با آنكه كمي زودتر ميرسم و طبق روشهاي مرسوم جشنوارهاي بايد دمدر از حراست و ساعات هماهنگ شده تا كارت خبرنگاري و مليام مورد استعلام قرار بگيرد، با يك جو غيرقابل تصور روبهرو ميشوم. انگار كه به يك جمع دوستانه دعوت شده باشم و قرار باشد كه ساعتي با دوستان خود بنشينم وگپ بزنم.
ميزبان ما مسئول روابط عمومي جشنواره است كه توقع دارم براي خودش دفتر مستقلي داشته باشد و در يك محيط آرام با هم گفتوگو كنيم اما آخرين تصور من هم غلط از آب درميآيد و درست وسط لابي سينما فلسطين يك جوان با پيراهن آبي خودش را معرفي ميكند. تازه متوجه ميشوم كه مديرروابط عمومي موردنظر خود او است كه دفتر كارش همان گوشي هوشمندي است كه در دستش گرفته. محمد صادق باطني خودش تا سال گذشته با مستندهايي مثل «دوپينگيها» و «جاي خالي» از فيلمسازان عمار محسوب ميشده و امسال مسئول روابطعمومي جشنواره است. هر چند هنوز تأكيد دارد كه او يك مستندساز است نه يك مديرروابط عمومي با معناي مصطلح.
قرار ميگذارد... جدول را تنظيم ميكند... با صاحبان اثر صحبت ميكند... پيگير مسائل اكران مردمي ميشود و خلاصه دفتر و ميز وصندلي و لوازم مديريت همهاش سرپايي است.
با روي گشادهاش راهنمايي ميكند تا بر يكي از صندليهايي كه در لابي چيده شده روبهروي هم بنشينيم و بحث را آغاز كنيم.
قبل از اينكه نخستين سؤال را بپرسم توضيحي در مورد شيوه نشريه ميدهم و تأكيد ميكنم كه اصلا نميخواهم وارد بحثهاي خشك و فني سينما شوم و مردمي بودن اين جشنواره بيشتر مدنظراست. قبول ميكند و من نخستين سؤال را در مورد اكرانهاي مردمي ميپرسم. اينكه اين ايده اصلا از كجا آمده و چرا مدل پخش در مساجد، حسينيهها و خانه شهدا را انتخاب كردند.
حرفش را با نام خدا آغاز ميكند و بعد ميگويد؛ «يك لغت رايج كه در سينماي ايران امروز وجود دارد بحران مخاطب است و شما ميبينيد كه در فيلمهاي پرفروش هم، مخاطب از چند دههزار نفر تجاوز نميكند.» از حس طلبكاري بعضي از سينماگران از مردم ميگويد و اضافه ميكند انگار كه سينما در قلهقاف است و مردم بايد به سمت آن حركت كنند اما ما درست در اينجا ايستادهايم و ميخواهيم خطشكني كنيم و خودمان به سمت مردم برويم. به او تذكر ميدهم كه بحث آسيب شناسي را بگذارد براي بعد و بيشتر از مردم بگويد. تأييد ميكند و صحبتهايش را با سؤال ادامه ميدهد كه مردم ما چقدر خودشان را در سينماي ايران ميبينند؟ بهعنوان مثال يك فرد با لهجه كردي چند فيلم در سينماي ايران پيدا ميكند كه به او درست نگاه شده است؟ همينطور يك فرد بلوچ و تمام اقوام ايراني... .
عمار به جاي اينكه مردم به سمت او بيايند خودش به سمت مردم حركت كرده.
مردم؛ ركن جشنواره
ركن مردم كه در اين جشنواره مورد توجه است به هيچ عنوان يك لغت ويتريني نيست و اتفاقا اصليترين ركن عمار و لازمه حيات اين جشنواره همين مردم است. نكته قابلتوجهي را هم يادآور ميشود كه در سالهاي ابتدايي انقلاب پخش فيلم در مساجد و پايگاههاي مردمي يكي از امور جاري بوده و عمار به نوعي احياگر اين سنت است نه مبدع آن اما بايد به اين نكته توجه كرد كه خود فيلمها هم مهم هستند و بايد قابليت پخش در فضاي مسجد را داشته باشند. از همين جا ميخواهم بحث را به سمت سوژههاي مردمي پيش ببرم كه يك نفر با چند جدول پخش سر ميرسد و بهدنبال هماهنگي است. نكته جالب در اين جدولپخشها جدا از برنامههاي جانبي مثل سخنراني و كارگاه آموزشي، جدول پخش روز جمعه است كه در آن از ساعت 10 صبح تا 2ونيم بعد از ظهر به نمازجمعه اختصاص پيدا كرده و به نوعي از هيچكدام از نمادهاي سبك زندگي اسلامي در اين جشنواره غفلت نشده است.
با پايان بحث هماهنگي، گفتوگو را پي ميگيريم و اين بار سؤال ميكنم كه آيا فقط با پخش فيلم در ميان مردم، يك جشنواره مردمي ميشود و سوژههاي فيلم مهم نيستند؟ با جديت نفي ميكند و ميگويد اگر چند تا از سوژهها را مثال بزنم امر كاملا روشن ميشود؛ اول «مشتي اسماعيل» يك پيرمرد نابينا اهل كياسر كه در زندگي امروز ما قطعا در حاشيه قرار ميگيرد اما فيلمساز عماري آمده و او را مطرح كرده است. ميبينيم كه شايد دارد بهتر از ما زندگي ميكند. «آخوندچيني» در مورد يك روحاني كه به ذهنش رسيده است كه چرا براي تبليغ اسلام در پرجمعيتترين كشور دنيا فعاليتي نشده بنابراين خودش تصميم ميگيرد كه زبانچيني بياموزد و حالا يك مبلغ اسلام در چين است . «ننه عصمت» كارش سالها بافتن دستكش براي رزمندهها بوده يا« ننه سكينه» كه براي رزمندهها نان ميپخته؛ ميبينيد تمام سوژههاي عمار از دل مردم است. خيلي از اين شخصيتها قهرمان هستند ولي حتي همسايه آنها هم از وجودشان بيخبر است. حتي كار معمولي مثل راننده سرويس چند دختر دبستاني هم سوژه ماست؛ كاري كه شايد معمولي باشد اما ما اينجا رانندهاي را نشان دادهايم كه از همين كار معمولي دارد براي كار فرهنگي بهره ميبرد. من از اين موارد ميتوانم براي شما دهها مثال بزنم. ما اينجا يك تفاوت نگاه داريم آن هم اين است كه خودمان را پايينتر از مردم و سوژههايمان ميبينيم و اين را نقطه قوت خود ميدانيم.
چرا مستند
بحث را در مورد قالبهاي كاري ادامه ميدهيم و اينكه چرا بسياري از كارها به شكل مستند ارائه ميشود درحاليكه شايد سليقهها به سمت فيلم داستاني باشد. ابتدا آماري از جشنواره امسال ميدهد و ميگويد كه امسال اتفاقا حجم فيلمهاي داستاني زياد بوده اما معتقد است يك مستند خوب از فيلم داستاني خيلي بهتر است؛ چرا كه در مستند شما فقط راوي ميشويد و يك نمايش صادقانه را به بيننده تحويل ميدهيد اما در فيلم داستاني شما برسوژه حاكم ميشويد و قهرمانتان هم يك شخصيت بزك كرده ميشود كه باورش ممكن است براي همه ساده نباشد و اصلا شايد قابل تطبيق با دنياي واقعي نباشد. براي همين اثرش كم خواهد شد.
بحث را كه در حال تبديل شدن به يك بحث فني سينمايي است را باز به سمت مخاطبين برميگردانم و از او سؤال ميكنم مردمي كه اين شبها در مسجد جمع ميشوند و فيلمي را كه گاه با يك دستگاه ويدئوي ساده نمايش داده ميشود را ميبينند آيا حاضرند براي اين كار متحمل هزينه شوند؟ او كه انگار منتظر اين سؤال بوده شروع ميكند كه گام اول ما فقط جذب مردم است؛ اينكه مردم بيايند و اين سينما را براي خودشان ببينند. بعد كه اين اتفاق افتاد خودشان بيايند و كار را از ما تحويل بگيرند؛ اتفاقي كه به سرعت در حال رخ دادن است. ما هر دوره افراد بيشتري را ميبينيم كه ميآيند و از جيب خودشان هزينه ميكنند تا اين كار جلوه و نمود بهتري پيدا كند.
يك اتفاق زيبا
بحث را در مورد شيوه حضور خود مردم در عمار به پايان ميبريم كه مجددا ميگويد درهاي عمار به روي هر كسي كه ميخواهد مردم را نشان دهد باز است. اينجا نه خطكشي خاصي وجود دارد نه اعمال سليقهاي. ما معتقديم خيلي از فيلمسازهاي غربي هم ميتوانند در عمار شركت كنند؛ چرا كه شيوه عمار مشخص است و هماكنون در بسياري از نقاط دنيا شيوه پرداخت به موضوعات، مثل عمار است؛ نقد دروني و اشاعه زيبايي. نزديك اذان است كه گفتوگوي ما تمام ميشود و در حال بيرون آمدن هستم كه يكي از زيباترين لحظههاي جشنواره عمار رخ ميدهد؛ جوانهايي كه در يك فضاي بيريا و آلايش، از سينما فلسطين به سمت مسجد روبهروي سينما حركت ميكنند و نشان ميدهند كه نقطه پيوند مسجد و سينما خودشان هستند؛ خودشان يعني همان نسل مومني كه سينما را هم جهاد ميبيند.
فرق عمار با بقيه
از او سؤال ميكنم كه مجموعه عمار چقدر توانسته شرايط جنگي فعلي در حوزه جنگ نرم را به مردم معرفي كند كه پاسخ ميدهد همين« ننهعصمت» امروز هم دارد دستكش ميبافد و امروز دستكشهايش را به هنرمندان جبهه فرهنگي انقلاب ميدهد كه ديگر اينجا لرزيدن دست از لرزيدن انگشت روي ماشه بسيار خطرناكتر است.
هر چند اين ضرورتبيني هنوز «جريان» نشده. بحث را كمي محتواييتر ميكنيم و از اين ميپرسم كه آيا مردم هميشه بايد خودشان را قهرمان ببينند و انگار هيچ مشكلي نيست ؟ آيا عمار قرار است بگويد همهچيز زيباست و كمبودي وجود ندارد ميگويد كه جشنواره عمار اصلا قرار نيست با كسي رقابت كند يا دائما مقايسه شود. عمار در پاسخ به خلأ جدايي مردم از سينماي خودشان ايجاد شده و اين احساس رقابت اصلا براي عمار موضوعيت ندارد. عمار براي مردم است و اگر مردم به عمار رويخوشي نشان ميدهند بيشترنتيجه كار كساني است كه از مردم فاصله گرفتهاند و از بالا به پايين به مردم نگاه كردهاند. بعد صحبتهايش را با حديثي ادامه ميدهد كه «مومن آينه مومن است» و تفاوت فيلمساز عماري هم در اين آينه بودن است؛ ماهم ميدانيم كه پر از اشكاليم و تا رسيدن به نقطه تمدن عظيم اسلامي فاصله زيادي داريم اما بايد مثل آينه عمل كنيم و به جاي اينكه بديهايمان را در بوق و كرنا كنيم اول از زيباييها ميگوييم بعد هم كه نوبت اشكالات شد ميآييم و درون خودمان بهدنبال ريشه اشكالها ميگرديم. مدل كاري خود را هم ميگذاريم: من در مقايسه با «انسان كامل مومن و انقلابي» نه من در مقايسه با «انسان غربي». اين خيلي مهم است كه اشكال را چگونه بگوييم.