گاهي به درازاي حسينكرد شبستري و گاهي به كوتاهي بزبزقندي. حالا كمي وفور كتاب، تلويزيون، روزنامه و شبكههاي جديد به قدري سرگرممان كرده كه قصهها از دنياي كودكان امروزمان نيز رخت بربستهاند، ولي در زمانهايي نهچندان دور قصه گفتن و قصهشنيدن رسمي بوده عجين با زندگي روزمرهمان. كودكي ما در دنياي قصهها گذشته؛ قصههايي كه هيچكس برايمان يك جور تعريف نكرده، هركسي شخصيتي اضافه كرده و يا روايتي را تغيير داده.
سينهبهسينه داستانها كم و زياد شدهاند و كلاغ به كلاغ موضوعات تغيير ماهيت دادهاند. همه مواد داستاني در عبور از صافي ذهن هر آدمي دچار تغييراتي شدهاند؛ بههمينخاطر هم هيچكس همه داستان را براي ما تعريف نكرده و يا اينكه همه يكجور تعريف نكردهاند و اين خاصيت فرهنگ شفاهي است.
همين اصل ساده درباره روايتگري رسانهها هم كاملا صدق ميكند. در دنياي رسانهها هم هيچكس همه داستان را براي ما تعريف نميكند. منظور من اين نيست كه آنها دروغ ميگويند، (كه گاهي هم ميگويند) بلكه آنها همه واقعيت را نشان نميدهند. در خوشبينانه ترين حالت حتي اگر ارادهاي براي نمايش تمام حقيقت وجود داشته باشد( كه معمولا ندارد) رسانهها نميتوانند تمام حقيقت را بازنمايي كنند.
هر رسانهاي برحسب محدوديتهاي توانايي خبرنگار، مشاهدهگري متفاوت او، تفسير و ديدگاه ساير دستاندركاران رسانه، برجستهسازي بخشي از واقعه نسبت به بخش ديگر و دركنار همه اينها منافع و سياستهاي متفاوت رسانهاي تنها ميتواند بخشي از داستان را پيش چشم شما مجسم سازد.
اين يك اصل اساسي در سواد رسانهاي است كه براي ترسيم كاملتر واقعيت شما بايد منابع خبري و اطلاعاتي خود را متنوع كنيد. بايد يك واقعه را از زبان رسانههاي گوناگون شنيد تا بتوان بخشهاي ناگفته هر يك را در پازل روايت ديگري بازجست. اگر شما سالها و سالها عادت كردهايد كه بنا به هر دليلي (از سليقه جناحي گرفته تا علاقه شخصي) براي مطالعه و خبرگيري از اطلاعات روزمره، خود را در معرض اطلاعات يك روزنامه، يك بنگاه اطلاعرساني و يا يك بخش خبري خاص قرار بدهيد، اگر مشتري ثابت و هميشگي تنها يك منبع خبر هستيد، بدانيد و آگاه باشيد كه هيچگاه نميتوانيد به همه اجزاي واقعيت دست پيدا كنيد.
گرگها اگرچه درنده و روباهها اگرچه مكار هستند، اما شايد قالب پنير مسموم شده و خانه بزبزقندي آتش گرفته باشد. شما از همه داستان خبر نداريد...
- پژوهشگر ارتباطات