نخستين نمودهاي اين ادغام را ميتوان گرايش به سادگي و خلوص فضا و بنا، در برابر شكوه و عظمت بناهاي پيش از اسلام ـ نظير مجموعه تختجمشيد ـ دانست؛ بهنحوي كه عظمت و جلال تا مدتها پس از پذيرش اسلام، عموماً در بناهاي مذهبي كه متعلق به يگانه فرمانرواي جهان يعني خداوند است، به چشم ميخورد. استفاده از آينهكاري در اين اماكن تلاشي در راستاي شكست انسانها در مقابل قداست مكانهاي مذهبي و مالكيت خداوند بوده است.
فضاي خالي كه در اسلام ارج نهاده ميشود، در معماري پيش از اسلام نيز امري مهم تلقي ميشد. كالبد بناهاي هخامنشيان از طريق تأكيد بر بعد عمودي و توجه به آسمان و ساسانيان بهوسيله ساخت گنبد برفراز چهارطاقيهاي مربعي سعي در گسترده جلوه دادن فضاهاي داخلي داشتند. چنين اهميتي بهويژه پس از اسلام، سببساز تأكيد بر ايوانهاي شكلگرفته از معماري اشكانيان و ارتباط تمامي اتاقها و فضاهاي سرپوشيده بنا به فضاهاي باز شد.
استفاده از اصول اقليمي در معماري، بهويژه اقليم نواحي خشك مركزي و شرقي، در دورههاي مختلف تمدن ايران به چشم ميخورد. در نتيجه معماري اقليمي و تأكيد بر فضاهاي خالي بهعنوان بستر ارتباط با طبيعت، با شكلگيري گودال باغچهها و استفاده از آب در حياط مركزيهاي رايج در معماري بومي ـ خويشاوندي ايراني، تسلي بخش روح بوده و فاني بودن حيات را يادآوري ميكنند. طراحي بازشوهاي كثير براي اتاقهاي اطراف حياط نيز نهتنها وسيلهاي در راستاي ارتباط بيشتر با فضاهاي باز بهحساب ميآمده، بلكه مسير جريان نور و روشنايي را به درون فضاهاي سرپوشيده فراهم ميكند. استفاده از شيشههاي رنگي برگرفته از قانون قوس و قزح و تزئينات شكيل در ارسيها سبب تلطيف ديد، شكست نور و زيباتركردن هرآنچه كه يادآور وجود الهي است، گشتهاند.
اين در حالي است كه همين بازشوها از طريق شبكههاي چوبي متخلل شده و امكان ديد به درون را با هدف حفظ محرميتهاي فضايي به حداقل رسانده است. فضاهايي نظير هشتيها و دالانها، حياطهاي اندروني و بيروني كه در قالب سرا و حرم از زمان هخامنشيان به شكل ابتدايي ساخته ميشدند، رنگ و بويي تازه بهخود گرفته و از طريق مسدود كردن ديد مستقيم و جداگزيني فضايي، بيش از پيش بر تعريف حريمهاي اسلامي تأكيد كردهاند.
سهشنبه بعد ميخوانيد: تجلي اصول اسلامي در شهرسازي ايراني
- عضوكميسيونمعماريوشهرسازي