22 بهمن نماد وحدت ملی و غیرت دینی است، و جفایی بالاتر از این نیست که کسانی بخواهند از آن تفسیر سلیقهای و برداشت جناحی کنند و از رشته وحدت امت، طناب تفرقه ببافند. دهه فجر هنگامه همدلی و اندیشیدن به تکلیف همگانی است؛ این تکلیف که بدهی ما به انقلاب چیست و چه باید کرد تا ماهیت ویژه این نهضت بزرگ همچنان محفوظ و بالنده بماند.
اهمیت انقلاب اسلامی ایران که در سال 1357 به پیروزی رسید، تنها در این نبود که یک نظام سیاسی وابسته و بیکفایت را ساقط کرد. آنچه این انقلاب را از سایر قیامهای کوچک و بزرگ، متمایز و برجسته کرد، در انداختن طرحی نو در سپهر اندیشه سیاسی و ارائه گفتمانی دیگر در جهان بشریت بود.
همچنین، نو بودن این گفتمان در این نبود که میخواست یک نظام سیاسی را بر مبنای تئوری حاکمیت الهی استوار سازد. «حاکمیت الهی» اتفاقاً قدیمیترین مبنایی است که در تاریخ بشریت، برای برپایی نظامهای سیاسی ارائه شده بود. این تئوری، حتی در عمل نیز تجربه شده بود؛ چه در جهان غرب که کلیسا متصدی اداره جامعه و حکمرانی شد، و چه در جهان اسلام که بعد از پیامبر اکرم (ص) و جانشینان او (ع)، حکومتهایی به نام دین برپا شد. آنچه انقلاب اسلامی ایران را منحصر به فرد و پذیرفتنی ساخت، ارائه قرائتی از حاکمیت الهی بود که قابل جمع با مشارکت مردم و برخورداری شهروندان از آزادی و حقوق، و از جمله حق تعیین سرنوشت بود.
تجربه حکومت کلیسا در قرون وسطی، از این نظر تلخ و زشت بود. آنان، حاکمیت الهی را مترادف با نادیده گرفتن حق و نقش مردم معنا کردند و فرمانروایی خویش به استناد حکم خدا را، چنین ترجمه کردند که مانند خدا، هر چه میخواهند، میکنند، و مردم را حقی برای پرسش و نقد و اعتراض نیست و آنان هم تکلیفی برای پاسخگویی ندارند.
ناگفته پیدا است که تداوم چنین طرز تفکری روز به روز شکاف میان «دولت- ملّت» را عمیقتر میکرد. از سویی موجب پیدایش و تثبیت روحیه استبداد و تفرعن در هیئت حاکمه میشد، و از سوی دیگر موجب از بینرفتن نشاط ملی و انزواطلبی یا مقابله شهروندان با حاکمیت.
«ویل دورانت» در «تاریخ تمدن» با اشاره به رویگردانی عمومی ملتها، خصوصاً فرانسویها، از تئوری حاکمیت دینی که با رنج بسیار بر کرسی نشانده بودند، میپرسد: «اما این دگرگونی چگونه روی داد؟ چرا این همه فیلسوف، بویژه در فرانسه، از مسیحیت رویگردان شدند؟»
پاسخ او اشاره به همان واقعیتی است که گفته شد؛ واقعیتی که مرحوم استاد شهید، مرتضی مطهری (ره) نیز در چند کتاب خویش، تولد نظریه جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) را از آثار زیانبار آن میداند، و میگوید تاوان آن را نه تنها، مسیحیان، که همه متدینان، و از جمله ما مسلمانان پرداختهایم.
همانطور که ایشان گفته است، تئوری حاکمیت الهی چنان نامطبوع تقریر شد و چندان نامقبول اجرا گردید، که افکار عمومی به کلی از آن فاصله گرفت و دیگر کمتر کسی به خود اجازه میداد از نظریهای سخن به میان آورد که وجه بارز آن نادیده گرفتن آزادی و حقوق انسان بود. از آن پس، هر کس که میخواست فلسفهای برای سیاست ارائه دهد، با این پیشفرض غیرقابل گفتگو، آغاز میکرد که «نه دین ارتباطی با حکومت دارد، و نه حکومت باید رابطهای با آن برقرار کند».
«دین حکومتی» و «حکومت دینی» هنوز هم اصطلاحاتی هستند که با احتیاط مورد استفاده قرار میگیرند. بلوک غرب «حقوق بشر» را مستلزم «انسان محوری» و کنار نهادن عنصر دین از عرصه حکومت دید، و بلوک شرق، نیز اصولاً منکر مقولهای به نام خدا گردید.
تولّد رسانههای نوین هم به هر دو اجازه داد تا به مدد شگردهای ارتباطی و فناوریهایی که هر روز جدیدتر و قدرتمندتر میشد، به گفتمان «یا غربی- یا شرقی» که همان ترجمان «یا لیبرالیسم- یا مارکسیسم» بود، اقتدار و قطعیتی دروغین بخشند.
این گفتمان چنان غالب و مسلطّ گشت که حتی برخی مبارزان مسلمان ایرانی نیز در دهه 50 تسلیم آن شدند، و خیال کردند نجات از ستم غرب، راهی جز قرار گرفتن در پناه شرقِ آن روزگار ندارد. جریان «انقلاب ایدئولوژیک» در سازمان منافقین و تولد اصطلاح مجعول «مارکسیسم اسلامی» اوج این وادادگی بود.
در چنین شرایطی مردی از تبار عالمان دین که اتفاقاً از سنتیترین و معتقدترین مردان ربّانی شناخته می شد، گفتمانی دیگر را مطرح کرد؛ گفتمانی که دیگر کمتر کسی در آن جوّ خفقان و ارعاب جرأت طرح آن را داشت.
امام خمینی (ره)، تکملهای بر شعار «نه شرقی- نه غربی» افزوده بود، و اتفاقاً همان تکمله بود که گفتمان او را به سرعت جهانگیر و حاکم کرد. آن تکمله، افزودن «جمهوری اسلامی» به شعار و آرمان اصلی انقلاب بود. او قرائتی از حکومت اسلامی ارائه داد که نه تنها با دموکراسی و مردمسالاری در تعارض نبود، بلکه میزان را رأی ملت میدانست.
حقیقت آن است که دشمنان و بدخواهان در سی و چند سال گذشته، همواره تلاش کردهاند که این وجه تمایز را از انقلاب اسلامی بگیرند و به مردم جهان تلقین کنند که برای ایفای نقش در تعیین سرنوشت خویش، باز هم چارهای جز پناه بردن به دامان تئوریهای ضد دین و بیگانه ندارند.
متأسفانه علاوه بر عوامل داخلی وابسته، عدهای از ما هم با ادبیاتی سخن میگویند که بهترین پاس گل برای بیگانگان است؛ چنانکه جرم بزرگ آنان که شبهه تقلب در انتخابات 1388 را آفریدند، فراهم آوردن زمینه تکرار همین ادعا، اما این بار از زبان خودیهایی بود که سالهای طولانی در مهمترین مناصب، شاهد امانتداری نظام بودند.
بیدلیل و اتفاقی نیست که چهاردهم خرداد ماه امسال، حضرت آیتالله خامنهای مدظله العالی، موضوع اصلی سخنرانی خود در حرم امام، را به ریشهیابی و تبیین علت اشتیاق و کنجکاوی روزافزون ملتها به شناخت پدیده جمهوری اسلامی اختصاص دادند. ایشان «شریعت اسلامی» و «مردمسالاری» برخاسته از این شریعت را دو پایه اصلی مکتب امام خمینی خواندند و آن را «نسخه سیاسی ـ مدنی نوین» برای زندگی در جهان امروز نامیدند.
رهبر انقلاب اسلامی در جملهای راهبردی، افزودند: «کسی گمان نبرد که امام، انتخابات را از فرهنگ غرب اتخاذ و با تفکر اسلامی مخلوط کرد؛ چرا که بدون تردید اگر انتخابات و مردمسالاری از متن شریعت اسلامی قابل اتخاذ نبود، امامِ صریح و قاطعِ ما، این موضوع را بیان میکردند».
معلوم است که مخاطب اصلی این هشدار، ما و همه کسانی است که دارای موقعیت و صاحب تریبون هستند. دیدهبان اندیشه امام، خواستهاند توالی فاسد چنین انتسابات ناروایی، حتی به نام یک برداشت دینی، را گوشزد کنند. ایجاد تردید در دلهای مشتاق و نیز متعارض نشان دادن نسخه امام با خواست و رای مردم یکی از آن نتایج خطرناک است که رهبر فرزانه انقلاب با هوشیاری مثالزدنی خود به آن هشدار دادهاند.
دفاع سرسختانه ایشان در مقاطع مختلف از جمهوریت نظام که در نتایج انتخابات متجلی میشود، در همین اعتقاد ریشه دارد؛ اعتقادی که ایشان برگرفته از متن شریعت نامیدند؛ نه وام گرفته از فرهنگ غرب!
اکنون که به فضل الهی و به برکت خون شهیدان گفتمان انقلاب در جهان فراگیر شده و موج بیداری اسلامی میرود تا همه موانع را در هم شکند، پاسداری از میراث امام هوشیاری و مقاومت بیشتری میطلبد. حضور فداکارانه مردم در صحنه نیز بر سنگینی بار همه ما افزوده است.
منبع: پايگاه اطلاع رساني شخصي دكتر محسن اسماعيلي