آنقدر حرفهايش بانمك است كه هرقدر هم تلاش كني نميتواني تسليم لهجه و شوخيهايش نشوي. رضا رفيع كه به قول خودش اهل سوسول بازي! نيست از ناف تربتحيدريه آمده است و اين روزها اجراي برنامههاي طنز مختلف را برعهده دارد. سالهاست كه در مطبوعات ما طنازي ميكند. اجراي موفق او در برنامه قندپهلو و حضورش در شبكههاي مختلف تلويزيوني و اجتماعي بهانهاي شد كه سراغش برويم و در محل كارش با او درباره طنز و شوخطبعي ايرانيان و همچنين شوخي در شبكههاي اجتماعي گفتوگو كنيم.
- با توجه به اينكه سالهاست در حوزه طنز فعاليت ميكنيد بهنظر شما اين روحيه طنازي ايرانيها از كجا نشأت ميگيرد؟
قبل از هر چيز بايد به متون ادبي كهن نگاه كنيم كه منابع اصلي فرهنگسازي در زمينه توجه به شادي و شادماني است، حتي به رسوم و سنن اقوام آريايي خودمان كه نگاه ميكنيم، بخشي كه باقيمانده به شكل نوروز در تمام اين مراسم، حضور عنصر شادي، لبخند و شادماني و بهخصوص ابراز خوشحالي جمعي قابل مشاهده است. يعني در تمام اين مراسم ميبينيد كه شادي و شادماني از حالت انفرادي و فردي بيرون آمده و بهصورت جماعت كه ثواب بيشتري دارد، نمود دارد. من اين اصطلاح را بهكار بردم چراكه معتقدم كه همچنان كه ميگويند دست خدا، همراه جماعت است اين جماعت را در همه امور خير و خوبي ميتوان دنبال كرد. چرا به جماعت دنبال شادي نباشيم؟ بعد وارد حوزه ادبيات ميشويد و تمام منابع اصلي ادبيات را كه نگاه ميكنيد؛ از دوره رودكي كه همزمان در حوزه موسيقي و حوزه شعر، حضور طربناك و شاد دارد. يعني شعر رودكي، شعري شاد است چنان كه وقتي آن پادشاه ساماني بيش از حد در تفرجگاه توقف كرد بهمنظور تشويق وي جهت بازگشت به بخارا، شعري همراه با موسيقي گفت كه ريتمي شاد و طربناك دارد و شاه ساماني را به وجد آورد چنانكه ميگويند چار و چاروق و موزه به پا كرد و روي اسب پريد و اسبي دربست گرفت و به سمت بخارا حركت كرد. آن زمان دربستي ارزان بود و الان يك مقدار گران است. (مستقيم هم نميبردند!) يعني از عنصر شادي در شعر همراه با موسيقي براي تشويق پادشاه ساماني استفاده كرد كه به وطنش برگردد.
- يعني فقط همين شعر بوده كه باعث روحيه شادماني در ايرانيها شده است؟
نه؛ در كشور ما، هم نگاه ديني، هم نگاه فرهنگي و هم نگاه علمي كه در همه جهان مشترك است، تأكيد بر شادي و شادماني و شوخطبعي دارد. انسانهايي كه ميخندند در فرهنگ ما، تقديس شدهاند. در دين ما از صفات افراد مومن، گشادهرويي و تبسم نام برده شده است. مومن غمش را در نهان و قلب خود نگه ميدارد و آن بشاشيت و شادماني را در چهره خود دارد؛ اين علامت مومن شمرده شده است. نگاه ادبي هم وقتي حافظ بيان ميكند كه «با دل خونين، لب خندان بياور همچو جام/ نيگرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش» همزمان حافظ توصيه به صبر و حوصله قرآني ميكند. صبر بر مصيبت، صبر بر گرفتاري و دعوت به شادماني، لبخندزدن، متبسم بودن كه هر انساني كه شاد باشد، باعث شادماني محيط ميشود. محيط كه شاد شد، جامعه شاد ميشود و با شادماني جامعه، اثرات و امواج آن در حوزههاي مختلف باعث سلامت فردفرد و آحاد جامعه ميشود و به نسبت ميتوان گفت كه جامعه متعادلتر و كاملتري داريم.
- آقاي رفيع شما هم در شبكههاي اجتماعي عضو هستيد؟
بله من هم در بعضي از شبكههاي اجتماعي عضوم و حتي بعضا از سوژههاي برنامههايم را از آنجا ميآورم.
- حجم زيادي از لطيفهها و جوكها در فضاي مجازي بهطور كلي و در شبكههاي اجتماعي بهطور خاص منتشر و گسترده ميشود، واقعا ذهن ايرانيها آنقدر در زمينه جوك و لطيفه پوياست؟
اين مسئله عجيب است؛ البته براي من كه طنزپردازم نه، ولي در كل مورد قابل تأملي است كه بهنظرم خيلي مواقع كارساز ميشود بهخصوص اگر در قالب خاصي دربيايد. من وقتي ميبينم جوانها بهصورت خودجوش جريان طنزي را درست ميكنند خيلي لذت ميبرم. بهصورت خودجوش قالبهايي مبتكرانه را درست ميكنند و يكسري طنزهاي كوتاهكوتاه ميسازند. مثلا يك قالب داشتيم مثل «پ ن پ» درحاليكه اينها را طنزپردازان شناختهشده درست نكردند بلكه همين مردم كوچه و بازار كه نميشناسيمشان درست كردند و ادعاي طنزنويسي هم ندارند. قالبهاي قشنگي درست كردند كه سالم است. هيچكس با «پ ن پ» و «موردي داشتيم» مخالف نيست. جرياني اين روزها راه افتاد به نام «كليپس» كه با كليپس دخترخانمها نگاه جديدي شد. برخي در زمينه توجه بهخود اغراق ميكنند كه مطلوب عرف ما هم نيست؛ بيش از حد آرايش ميكنند و يك كليپس معمولي را به اندازه برج ميلاد! ارتفاع ميدهند. اينجا طنزپردازان وارد ميشوند و با اين قضيه در قالب كليپس برخورد ميكنند كه اين مترادف ميشود و اثر مثبتش برميگردد. از فردا آن دخترخانمي كه قصد دارد خارج از عرف يك كليپس آنچناني استفاده كند كه توجه بقيه را جلب كند، ياد اين حكايات ميافتد و خودش هم مقابل آيينه خندهاش ميگيرد و از اينكه بقيه هم اين خنده را بكند ميترسد و نگران ميشود و ارتفاع كليپساش را كم ميكند. اينها اثرات مثبت جريانات به روز لطيفهسازي است. در حاشيه اين هم ممكن است 4تا مورد ناجور هم اضافه شود كه قابل حذف است.
- با اين حساب حتما عضو گروههاي جوك و لطيفه هم هستيد؟
بله، نگاهي به گروه مياندازم و اگر نكاتي داشته باشند كه منطبق با نگاهم باشد ميمانم. اگر نه، ميمانم حضور ندارم و حضورم در حاشيه است و از دور نگاه ميكنم. گاهي مطالبي رد و بدل ميشود كه برايم قابل استفاده است. انسان هر نكتهاي را از هركسي ميتواند بياموزد. از هر گروهي ميتوانيد معرفتي كسب كنيد. اينها به دردم ميخورد و ممكن است در اجراي قندپهلو از آن يادداشتبرداري كنم. از اين فضاها ميتوان آنقدر استفادههاي قشنگ كرد منتها بياييد فرهنگسازي كنيم و ياد دهيم. مگر صلهرحم عمل قشنگي نيست؟ ميدانيد همين وسيله اكنون به شكل امروز چقدر باعث صلهرحم شده است؟ خانوادههايي كه دور از هم هستند و در شهرها و كشورهاي مختلف زندگي ميكنند گروه درست كردهاند و هر ثانيه از احوال هم باخبرند. كدام صلهرحم قشنگتر و بهروزتر از اين حالت ميتوانيد درست كنيد؟ فرهنگسازي نگاه و تفكر و فرهنگ مولد ميخواهد. همان چيزي كه يك عمر بزرگان و اولياي ما به آن تأكيد كردند. كساني كه در قله ادبيات و فرهنگ و علماي ما قرار گرفتند، همين مسير را رفتند يعني مولد بودند. وقتي مولد باشيد، فرهنگساز ميشويد و بقيه از تو ميترسند. فرهنگ مولد، فرهنگ مهاجم مغول را از بين برد. فرهنگ مغول، مهاجم بود. مهاجم در حد هجوم با اسلحه و بعد استيلا برجامعه در شئون مختلف. فرهنگ غني مولد ما، فرهنگ خشن و به قول امروزيها اكشن مغول را كه سر ميبريد در خود هضم كرد. عالم دانشمند ما، وزير حكومت مغول شد. آنها احساس كردند به فرهنگ ما نياز دارند. پس ما سابقه اين برخوردها را داريم، نترسيد. گروههاي علمي، ادبي را ميبينم كه در اين فضاها، گروه زدهاند. جديدترين تحقيق و پژوهشهاي قرآني، ديني و معرفتي در اين گروهها منتشر و منتقل شدهاند. در كجا ميتوان به اين سرعت اينها را انتقال دهيم؟ پس ياد بگيريم بر تكنولوژي سوار شويم نه اينكه بترسيم.
- بعضا در اين فضاها ميبينيم كه توهينهايي هم صورت ميگيرد مخصوصا جوكهايي درباره اشخاص ساخته ميشود چطور ميتوان اين مسئله را حل كرد؟
همه ما در اينكه دوست داريم شاد باشيم و شوخطبعي داشته باشيم با هم مشترك هستيم. همه انسانها شوخي را دوست دارند. فقط گاهي بعضيها به مواردي كه خطوط ارزشي و قرمز را ميشكنند، از سر كنجكاوي به آن نزديك ميشوند يا دوست دارند لطيفهاي را بشنوند كه با قومي يا شخصي شوخي شده است. حتي گاهي خود آن اقوام هم اين لطيفهها را تكرار ميكنند و برايشان جا افتاده است. منتها اين موارد در يك حد فردي است وقتي به جمع و خانواده ميرسد، همين افراد دوست ندارند لطيفهاي را ميان خانواده خود تعريف كنند كه برخي نكات ارزشي و اخلاقي در آن رعايت نشده است. اين نشان از يك پايبندي اخلاقي و تربيتي ميدهد كه مشترك خانوادههاي ما و تربيت اجتماعي ماست. دوست نداريم كه خانوادهمان مستمع لطيفهاي باشد و لطيفهاي را در جمعي تعريف كنيم كه برخي از ارزشها در آن رعايت نشده باشد؛ ارزشهاي قومي، ديني و اخلاقي ما لطمه بخورد. وقتي در يك ميهماني هستيد افراد را نگاه ميكنيد كه شخصيتشان چگونه است و متناسب با آنها لطيفهاي را تعريف كنيد. بهنظرم بخش عظيمي از جامعه دوست ندارند بعضا لطيفههايي كه بهصورت قاچاقي پيامك ميشود را در خانوادهشان يا در جمع تعريف كنند و آن را پاك ميكنند. نميتوان جلوي همه را گرفت كه وارد فلان حريم نشود اما ميتوانيم او را راهنمايي كرده و دستش را بگيريم و حيطههاي خوب و بد را به او معرفي كنيم.
- در حرف اين مسئله ساده است و همه ميگويند كه بايد همين كار را انجام دهيم...
متوليان و مسئولان فرهنگي ما نيز بايد سرمايهگذاري بيشتري در زمينه اين فرهنگسازي كنند البته نه فقط در زمينه شعار و حرف. به شهردار تهران گفتم اين شعار خيلي خوبي است كه روي بيلبوردها و در سطح بزرگراهها بنويسيد: «لطفا لبخند بزنيد، با لبخند شهر زيباست، تهران شهر مهرباني» اينها خوب است منتها اگر بستر اصلي آن در حوزههاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي فراهم نشود در همان چارچوب شعار باقي ميماند. مثلا مثال جزئي؛ شما در ترافيك شديد در گرما در تهران گير كردهايد و خيلي طاقتفرساست و وقتتان گذشته است و قرار داريد و دود و دم و آلودگي شما را اذيت ميكند و فقط اين شعار ببينيد كه «لبخند بزنيد» در آن زمان اثر عكس روي شما ميگذارد و عصباني ميشويد. ميگوييد چگونه لبخند بزنم؟ الان وقتش است؟ موقعيتاش است؟ ولي وقتي ترافيك نيست، آلودگي نيست، اكسيژن خالص تنفس ميكنيد و همانطور كه دين ما تأكيد كرده به موقع سر وقت ميرسيد، بسترش فراهم است و از صميم دل و با تمام وجود لبخند ميزنيد و شاد هستيد. اينكه ميگوييم براي اين شعارها بايد بسترسازي شود، منظور اين است. نياز به توجه و بعد از آن برنامهريزي و سرمايهگذاري دارد.
- قندپهلو؛ نمونهاي از خنده حلال
ابتدا كسي فكر نميكرد كار تا اين اندازه جدي شود و قرار بر اين بود برنامهاي با موضوعيت شعر طنز روي آنتن برود اما وقتي نخستين قسمت از «قند پهلو» روي آنتن شبكه آموزش قرار گرفت مخاطبان زيادي از پير و جوان پاي جعبه جادو نشستند تا براي دقايقي هم شعر بشنوند و هم بخندند. رضا رفيع معتقد است قندپهلو بهخاطر اينكه بر 2 مولفه شعر و ضربالمثل سوار است توانسته مخاطبان را جذب كند. او درباره شروع كار برنامه اينطور ميگويد: «سالها بود كه رسانه ملي راه خود را در زمينه طنز ميرفت. طنزنويسان مكتوب هم راه خودشان را بهصورت مطبوعات و كتاب ميرفتند و پيوند درستوحسابي نخورده بودند و طنزنويسان به نوعي از نزديكشدن به دوربين، صدا و تصوير، ترس داشتند و ميگفتند ممكن است اين دو تا به خوبي بههم گره نخورند چون هر حوزه مولفهها و ويژگيهاي خاص خود را دارد. هميشه نگاه و دغدغهام اين بود كه روزي اين اتفاق بيفتد».
آرزوهاي رضا رفيع كه خود او سالهاست در حوزه طنز قلم ميزند فراتر از اينها بود و تصميم داشت كه طنزپردازان را جلوي دوربين تلويزيون بياورد و زلف شعر و شوخطبعي را با هم گره بزند؛ «ابتدا خيلي ميترسيديم از اينكه برنامه لوس شود و كسي با آن ارتباط برقرار نكند. ابتداي قضيه هم اتفاقاتي افتاد. همان دور اول 2داور را دعوت كردم؛ با يك داور يك برنامه ضبط كرديم، ترسيد و در رفت و خودش هم گفته است. از شب بعد با يك داور رفتيم. دوستان شاهد هستند كه در دوره اول يك داور داشتيم و من شوخي ميكردم و ميگفتم هيأت داوران در طول تاريخ اينطوري نديديم به اين ميگويند دمكراسي كه يك نفر نظر دهد و ما هم همان را قبول داريم و بد هم نيست كه دمكراسي را تمرين كنيم. داوري كه ترسيده بود بيان كرده بود كه خوف اين را داشته كه مبادا اين برنامه لوس شود. حتي به دوستان شركتكننده هم گفته بود كه ميترسم اين برنامه آن چيزي نشود كه ما دوست داريم چراكه وقتي درگير برنامه هستيد و دكور و سروصداها را ميبينيد كه وصل و صداگذاري و تدوين نشده است، خيلي چيزها كنار هم قرار نگرفته و فضا را خشك و خالي ميبينيد، ميترسيد كه نكند لوس شود.»
سكان برنامه قندپهلو دست خود رفيع است و هم سردبيري و هم اجرا را خود او برعهده دارد و همين باعث شده كه بتواند برنامه را در دست بگيرد، آن را مديريت كند و اجازه ندهد كه از چارچوبها خارج شود. شايد از مهمترين ويژگيهاي اين برنامه اين باشد كه همهچيز «نجيبانه» كنار هم چيده شده است؛ يعني هم اجراي رضا رفيع و هم شعرها و شوخيهاي داوران و شركتكنندگان كه هارموني خاص و بانمكي دارد توانسته است طنزي فاخر را به مردم ارائه دهد؛ مسئلهاي كه خود رفيع هم آن را تأييد ميكند؛ «ما در اين برنامه دنبال طنزي بوديم كه شايد اسم آن را نه بشود فاخر گذاشت و نه حلال.
من معتقدم بايد طنز علاوه بر حلال بودن «حلّال» به معني حلكننده مشكلات هم باشد. من اين را بهخود آقاي قرائتي كه مطرحكننده كليد واژه خنده حلال بودند گفتم. گفتم خنده حلالي كه هيچچيز در خود نداشته باشد مثل لطيفهاي است كه برگردان و ترجمه شده و براي ما چيزي ندارد و نميتواند با آن لطيفههايي كه بهخاطر شكستن برخي از خطهاي قرمز ايجاد جذابيت ميكند، رقابت كند؛ درنتيجه اقبال عمومي به سمت آن آنچنان نخواهد بود. پس فقط تكيه و توجه به رعايت برخي ارزشها نيست كه خنده حلال ايجاد ميكند. خنده حلال بايد خنده حلّال هم به تعبير طنزآميز من باشد؛ يعني مشكلي را حل كند.
يعني الان در سال 1393 هستيم و با مسائل روزي كه با آن درگير هستيم مثل ارائه سبد كالا كه قرار است شب عيد بسته سوم يا چهارم آن را ارائه دهند و دولت بيان كرده كه كالاي مرغ را چند ميليارد اضافه خواهد كرد مسائل روز است. پس فقط خنده حلال ملاك ما نيست،مهم اين است كه پارامترهاي تكنيكي ادبي و جامعهشناختي و روانشناسي لطيفه هم در آن باشد كه بعد كارشناسي دارد كه حضور طنزپردازان را ميطلبد كه از اين زاويه ورود كنند و بتوانيم با آن جرياني كه علاقهمند نيستيم رشد كند (لطيفههاي ناسالم يا نابهنجار) رقابت كنيم».