يك جرقه ساده برای هفتمین سالگرد معاون مطبوعاتی دوستداشتنی سالهای دور و نوشتن درباره او در هشتگی به نامش، كافی بود تا دوستان قدیم و دوستداران جدید دست به كار شوند و شبیه یك سالگرد مجازی نام مردی را تكرار كنند كه هنوز كه هنوز است، نامش در تحریریهها خوانده میشود و یادش، در عصرهای بیحوصله برای گرمی فضا و روایت خاطرههای دوستداشتنی كافی است.
فضایی كه دیروز، فضای قالب صفحات مجازی شد تا انگار همه این صفحات، تحریریه بزرگ شوند كه به نام و یاد احمد بورقانی، دورهم جمع شدهاند. مردی كه در یكی از نخستین نوشتهها اینطور توصیف شد؛ قدیس نبود، اما آرمان داشت و به آرمانهایش سخت پایبند و یكی از معدود آدمهایی كه پای آرمانهایش ایستاد و كج نرفت.
غروب شنبه زمستانی سال ٨٦، در خیابان وزرا قلب احمد بورقانی میگیرد و در بیمارستان دیگر همهچیز تمام میشود. روایت عصر مرگ بورقانی را یك روزنامهنگار قدیمی نوشت كه در همان لحظه كه قلب بورقانی میگیرد، با رضا خاتمی و برادرش، كنار او بودند. این نوشته از نوشتههای اولیه بود. كمی بعد، هشتگ احمدبورقانی پر از نوشته شد؛ از روزنامهنگاران تا آنهایی كه همیشه همراه اهالی مطبوعات بودند.
میان این خاطرهها و روایتها، روایت منیژه حكمت اینطور شروع میشد: «احمد بورقانی نازنین، طی این هفت سال آنچه را بر ما گذشت واگذار به تاریخ میكنم، چون درد دل من برای تو در نبودت، قلب پر از مهرت را بدجوری آزرده خواهد كرد. فقط تمامی این روزها دلم برای قهوه خوردن با تو خیلی خیلی تنگ است و هرگز شماره موبایلت را پاك نخواهم كرد».
معاون وزیری كه با بقیه وزیرها فرق داشت، لقبی است كه علی سیدآبادی به بورقانی داد و پنج تصویر از او روایت كرد. پنج تصویری كه یكی از آنها حل اختلاف میان روزنامهنگاران و مدیر یك روزنامه بود و یكی دیگر از روزهای بیماری: « از بیمارستان آمده بود، با چند نفر از روزنامهنگاران رفتیم دیدنش در خانهاش، كتاب بود و حرفها و خندههای او، كتابهایی كه از راه پلهها چیده شده بودند و وقتی پلهها را بالا میرفتیم صدایش میآمد و صدای خندههایش. اتاق پذیرایی هم پر از كتاب بود و او مثلا در حال استراحت بود». كامبیز نوروزی هم اینطور بورقانی را تعریف كرد: «در همان سال٨٦ بود كه بحث تدوین اصول اخلاق حرفه در انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران جدی و عملی شد. قرار شد، احمد بورقانی و من و رامین كریمیان، متنی را تهیه و كارشناسی كنیم و بدهیم برای نهایی شدن و اعلام به انجمن. جلسههای خوبی داشتیم.
شاید ٧٠ تا٨٠ درصد كار هم پیش رفت. خورد به فوت احمد. كار در نیمه ماند. چشم برهم زدیم و رسیدیم به موسم انتخابات ٨٨ و ماجراهایی كه رفت و پلمب دفتر انجمن و مشتی خاطرههای درهم و برهم و هجرت احمد به كنج نزدیك خاطرههای گذر كرده عمر و جای خالی پرنشدنی رفیقی كه «اند» رفاقت بود و مرام». نامهای دیگر هم همینطور؛ احمد مسجد جامعی دوبار لینك سخنرانیاش درباره بورقانی را در هشتگ یادبود او، با خوانندهها تقسیم كرد، احمد پورنجاتی دعوت كرد كه همه درباره احمد بنویسند، دیگرانی آمدند و عكسهای قدیمی بورقانی را، عكسهای سیاه و سفید دهه ٦٠ را دست به دست كردند و از همه مهمتر مخاطبان و خوانندگان این ویژهنامه مجازی بودند كه با لایك، كامنت و كامنتها نشان دادند حتی با فاصله بسیار زیاد با دنیای مطبوعات و روزنامهنگاران، همراه این مراسم ویژه شدند و نام احمد بورقانی را دیگر فراموش نمیكنند.
- روزنامه اعتماد