دانیال ابوالحسن: اینجا خبری از پزشک و دارو نیست. همه مثل هم‌اند. همه آماده‌اند که ترک کنند. این جا «تولد دوباره» کمپ ترک اعتیاد جوانان است.

همین نزدیکی‌ها حضور دارند؛ آن‌قدر نزدیک که گاهی اصلا دیده نمی‌شوند. بارها بدون توجه از کنارشان گذشته‌ای و حتی نیم نگاهی هم سهمشان نبوده است. البته بعضی وقت‌ها عکسشان  در آینه شیشه‌ای چشمانت نقش می‌بندد ولی چه فایده؟ یا دلت به حالشان می‌سوزد یا اصلا آنها را جزو آدمیان حساب نمی‌کنی.

اما جایی برای دیده شدن هم وجود دارد. اینجا کمپ نوجوانان «تولددوباره» است؛ کمی ‌بالاتر از میدان بسیج، ابتدای بزرگراه آزادگان؛ جایی که توسکاهای سر به فلک کشیده در پارک جنگلی گرد هم آمده‌اند تا جوانانی چند که به انتهای راه زندگی رسیده‌اند، دوباره به ایستگاه اول برگردند و متولد شوند.

تا قبل از رسیدنشان به کمپ «تولد دوباره» جغرافیای مشخصی نداشتند؛ گوشه پیاده‌رو، داخل جوی آب، روی پله جلوی مغازه، نیمکت پارک و  زیر پل، دقیق‌ترین جاهایی بودند که می‌شد پیدایشان کرد.  شاید اگر زیر سایه‌های توسکاها دور هم جمع نمی‌شدند، در خیابان‌ها آخرین روزهای عمرشان را می‌گذراندند ولی با پای خودشان به این مرکز بازپروری آمده‌اند تا پاک شوند و دوباره به پایتخت  شلوغ و غلغله بازگردند.

پارک جنگلی توسکا حالا مکانی برای پالایش است؛ مکانی برای جوانانی که می‌خواهند دوباره در ابتدای جاده زندگی پیاده شوند و برای زنده ماندن و زندگی تلاش کنند.

وارد جنگل توسکاها که می‌شوی، فقط نگهبان ورودی پارک به کمکت می‌آید تا بتوانی محل تولد دوباره نوجوانان را پیدا کنی. درختان با ضرباهنگ باد حرکت می‌کنند و شاخه‌ها و برگ‌هایشان را به آسمان دودگرفته شهر می‌کوبند تا تابلوی کمپ از دور گم و پیدا شود.

با دیدن  جوانانی که در سایه درختان پناه گرفته‌اند،متوجه می‌شوی که نشانی را درست آمده‌ای. چند دقیقه  برای گرفتن مجوز ورود به دنیای تازه‌متولد شده‌ها کافی است. نگاه‌های خیره اطرافیان غریبه بودن تو را گوشزد می‌کند. تقریبا اعتیاد، اکثر آنها را به انزوا کشانده است و از حرف زدن گریزانند.

در سایه‌روشن یکی از درختان توسکا، مرد جوانی با قد متوسط و پوستی سوخته ایستاده و هر ازگاهی خمیازه‌ای می‌کشد و با چشم‌های تکیده و گود افتاده‌اش از تولد دوباره صحبت می‌کند؛ «تقریبا هر روشی را که برای ترک اعتیاد در دنیا وجود دارد، امتحان کرده‌ام.

خواهرم پزشک است و همه راه‌ها را به کمک او رفته‌ام ولی بی‌نتیجه بوده. یکی از آشنایان، جمعیت «تولد دوباره» را معرفی کرد و گفت که روش اینجا با جاهای دیگر فرق می‌کند و تاکید کرد که اگر به اینجا بیایم حتما ترک می‌کنم.

اولش طرف را مسخره کردم ولی الان یک سال و چند روز است که پاک هستم؛ خودم هم باور نمی‌کنم». آن طرف‌تر جوانی روی یک پارچه رنگ و رو رفته، حمام آفتاب گرفته. او تا متولد شدن دوباره کمتر از چند روز فاصله دارد. با نگاهی که به آسمان دارد، خیلی زود معلوم می‌شود که غرق در رؤیاهای رنگارنگ برای روزهای آینده است.

هنوز رؤیایش تمام نشده که می‌روم بالای سرش؛ «خیلی برنامه‌ها دارم آقا. الان چند روزی است که پاک هستم. من وابسته مواد بودم آقا. اگرچه همیشه دلم می‌خواست نان حلال بخورم اما 10 سالی بود که در گوشه خیابان‌ها و پارک‌ها  می‌خوابیدم، از همه کتک می‌خوردم و همه تحقیرم می‌کردند.

انگار مرده بودم و فقط نفس می‌کشیدم».  گروه جدید معتادان در قسمت سم‌زدایی، تولد دوباره را شروع کرده‌اند. غیر از «علی» - که دائم سعی می‌کند بین حرف‌زدن‌اش فاصله نباشد - بقیه بی‌رمق در اطراف نشسته‌اند.

فرش‌های رنگ و رو رفته نشان می‌دهد که در اینجا امکانات زیادی وجود ندارد. به هر حال اینجا یک مرکز مردمی‌و غیروابسته به دولت است. یکی از «به آخر خط رسیده‌ها» پک محکمی به سیگار می‌زند.

دود سیگار تمام صورت چرکش را می‌پوشاند. همین‌طوری که حلقه‌های دود بالا می‌رود، درباره اداره این مرکز توضیحاتی می‌دهد؛ «همه کارها توسط خود بچه‌های همدرد انجام می‌شود؛ از  آشپزی تا نظافت سرویس‌های بهداشتی و کارهای دیگر.

خیلی از وسایل هم با کمک‌های مردمی‌ تهیه شده است؛ بدون هیچ چشمداشتی و فقط به صورت یک عشق بلاعوض. بچه‌هایی که قبلا در اینجا ترک کرده‌اند، تجربیاتشان را در اختیار تازه‌واردها قرار می‌دهند و به آنها برای تولد دوباره کمک می‌کنند». یکی از آنها خیلی وقت است که متولد شده.

او  حدود 3سال است که ترک کرده و حالا قبراق‌تر از بقیه به نظر می‌رسد. بین کلماتش هم هیچ فاصله‌ای وجود ندارد؛ «کانون تولد دوباره، هیچ پزشک و روانکاوی ندارد. در اینجا راه بازگرداندن معتادان فقط پرهیز از مصرف است. 12قدم را باید طی کنیم. قدم اول با «عجز» در مقابل اعتیاد شروع می‌شود و در نهایت قدم 12 «رهایی کامل» است.

مددکاران تولد دوباره هم همان‌هایی هستند که روزی ناامید از زندگی به اینجا آمده‌اند و الان مدتی است که پاک زندگی می‌کنند». یکی از آنها کم سن و سال‌تر به نظر می‌رسد. به درختی تکیه داده و چشمانش به انتهای کمپ خیره است.

لباس‌های تقریبا تمیزش او را از دیگر جوانان اینجا متمایز می‌کند. هر چقدر هم اصرارش کنی فایده ندارد. او با سکوت همه سؤال‌هایت را جواب می‌دهد و چون حرف نمی‌زند مجبوری فقط در خیالت داستان‌های زیادی برای زندگی‌اش بسازی. مدیر اجرایی کمپ جوانان یکی از رهاشدگان از اعتیاد است که آهسته و با صدایی گرفته می‌گوید: « از هر 10 نفری که اینجا پاک شده و بیرون می‌روند، 8 نفرشان دوباره به مصرف روی می‌آورند.

ما  اینجا هر هفته 2 یا 3 مورد خودزنی به دلیل مشکلات روحی داریم. چند مورد خودکشی هم  داشته‌ایم». تمام داستان تولد دوباره این است؛ باز هم یک حرکت خودجوش مردمی‌ باعث شده تا تعداد زیادی از جوانان پایتخت دوباره اعتیادشان را ترک کنند. اینجا فقط یک پارک جنگلی نیست بلکه محلی برای بازگشت به زندگی است.

از کجا شروع کردم؟

بوی خوش مواد/ میلاد ـ 24 ساله: 6 ماه آخر کراک مصرف می‌کردم. قبلش شیشه، تریاک، پنیر (حشیش) و چیزهای دیگر هم بود. اولین سیگار را در 7 سالگی کشیدم. بچه که بودم، دوست داشتم یک سر و گردن از همه بالاتر باشم، همین کار دستم داد. کم‌کم در پارک‌ها با معتادان بزرگ‌تر از خودم آشنا شدم و مصرف حشیش را شروع کردم.

از همان اول هم می‌دانستم  که موادمخدر مصرف می‌کنم. اوایل از بویش خوشم می‌آمد، به همین دلیل مصرف می‌کردم. اعتیاد در خانواده‌ام سابقه داشت. البته آنها ترک کرده‌اند. پدرم الان یک سال و 2 ماه است که پاک است، عمویم هم 6 ماه. فکر می‌کنم بیماری اعتیاد از همان اول در وجودم بوده. پدرم مدام می‌گفت نرو توی این راه ولی گوش شنوایم تعطیل بود.

پیش خودم می‌گفتم که خودش عشق و حالش را کرده، حالا به من می‌گوید که سراغش نروم. اوایل حشیش و شیشه مصرف می‌کردم ولی پولم دیگر نرسید و رفتم سراغ کراک. پول خرید کراک را هم از دزدی درمی‌آوردم.

خفت‌گیری می‌کردم و از جیب پدر و مادرم هم می‌دزدیدم. راهش برایم فرقی نمی‌کرد، فقط خرید نیم گرم کراک در روز برایم مهم بود. وقتی پول داشته باشی، پیدا کردن کراک خیلی راحت است. مثل نقل و نبات می‌ماند.

مواد دیگر را تفریحی می‌کشیدم ولی وقتی سراغ کراک رفتم واقعا معتاد شدم. اوایل اصلا از میزان تخریب کراک و اینکه بدن انسان با مصرف این مواد کرم می‌گذارد، اطلاع نداشتم. اولین بار در یک کوچه معتادی را دیدم که مواد مصرف می‌کرد، خمار بودم، التماس کردم که به من هم بدهد. آن‌جا بود که برای اولین بار کراک مصرف کردم. مزه این مواد کشنده همان جا زیر زبانم نشست. 8سال سابقه تخریب دارم.

کار و درس و همه زندگی‌ام را سر مواد از دست دادم. فقط تا دوم راهنمایی درس خوانده‌ام. اگر بروم بیرون، تصمیم دارم که فقط به پاکی‌ام فکر کنم. یک درصد احتمال دارد که دوباره سراغ موادمخدر بروم چون ممکن است دوباره وسوسه شوم. 

اول کراک، بعد سیگار/ احمد - 21 ساله: کراک مصرف می‌کردم. 22 سالم است و از 3 ماه پیش مصرف کراک را در حالی شروع کردم که تا قبل از آن سیگار هم نکشیده بودم.

باور کنید فقط سر رفیق‌بازی به این راه کشیده شدم. مدت‌ها باشگاه کشتی می‌رفتم تا اینکه یک روز کمرم رگ به رگ شد و چند روز در خانه افتادم. یکی از رفیق‌هایم آمد خانه‌مان و گفت که چرا بیرون نمی‌آیی؟ گفتم که کمرم اذیتم می‌کند و باید استراحت کنم. گفت که با او بروم و موادی را مصرف کنم تا کمرم به سرعت خوب شود.

به خاطر رفاقت رفتم. در اولین مصرف، کمی‌حالم بد شد. بلافاصله برگشتم خانه و خوابیدم ولی لذت مصرف کراک را احساس کردم. کمرم هم خوب شد. بار دوم هم رفیقم آمدم دنبالم اما از دفعه سوم به بعد من دنبالش می‌رفتم. رفیقم فروشنده بود و بار اول و دوم از من پول نگرفت تا مشتری تازه‌ای جور کند. ولی دفعات بعدی 2 هزار تومان برای فروش کراک می‌گرفت.

کم‌کم پایم به خانه‌ای باز شد که محل تجمع معتادان بود. تمام این اتفاق‌ها در 2 ماه افتاد. وقتی کراک کشیدم سیگاری هم شدم. الان هم هنوز خیلی خوب بلد نیستم سیگار بکشم. حدود 3 سال بود که سرکار می‌رفتم و پول به اندازه کافی در بانک داشتم. بیشتر پس‌اندازم را برای خرید کراک از دست دادم.

پدر و مادرم هم بعد از 2ماه فهمیدند که معتاد شده‌ام. دایی و مادرم با موبایل از من هنگام مصرف کراک در حمام، فیلم گرفتند. برادرم هم سال‌ها بود که کراک مصرف می‌کرد. بنابراین مادرم علائم مصرف را به خوبی می‌شناخت.

3 ماه که گذشت از موادمخدر خسته شدم. توی محل همه با انگشت نشانم می‌دادند و همین اعصابم را خرد می‌کرد. یک بار هم موقع کشیدن مواد در بیرون از خانه بازداشت شدم. کراک بویی ندارد و به راحتی مصرف می‌شود. این مواد را خیلی راحت و بدون دردسر گیر می‌آوردم. 

 پیشنهاد بی‌شرمانه/ محمدرضا - 19 ساله:  در خانه مصرف‌کننده داشتیم و خودمان مواد می‌فروختیم. از وقتی چشمم را باز کردم، پدر، عمو، پسرعمو و خیلی دیگر از اطرافیانم مصرف‌کننده و فروشنده بودند. حتی در زمان کودکی، موادمخدر را به دست مصرف‌کنندگان می‌رساندم تا ماموران مشکوک نشوند. کلاس پنجم  ابتدایی از تریاک پدرم کمی‌ برداشتم و توی مدرسه مصرف کردم. بلافاصله  حالم بد شد و مرا بردند بیمارستان.

اولش از مواد بدم می‌آمد تا اینکه در 12 سالگی شروع به مصرف حشیش کردم. خودم هم در پارک‌ها حشیش می‌فروختم. اولش به من حال می‌داد ولی کم‌کم باعث افسردگی‌ام شد. یک روز در پارک2 تا از دوستانم به من پیشنهاد دادند که سراغ ماده جدیدی به نام کراک بروم. قبلا اسم این ماده را از عمویم شنیده بودم.

روز اول  هیچ چیز نفهمیدم  و تصمیم گرفتم که دیگر سراغ کراک نروم. فردایش هم دوباره سراغم آمدند و با اصرار مرا همراه خودشان بردند. 5 دود از کراک گرفتم و تا شب، خانه دوستانم خوابیدم. روز سوم به بعد دیگر خودم دنبال مصرف این مواد رفتم. حالا حدود 7 یا 8 سال است که خودم را تخریب می‌کنم.

جوان هستم و اصلا اعتیادم مشخص نمی‌شود چون این دوران را معمولا دوران طلایی می‌گویند. 3 سال کراک مصرف کردم. پول خرید را هم از فروشندگی حشیش به دست می‌آوردم. یک روز خمار بودم و رفتم خانه، سینه‌ریز مادرم را از گردنش کندم و بردم فروختم تا پول کراک را جور کنم.

از کلاس پنجم دیگر درس نخواندم. صادقانه می‌گویم که هیچ‌وقت به کسی پیشنهاد مصرف نمی‌دادم ولی اگر سراغم می‌آمدند به آنها مواد می‌فروختم.

دعوت به مراسم ترک اعتیاد
امیر سرلک، مسئول کانون جوانان توسکا مثل همه افراد دیگر این مرکز، روزگاری با اعتیاد دست و پنجه نرم کرده، ولی بالاخره ترک کرده و حالا تمام توانش را برای درمان بقیه بیماران به کار می‌گیرد تا دینش را به محل تولد دوباره‌اش ادا کند. دانستن وضعیت کمپ جوانان توسکا بهانه خوبی برای یک گفت‌وگوی کوتاه با او بود.

  •  جوانان معتاد برای دوباره متولد شدن در کمپ توسکا هزینه‌ای هم پرداخت می‌کنند؟


ورودی به کمپ برای هر جوان 35 هزار تومان است. البته اگر بفهمیم کسی توانایی پرداخت این مبلغ را ندارد، پول نمی‌گیریم؛ در ضمن این هزینه فقط برای ارائه تسهیلات در زمان اقامت است. درمان و انتقال مفاهیم بهبودی، برای معتادان رایگان تمام می‌شود.

  •  نمی‌توانستید با کمک سازمان‌هایی مثل بهزیستی، بودجه لازم برای چرخاندن کمپ جوانان را تأمین کنید و از آنها پولی نگیرید؟

جمعیت «تولدی دوباره» به هیچ جایی وابسته نیست. کسانی که قبلا در این محل پاک شده‌اند، با کمک‌های ناچیزشان، چرخ‌های اینجا را می‌چرخانند. قانون‌مان می‌گوید هر نفر حداکثر تا 10 درصد بودجه اداره کانون را می‌تواند تأمین کند. اگر بیشتر شود قبول نمی‌کنیم.

  •  محدودیتی در پذیرش جوانان برای اقامت در کمپ و ترک اعتیاد ندارید؟

روز اول پذیرش، 5 نفر از اعضای شورا در قسمت ورودی کانون می‌نشینند. حدود 50 جوان ثبت‌نام می‌شوند و این شورا با تک‌تک آنها مصاحبه می‌کند. در این مصاحبه امتیازی به معتادان داده می‌شود و در نهایت 15 نفر که بیشترین امتیاز را آورده باشند، می‌توانند وارد کمپ شوند.

  •  برای ترک اعتیاد از دارو هم استفاده می‌کنید؟

اینجا به هیچ وجه از داروهای شیمیایی استفاده نمی‌شود. اصلا هیچ یک از مربیان این کمپ پزشک نیستند که بخواهند دارو تجویز کنند. همه مدیران و مربیان ترک اعتیاد این کانون، خودشان معتاد بوده‌اند و حالا پاک شده‌اند. اینجا جوانان یک هفته سم‌زدایی می‌کنند و 3هفته روی مسائل روحی و روانی‌شان کار می‌شود.

  •  جوانانی که اینجا می‌آیند، بیشتر چه موادی مصرف می‌کنند؟

کراک. کرم گذاشتن بدن هم مهم‌ترین تخریبی است که این ماده می‌تواند برای جوانان داشته باشد. اصلا اگر مصرف کراک طولانی مدت شود، دیگر راه درمانی باقی نمی‌‌‌ماند؛ هم ارزان است، هم راحت مصرف می‌شود و هم دسترسی به آن کار سختی نیست.