منابع خبري دارد، حس ميكند نبايد پيگير برخي حوادث شد چون زمان مناسب اطلاعرساني درباره آن فرا نرسيده است. منظور من اين است كه وظيفه مديرمسوول و صاحب امتياز يك نشريه نيز هست كه در تقابل با مديريت كلان شبكه ارتباطي جمعي كشور (معاونت مطبوعاتي وزارت ارشاد) به شكلگيري اين تفاهم كمك كند و اين ارتباط دوسويه را بازسازي كند تا اين اعتماد بستر وسيعتر و معنادارتري پيدا كند. در زماني كه حتي مدير و صاحب امتياز يك رسانه به رازپوشي درباره ابعاد يك ماجرا اعتقاد داشته باشد، انتشار اطلاعات درباره موضوع با تاخير همراه شده و سوژه كاركرد خودش را از دست ميدهد.
- اين تاخير در واكاوي ماجراهاي حساسيت برانگيز از سوي رسانهها چه نتايج اجتماعي در بردارد؟
نتيجه اين تاخير اين است كه مردم به قضاوتها و تحليلهاي فردي كه گاهي درست نباشد، روي ميآورند. رواج اين تحليلهاي غلط بسيار زيان بار است اما زماني كه پاسخگويي دريغ ميشود، لابد بعد زيان بار ماجرا نيز در نظر گرفته شده است. اما ابعاد وسيع و زيان بار اين ماجرا كه گاهي درك نميشود، سلب اعتماد غمانگيز مخاطبان از رسانههاست. در جامعهيي كه هشتاد روزنامه با جمعيت هفتاد و هشت ميليوني كه نيمي از آنها ١٥ تا سي و پنج سال آنان در سني هستند كه بايد در طيف مخاطبان روزنامههاي داخلي قرار بگيرند و در حالي كه سي و پنج ميليون از مردم بايد مشتريان دايمي روزنامهها باشند، تيراژ روزنامههاي ما به يك ميليون نميرسد.
دليل اين وضعيت غمانگيز و تاسف بار اين است كه روزنامهها پاسخگوي نياز مخاطب نيستند و به همين دليل خريده و خوانده نميشوند.
- استاد، شايد علت ديگر مخالفت يا ترسهاي گوناگون از واكاوي حوادث گوناگون در حوزههاي مختلف اين باشد كه هميشه مخاطب از دانستن ابعاد برخي حوادث خوشحال نميشود و ممكن است برخي تصورهاي شيرين او از برخي حوزهها در هم شكند. اگر اين عامل را تاثيرگذار ميدانيد، مثالي ذكر كنيد؟
با شما موافقم. اين اتفاق شايد در برنامه ٩٠ كه خود من از مخاطبان هميشگي آن هستم رخ داده است. پيگيري اين برنامه درباره ابعاد ماجراها و حوادث فوتبال ايران مانند رشوه خواريها يا آموزشهاي نادرست در اين سالها هميشه وجود داشته است. اگرچه اين برنامه از غفلتها و ندانم كاريها و خطاها و حتي فجايع رازگشايي كرده است كه در جاي خود بسيار قابل تامل است اما اگر از اين بعد فاصله بگيريم خواهيم ديد مردم به فوتبال بيعلاقه شدهاند. مردم حالا احساس ميكنند بدنه و ماهيت اين ورزش تهي است و كسي سرجاي خود قرار ندارد. نتيجهيي كه از طرح اين سوال ميتوان گرفت اين است كه برخي موضوعات مانند فوتبال را ميتوان پيگيرانه دنبال كرد. اين آزادي و فراق در بررسي مسائل فوتبال بيدليل نيست. اين سهل بودن به اين جهت است كه فوتبال در كنار برخي مسائل نظير گراني اقتصادي حاشيه محسوب شده و متن به حساب نميآيد. فوتبال به هر حال سرگرمي محسوب ميشود و به همين سبب بررسي و آسيبشناسي آن مخاطرات كمتري به دنبال دارد.
در مقابل اين جريان رويدادهايي كه جامعه به آن حساستر است قرار ميگيرد. طبيعتا واكاوي و پيگيري اين اخبار نيز در جريان مديريت رسانهيي با حساسيت بيشتر و اكنش رو به رو ميشود. از اين بحث ميتوان اين گونه نتيجه گرفت كه به همين دلايل است موضوعات جدي كمتر پيگيرانه در رسانههاي ما بررسي شدند. تعدادي ازاخبار جدي در جريان رسانهيي بازتاب پيدا كردند كه مديريت كلان رسانه شرايط انتشار را فراهم كرده است. به عنوان مثال ماجراي گوشتهاي آلوده يا روغن گياهي پالم از اين موارد است. تخلفاتي كه معمولا در ايران توسط خود دستگاههاي مسوول اعلام شدند و خبرنگار در كشف و رازگشايي آن نقشي نداشته است.
- ترس از دست دادن سمت مديريتي در برخي مديران و اينكه افشاگري و پرداختن به ابعاد حوادث ممكن است جابهجاييهايي در سطوح مديريتي را در پي داشته باشد، عامل ديگري نيست كه به موازات عوامل ديگر مانع گشايش مجراهاي اطلاعاتي از سوي خبرنگاران ميشود؟
اين مساله ريشههاي گستردهيي دارد كه بايد در بحث مفصلتري بررسي شود اما بهطور مختصر به آن اشاره ميكنم. من فكر نميكنم كسي مسووليتي را مشروط بر اينكه كارش را از دست ندهد، بپذيرد. معمولا افراد به قصد خدمت و برجاي گذاشتن نام نيك مسووليتي را ميپذيرند. گاهي مديريتها در چارچوب منافع گروهي و سازمان و تشكيلات تعريف ميشوند. اما طبق همين تعريف هم نميتوان مديريت در بخشهاي گوناگون را جزاير جداگانهيي تعريف كرد. يعني دولت نگاه واحدي به خواستهها و مطالبات مردم دارد نميتواند در جايي خوب عمل كند و در جايي بد عمل كند زيرا به منافع كلي دولت لطمه ميخورد. بنابراين انتخاب مديران نامناسب عمدي و خود خواسته توسط دستگاههاي مسوول نيست. بنابراين با در نظر گرفتن اين مقدمه اگر مديري در جايگاهي مينشيند كه به جاي حفاظت از منافع ملي، منافع فردي يا گروهي خود را در نظر ميگيرد، جاي تاسف دارد. وجود اين مديران نشان ميدهد كه يا انتخاب اين مدير توسط بالادستيها اشتباه بوده است يا خود او به غلط در اين جايگاه نشسته است. معمولا در اين انتخاب غلط خودخواسته يا ديگري خواسته آموزههاي اشتباهي كه در نظام آموزشي ما ريشه دارد، بيتاثير نيست.
اگر سيستم آموزشي ما پروسه سالم وطبيعي را بر مبناي آموزههاي درست و آگاهي را طي كند، آدمها زودتر ياد ميگيرند، در چه مشاغلي مفيد هستند و بعدها توسط سيستم به همان جايگاه هدايت ميشوند. در اين شرايط است كه انتخاب مديران و مسوولان اشتباه كمتر رخ ميدهد.
- فكر ميكنيد نخستين گام براي اينكه مخاطرات پرداختن و پيگيري اخبار براي رسانهها و خبرنگاران كمتري شده و اعتماد به حسن ظن رسانه از سوي مسوولان باور شود، چيست؟
نكتهيي كه بايد در نظر بگيريم اين است كه خبرنگاران و رسانهها قصد افشاي اسراري كه به منافع ملي ضربه ميزنند را ندارند. اما اگر وظيفه پرسشگري خبرنگار را باور كرديم بايد اجازه دهيم پرسش از مسوولان و اطلاعرساني توسط او انجام بگيرد. اگر قرار باشد خبرنگار بيكم و كاست آن چه را كه از سوي نهادها وارگانها اعلام ميشود را تنها منتقل كند با مسوول روابط عمومي سازمان فرقي ندارد. با اين وصف حتي ميتوان گفت ديگر به حضور او نيازي نيست زيرا پرسشگري و تحليلي صورت نميگيرد. اگر شرايط فضا به سمت خود سانسوري خبرنگاران پيش رود وخبرنگار از انجام وظيفه خود بيمناك يا نا اميد باشد، به سمت فاجعه حركت كردهايم زيرا اصحاب رسانه جامعه به كارمند مبدل شدهاند.
بنابراين بايد در چارچوب ظرفيتهاي قانوني فضاي انجام كار خبرنگاران را فراهم كرد. بايد اين نكته پذيرفته شود كه خبرنگاران در چارچوب قانون متضمن تامين امنيت و مصالح ملي به شمار ميآيند. بايد صحت اين ماجرا از سوي مسوولان باور شود كه اگر كسي صاحبامتياز نشريه و يك رسانه است قطعا مصالح و منافع ملي را شناخته و از درك آن عاجز نيست. بنابراين اين افراد آگاه نشريه را منتشر نميكنند كه مطالبش با منافع ملي در تعارض باشد. اما اگر اين پيشفرض مثبت را منفي در نظر بگيريم و با سختگيريهاي بيمورد مانع اطلاعرساني قانوني و دلسوزانه رسانه شويم، مردم را به سوي رسانههاي بيگانه سوق داديم و رسانههاي داخلي را بياعتبار و غير موجه جلوه داديم.