7میلیون آدم بيدغدغه در کشور. این آماری است که حسن طایی، معاون وزیر کار در بجنورد اعلام کرده است. منظورش هم یعنی کسی که نه هنری دارد، نه شغلی.
هیچ انگیزهای هم برای فراگیری یک هنر یا مهارت تازه ندارد. دنبال کار هم نیست. البته اين وضعيت فقط مربوط به کشور ما نیست. آنها یک واژه اختصاری برای تنبلان بیهنر کشورشان ابداع کردهاند.
گفتوگوی همشهری جوان با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس، استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل اجتماعی درباره تعریف neet است و مشکلاتش. از او پرسیدهایم، این همه آدم بيخيال از کجا سبز شدهاند و چه بلايي ميتوانند سر كشور بياورند. اواخر گفتوگو هم كمي درباره نقش خانواده و جامعه در به وجود آمدن آدمهاي زيادي بيدغدغه بحث كردهايم.
- چه تعریف آکادمیکی از آدم neet وجود دارد؟ اصلا این همه neet از کجا پیدایشان شده است؟
اگر بخواهید واژه نیت (NEET) را بررسی کنید، باید چند موضوع مختلف را بررسی کنیم. «نیت» زمانی به وجود میآید که نظام اجتماعی و فرهنگی، به خصوص با محوریت نظام خانواده نتوانند افراد را مسوول تربیت کنند.
ما زمانی آدم علاف خواهیم داشت که نظام اجتماعی قادر نباشد جامعه را پویا و زنده کند. در چنین شرایطی برخی از سلول بنیادی جامعه دچار رخوت و مسوولیتناپذیری میشود و تعهد اجتماعی ندارد.
دوراندیش هم نیست. اگر تربیت ضعیف خانواده را جزو دلایل ایجاد چنین افرادی بیاوریم، میتوان گفت تعداد آدمهای neet بین نوجوانان و جوانان بیشتر از بزرگسالان است.
البته باز هم به این مفهوم نیست که آنها حتما جوان هستند. بزرگسالها هم میتوانند در طبقه آدمهای علاف قرار بگیرند. وقتی در جامعهای از سرمایه اجتماعی استفاده درست نمیشود، شما برخی از گروههای اجتماعی را میبینید که به سمت علافی میروند.
- این شاخص چه پیامی برای ما دارد؟
واقعیتش را بخواهید، من هنوز چنین نقلقولی ندیدهام اما اگر ایشان چنین صحبتی کرده یا زبانش نچرخیده یا ایهامی در صحبتهایش بوده که خواسته آن را رفع کند یا اینکه خواسته مشکل بیکاری جوانان را توجیه کند.
اشاره به چنین رقم درشتی به بخشی از جوانان که نیروی کشور و تصمیمساز هستند و تقریبا تمام ثروت کشور را تشکیل میدهند، شوکآور است. آن هم در موقعیتی که ما برای رسیدن به مقام اول منطقه چشمانداز داریم.
نتیجه این موضوع کاهش پویایی جامعه است. در چنین جامعهای تعهد و احساس مسوولیت نداریم، روابط هم کدر و توجیهگر است. به مرور اعتمادها کم میشود. طبیعی است در چنین فضایی نتوانید برای فرداها برنامهریزی کنید.
اگر این آمار درست باشد، یعنی نزدیک به 10درصد جامعه ایرانی و شاید حدود ۳۰درصد جامعه فعال، دچار چنین رخوت و بیچارگیای شدهاند. پیام چنین آماری این است که قادر به تحقق برنامههای توسعه پنج ساله نخواهید بود.
با این حساب، فردا رتبه برتری در چشمانداز نخواهی داشت. فرداهایی که امروز به آنها آرمانگرایانه نگاه میکنیم وجود ندارد. این شاخص دارد به ما تلنگر میزند که اگر وضع به همین منوال پیش برود، فرداهای روشنی پیش روی ما نخواهد بود.
از همه مهمتر، اعلام خبر مرگ تدریجی و زوال سرمایه اجتماعی است. به همین دلیل به نظر من باید در بکارگیری این کلیدواژه وسواس خاصی داشت. وقتی چنین عبارتی را به کار میبریم، باید به اندازه کافی دلیل پشت سرش داشته باشیم.
- بین صحبتهایتان گفتید neet ویژه گروه سنی خاصی نیست و بین افراد بزرگسال هم از اين آدمها داریم. سوال این است که یک فرد با مسوولیت اجتماعی بالاتر، برای مثال یک پدر خانواده چطور میتواند اينقدر بيخيال باشد؟
واقعیت این است که ما چنین مشکلی را در سطح خرد جامعه بر دوش برخی خانوادهها میبینیم. در بعضی خانوادهها پدر به شدت گرفتار بيخيالي است.
عدماحساس مسوولیتش موجب ذله شدن اعضای خانواده میشود و به جایش اعضای کوچک خانواده احساس مسوولیت میکنند و تلاش دارند علافی او را جبران کنند. چنین افرادی گاه یک گروه تشکیل میدهند و در دل محلهها و در داخل صنفهای خودشان (صنف گروه دوستان) یک گروه علاف میسازند.
- برگردیم سراغ جوانان و مشکل علافیشان. این مشکل بین گروه جوانتر چطور به وجود آمده است؟
مشکل چند پایه دارد. جوانان هنگامی که میخواهند از دوره نوجوانی به جوانی منتقل شوند، باید منزلتها و مناسک جدیدی را بپذیرند که این موارد در برخی جوامع گهگاه با کندی رخ میدهد.
فردی که نوجوانی را تمام کرده و به سن جوانی رسیده، باید فعال شود، دنبال کار برود، درخواست تشکیل خانواده بدهد و تمهیداتی را برای خانهدار شدن فراهم کند.
اما این جوانها یا از این مرحله گذر نمیکنند، یا پذیرش این آداب و مناسک گذر از دوره نوجوانی به جوانی در آنها اتفاق نمیافتد. بیشتر دنبال جوانی و لذت خودشان هستند و به آینده توجهی ندارند.
این اتفاق نتیجه موضوعی است که در چند سال اخیر در کلانشهرها و به خصوص تهران رخ داده و نامش چرخش فرهنگی با رویکرد مصرف رخ است. مشکلی که بیشتر بین نوجوانان، جوانان و بانوان میبینیم.
- مقصر این داستان کیست؟
در این باره حرف و حدیثها زیاد است. میتوان گروهی را جزو جمعیت neet شمرد. میتوان مشکل را به حوزه چرخش فرهنگی، عدمبرنامهریزی و سکانداری فرهنگی و نبود برنامهریزی اقتصادی و اجتماعی ارتباط داد.
میتوان هم اینطور گفت که دلایل متعدد دیگری را جزو مشکلات این پدیده برشمرد. مشکلاتی مثل کمفرزند و تکفرزند شدن خانوادهها، وجود پولتوجیبی مناسب برای جوانان و بالا رفتن سطح تحصیلات که ورود این گروه به دنیای شغل و ازدواج را به تاخیر میاندازد.
در مجموع مقصر این موضوع ساختارهای جامعه، فرایند نادرست جامعهپذیری، رویکرد مسوولان و تربیت خانوادههاست. به نظر من، کمتر میتوان ضریب مقصر بودن را به سمت خود جوانها برد.
در واقع اگر ضریب بگیریم، ضریب مقصر بودن جوانان خیلی کمتر از ضریب تقصیر مسوولان، مدیران و برنامهریزان است.
- تربیت نادرست خانوادهها را به عنوان یکی از دلایل بيخيال شدن نسل جدید عنوان کردهاید. نسلی که خودش بسیار تلاشگر بوده و مشکلات زیادی را از سر گذرانده، چطور نتوانسته فرزندانی پرتلاش تربیت کند و نتیجه تربیتش اینچنین شده است؟
یکی از مواردی که باید به آن توجه کرد، پاسخ به همین سوال است. مدتهاست خانواده ایرانی در حال گذر از وضعیت گسترده به حالت هستهای است. در این تغییر وضعیت، کارکردهای خانواده عوض میشود و هرچقدر جلوتر میآییم، این کارکردها عوض میشوند.
این موضوع تا جایی پیش رفته که امروز خانواده مسوولیت کمتری در قبال فرزندان دارد. بگذارید در این باره مقایسهای بکنم. در گذشته، موضوعات عاطفی، شغل، امنیت، مسکن و... همه در داخل خانواده فراهم میشد اما خانواده امروز باید وظایف عاطفی را در قبال اعضایش انجام دهد و بگذارد بقیه کارها را نهادهای سیاسی از جمله دولت انجام دهند.
مشکل امروز ما اینجاست که نهادهای دیگر متوجه این تغییرات نبودهاند. کسی نفهمیده که همراه با رخ دادن این تغییرات، نقشهها و کارکردها در حال تغییر است. در نتیجه ترتیبات نهادی و خیلی چیزهای دیگر هم عوض میشود.
- ظاهرا مقصر درباره این موضوع، همه هستند به جز جوانان. بگذارید هرکدام را جدا بررسی کنیم. چه رفتاری در خانواده باب شده که نباید رخ میداد؟ رسانهها چه کارکردی در این زمان داشتهاند؟
خانوادههای شبههستهای امروز همان رفتاری را با فرزندانشان دارند که خانوادههای گسترده دیروز داشتهاند. تربیت نادرست زمانی رخ میدهد که مادر هنوز فرزندش را تروخشک میکند.
جای خوابش را صبحها جمع میکند و به او مسوولیتپذیری آموزش نمیدهد. چنین تربیتی بیمسوولانه و نادرست است؛ حتی در کشورهای رفاهزده و توسعهیافته هم چنین شیوههای تربیتی را برنمیتابند.
حوزه فرهنگ هم در اینباره مقصر است. رسانهها به خصوص رسانه ملی در برنامههایی که فاقد تاکتیک است، عناصر فرهنگی را اشتباه جا انداختهاند. نتیجهاش میشود آماری که ما امروز میبینیم. اگر این عددها درست باشد، معلوم میشود که ما خواب بودهایم و سیل دارد ما را با خودش میبرد.
- این مشکل بين جوانان فقط در ایران وجود دارد؟
خیر. این مشکل در کشورهای دیگر هم هست ولی چیزی که کشور ما را با دیگران در کشورهای توسعهیافته یا ممتاز در توسعه متفاوت میکند، حجم بالای علافها نسبت به جمعیت است.
در حال حاضر به دلیل کمکاریهای مسوولان، برنامهریزان، مدیریت و دولت، مشکلات روی کرانهای از سن که همان جوانان هستند، تلنبار شده است. مثلا بنابر آمار رسمی، در حال حاضر ۷۰ درصد زندانیها از گروه جوانان هستند.
10 میلیون جوان بیکار داریم یا اینطور که معاون وزیر میگوید، 7میلیون نفر آدم علاف هستند. از طرف دیگر خیلیها ازدواج نمیکنند و سن تجرد قطعی بالا رفته است.
همه این دادهها نشان میدهند ما برای حوزه جوانان که سرمایهای بیمثال برای هر جامعهای هست، فاقد هرگونه فکر و برنامهریزی بودهایم. منظورم از برنامهریزی این نیست که شب بخوابیم و صبح بلند شویم، شیر آب را باز کنیم و برنامه فوران کند.
باید خیلی روی این موضوع کار میکردیم. زمانی که داشتیم با روش اشتباه به طرف سیاستهای هدفمندی یارانهها میرفتیم یا پول را به صنایع کوچک تزریق میکردیم، که به نام جوانان و به کام دیگران بود، باید در حال فراهم کردن زیرساختها میبودیم. اینکار را نکردیم و صدایش امروز درآمده است.
- آنچه شاید در ذهن بسیاری از ما نقش بسته باشد، این است که neet ها بیشتر در جامعه مرفه دیده میشود. واقعا اینطور است؟ اين مشکل بین چه خانوادههایی بیشتر دیده میشود؟
درست است که این چرخش یا رنسانس فرهنگی مثل سنگی که در استخر آب بیندازی، از یک کانون مشخص شروع میشود اما دامنه این مشکل مدام گستردهتر خواهد شد.
این بحث که به چالشی به عنوان چرخش فرهنگی به رویکرد مصرف برمیگردد، شاید در حال حاضر متوجه برخی خانوادههای با وضع اقتصادی بالا یا متوسط رو به بالا باشد، ولی در آینده سراغ متوسطها و متوسطهای رو به پایین هم میرود.
حتی شاید بعدها به جامعه پاییندست سرایت کند. چنین مشکلی از نظر جغرافیایی احتمالا اول تهران را در برمیگیرد، بعد سراغ شهرها، کلانشهرها، شهرهای متوسط و روستاهایی که از نظر فرهنگ و مصرف مثل شهرها هستند، میرود.
- حالا چنین مشکلی به وجود آمده، راهحل چیست؟ جامعه و خانواده باید برای این neet ها چه کنند؟
در حال حاضر خانوادهها همچنان وظایفی که در شکل سنتی داشتهاند را ایفا میکنند.
مثلا وقتی میبینند دولت قادر به کارافرینی نیست و نمیتواند جوانان را در حوزههای اجتماعی و فرهنگی پایش و مانیتور کند، خودشان دست به کار شدهاند.
اما آیا این راهکار درستی است؟ به عنوان یک جامعهشناس میگویم که این راهحل خوبی نیست، بلکه خانوادهها باید براساس وظایفشان در یک خانواده کوچکتر کارشان را انجام دهند و از طرف دیگر دولت هم ظایفش را انجام دهد.
برای تحقق این موضوع دولت باید نگرش و ساختارهایش را تغییر دهد. اگر دولت نگرش خودش را تغییر ندهد، خانوادهها قادر نخواهند بود این مساله و مشکل را کم کنند.
البته همه این حرفها و راهحلها در صورتی درست است که این آمار 7میلیون علاف درست باشد. من معتقدم بیش از ۷ میلیون بیکار داریم ولی علاف نه.به اعتقاد من خیلی از اینها میخواهند سراغ کار بیایند ولی بستری برایشان وجود ندارد.
حالا عزیزان دولتی که میخواهند توجیه کنند، این را میگویند. راهحل این است که دولت بیاید مسوولیتها را بپذیرد و شرایط را فراهم کند، وگرنه ما روزهای خوبی نخواهیم داشت به خصوص زمانی که دچار بحران اقتصادی میشویم.
منبع:همشهري جوان