تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۷:۱۱

سلام، یک سلام گرم و شکلاتی برای این روزهای سرد و آب‌نباتی. در چندماه گذشته، یک وقت فکر نکنید کافه تعطیل بود و ما مشغول مسافرکشی.

 نه‌خیر. روزگار است دیگر، گاهی به کام ماست و گاهی به نام ماست. گفتم ماست یادم افتاد به ماست. یک منوی جدید به کافه‌ی ما اضافه شده: هات‌چاکلت با ماست موسیر. از این ورها تشریف آوردید، می‌پزیم برایتان!

قربان شما، كافه چي

نيش و نوش

تازگی‌ها مشتری‌ها وقتی به کافه می‌آیند سراغ خواننده‌ی نسل جوان یعنی نیش‌گلی را می‌گیرند. من نمی‌دانم این بشر برای چه رفته خواننده شده، و نمی‌دانم این همه آدم بدسلیقه از کجا یکهو پیدایشان شده. شما خودتان قضاوت کنید.

 

چند روزیه، همین‌جوری گوش چپم می‌خاره

موی سرم سیخ می‌شه و اشک از چشمم می‌باره

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

چند روزیه آه ندارم، با ناله قاتی بکنم

یه حرکت توپ بزنم، کاری حیاتی بکنم

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

انگاری بوق گنده‌ای گیر کرده توی گردنم

صدای ناهنجار بوق می‌پیچه توی بدنم

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

بس‌که لهیده بدنم، کباب کوبیده منم

تریلی کمرشکن رد شده از رو بدنم

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

یادت باشه، بچه‌ی بد، هر چیزی یک حدی داره

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

سر به سر پیاز نذار اشکتو در می‌آره

                                                     «نيش‌گلي‌خان» (عضو انجمن شاعران مرده)

خوابگزاري

کافه نیشگون  سر نبش دوچرخه است. گاهی مشتری‌هایی از طرف دوچرخه به این‌جا می‌آیند، چیزکی مفتکی می‌خرند و می‌خورند. یکی از مشتری‌های دوچرخه‌ای از خوابگزار تعبیر خوابش را خواسته.

مشتری: خواب دیدم که سوار دوچرخه شده‌ام و هرچه پا می‌زنم نمی‌رسم. سردبیر به من خندید و گفت: شاید زنجیرت پاره شده. نگاه کردم، دیدم زنجیر سالم است، ولی هرچی پا می‌زنم تکان نمی‌خورم. آقای ادبیات سبیلش را کش داد و گفت: شاید زمین لیز است. زمین لیز که نبود هیچ، سنگلاخ هم بود. خانم چشمه‌ها و نامه‌ها گفت: شاید پنچر شدی؟ اما پنچر هم نبودم. با این حال هرچی پا می‌زدم نمی‌رسیدم. هر کس هم از راه می‌رسید متلکی بار من می‌کرد. تعبیر خواب من چیست؟

خوابگزار:

عزیز دلم، مگر مجبوری این‌قدر شیرینی و چربی بخوری که چاق شوی. وقتی چاق شدی مگر مجبوری که سوار دوچرخه‌ی ثابت شوی که بخواهی وزن کم کنی! وقتی هم که سوار شدی باید پی همه‌چیز را به تنت بمالی، حتی متلک همکاران. عزیز دلم، تا جایی که من خبر دارم هیچ‌کس تا به حال با دوچرخه ثابت به جایی نرسیده.

با این‌حال به شما توصیه می‌کنم قبل از خواب به چیزهای بدبد فکر نکنی. چیزهایی مثل اختلاس میلیاردی و پولشویی و مدرک دکترای تقلبی ممکن است شما را سریع‌تر به جایی برساند، اما یکهو دیدی تَقش در آمد و با مخ خوردی تو دیوار زندان. دوچرخه خوبی‌اش این است که آهسته و پیوسته می‌رود و بشر، سالم به مقصدش می‌رسد. البته نه دوچرخه‌ی ثابت. سعی کن آدم خوبی باشی تا سالم به مقصد برسی.

«خواب‌چاكلت»

نيش خوان

در نيش‌خوان اين ماه شما را دعوت مي‌نماييم گوش جان بسپاريد به حكايتي جديد از عهد قديم كه در آن اگر پند نيست لااقل قند هست، اگر هم قند نباشد لبخند كه هست.

اندر حکایت رنج و خنج

شنیدستم که در زمان‌های خیلی دور، مردی به جست‌وجوی گنج راهی دشت و صحرا همی‌گشت. او بسیار فقیر و مسکین بودی، حتی کمی زیر خط فقر بودی و یافتن گنج برای او بسیار مفید و سودمند بودی. در میان راه به تاریکی برخورد همی‌کرد و جایی برای خفتن نیافت.

ناگهان پلنگی او را دید و پسندید و به سویش حمله‌ور گردید. مرد جاخالی داد لیکن در لحظه‌ی آخر پلنگ بر صورتش خنج زد.

چو ایمن یافت، روی خویش در آینه بدید و خویش را دلداری بداد و بگفتا: «نابرده خنج، میسر نمی‌شود!»

ميرزا كافي‌خان ميكس‌آبادي «ملقب به كافي‌ميكس»

 


پيش‌نهاد كتاب

عجب حكايتي است  «حكايت زبان بسته‌ها»

كافه‌چي به من مي‌گويد از وقتي انجمن حمايت از حيوانات تشكيل شده، حيوان‌ها براي خودشان دم درآورده‌اند و ادعاهاي عجيب و غريب دارند.

گفتم: چي شده!

كتابي را نشانم داد و گفت:‌ «مقدمه‌ي اين كتاب را بخوان!» در مقدمه‌ي آن كتاب نوشته شده بود: ... هرچه درنده و پرنده و خزنده و چرنده و دونده؛ همه‌ي حشرات آمده بودند و شديداً اعتراض داشتند كه شما آدم‌ها چه‌طور موجوداتي هستيد كه هرچه بد و بيراه است به ما نسبت مي‌دهيد. ما حيوانات عزيز آن قدر هم كه شما فكر مي‌كنيد بد نيستيم. فقط زبون نداريم كه اين را به شما بفهمانيم...

اين كتاب كاري از محمدرفيع ضيايي است كه سال‌هاست طنز مي‌نويسد و كاريكاتور مي‌كشد. اگر دوست داريد با حكايت آن زبان بسته‌ها آشنا بشويد بد نيست 22 داستان اين كتاب را بخوانيد و از خواندنش لذت ببريد. انتشارات كتاب چرخ‌فلك (66493348) ناشر اين كتاب و قيمت آن 4200 تومان است.

«كاپوچينو»


نيش خبر

خواننده‌های دوچرخه دو دسته هستند: گروه الف، گروه ب.

«الف» مخفف آشناهاست و «ب» مخفف بیگانگان.            

چه خوب است که شاعر قدیم‌القدما فرموده:

من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هرچه کرد آن آشنا کرد 

  1. چند روز پیش یک آقایی تلفن زد و گفت: «چرا اون هفته جدول نداشتین؟» گفتیم: «وقتی ویژه‌نامه داشته باشیم، دیگه صفحه‌ها از حالت عادی در می‌آن و اون شماره هم به خاطر سالگرد تولد دوچرخه، جدول نداشتیم.» فکر کردیم حالا می‌آید و تولدمان را تبریک می‌گوید، ولی بنده‌ی خدا با صداقت خاصی گفت: «سالگرد و تولد رو وللش. جدول رو عشقه.» پرسیدیم: «شغل شریف شما چیه؟» گفت: «لحاف و پتو و بالش می‌فروشم.» 

  2. باز هم چند روز پیش یکی از خواننده‌ها زنگ زد و گفت: «به آقای {...بوق...} بگين بیاد بدهی‌ش رو با ما تسویه کنه وگرنه می‌آییم اون‌جا و حسابش رو {...بوق...} می‌کنیم تا یادش باشه با کی طرفه. گفتیم: «آقای {...بوق...} همچین آدمی نیست كه.» گفت: «خوبم هست! خلاصه یا بگین بیاد حساب کنه یا ما می‌آییم اون‌جا و با داستان‌هاش یکی‌اش می‌کنیم!» 

  3. اما باز هم چند روز پیش یکی از خواننده‌های دل‌نگران زنگ زد و گفت: «از چاپ داستان‌های آموزنده‌تون متشکریم. نوه‌ی من خیلی چیزها یاد گرفته. ولی این داستان‌های حیوانی چیه که چاپ می‌کنین؟ ما که حیوان‌پرور نیستیم! اگه هم حیوان داشته باشیم دوچرخه نمی‌خونن. لطفاً داستان‌های انسانی چاپ کنین.» 

  4.  اتفاقاً باز هم چند روز پیش خانمی زنگ زد و سراغ دبیر بخش خبر و گزارش را گرفت. گفتیم نیستند و رفته‌اند دنبال گزارش‌گیری. گفت: «من دخترعمه‌ی مادرشم. از قول من بهش بگين تو که تا موزه‌ی هنرهای معاصر می‌آی، نباید یک سری به ما بزنی و حال ما رو بپرسی؟» گفتیم: «آخه...» گفت: «آخه بی‌آخه. بهش بگين من دوچرخه را موبه‌مو می‌خونم تا بدونم تو کجا می‌ری و چی کار می‌کنی. ولی این رسمش نیست. نشونت می‌دم!»

«نيش‌بزي‌خان مشكل‌آبادي»