در خیال، برخلاف دنیای واقعی، آدم میتواند همهجا برود و همهکاری بکند. خیالپردازی این فرصت را به ما میدهد كه بهتر از آن باشيم که هستیم. اما واقعیت چیز دیگری است. رمان «مادام بواری» هم دربارهی همین جنگ همیشگی میان واقعیت و خیالپردازی است.
داستان با شرح زندگی «چارلز بواری»، پزشک ساده و دست و پاچلفتی روستا، آغاز میشود. چارلز با بیوهای پولدار ازدواج کرده است به امید اینکه به جایی برسد، اما همسرش بسیار به او سخت میگیرد. بعد از مرگ همسر اول، چارلز با دختر روستایی زیبایی به نام«اِما» ازدواج میکند. اِما ساده است و خیالپرداز و آرزو دارد زندگی عاشقانه و پرهیجانی، مثل قهرمانان کتابهایی که میخواند، داشته باشد، ولي چارلز نمیتواند آنچه را که او میخواهد برایش فراهم کند. اِما هم زندگی مخفیانهی خود را شروع میکند، بدون آنکه به عواقب دردناک آن بیندیشد.
«گوستاو فلوبر» در سال 1821 ميلادي در شهر روآن فرانسه به دنیا آمد. پدرش از جراحان تجربی بیمارستان روآن و مادرش از اشرافزادگان نورماندی بود. گوستاو کودک گوشهگیری بود؛ همبازیهای زیادی نداشت و بهترین دوستش، خواهرش «کارولین» بود. فلوبر پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان به دانشکدهی حقوق در پاریس رفت و در آنجا موفق شد با ویکتور هوگو دیدار کند و خیلی زود از درس و دانشگاه زده شد و به خانه برگشت. در همین سالها بود که اولین حملههای عصبی غش به او دست داد و او را بیشتر از قبل گوشهگیر و بدخلق کرد. بیماری صرع، گوستاو جوان را بسیار ترساند و به او یادآوری کرد زندگی کوتاهتر از آن است که فکر میکند. پس کارهای متفرقه را کنار گذاشت و همهی وقتش را بهطور جدی صرف نوشتن کرد. دکتر فلوبر قبل از مرگ، مِلکی را به نام کراوسه در نزدیکی رود سن خریده بود که بعد از مرگ او به گوستاو رسید و او تا آخر عمر در کراوسه زندگی کرد و به ندرت از آنجا خارج میشد. گوستاو جوان در سال 1849 همراه یکی از دوستانش سفری طولانی را به آفریقا و خاورنزدیک شروع کرد و در این سفر سوریه، فلسطین، مصر و یونان را دید.
این مسافرت طولانی که مدت دو سال طول کشید، اطلاعات بسیار مفیدی در اختیار او قرار داد که بعدها دستمایهی آثار داستانیاش شد. فلوبر در سال 1857 با منتشرکردن اولین رمان خود، «مادام بواری»، به شهرت رسید و این آغاز راهی بود که مدتها آرزویش را داشت.«امیل زولا» و «ایوان تورگنيف»، از نویسندگان مشهوری هستند که با گوستاو دوستی نزدیک داشتند. فلوبر هرگز ازدواج نکرد و همهی زندگی خود را به ادبیات اختصاص داد. او در سال 1880 در عمارت کراوسه درگذشت. «تربیت احساسات» و «سالامبو»، از دیگر آثار مشهور او هستند.
شکل گرفتن ایدهی رمان «مادام بواری» و نوشتن آن ماجرای جالبی دارد. فلوبر داستانی به نام وسوسههای سنت آنتونی نوشت و دو دوست صمیمیاش را به کراوسه دعوت کرد تا داستان را برای آنها بخواند. چهار روز طول کشید تا آنها داستان را از زبان فلوبر شنیدند اما هر چه آقای نویسنده منتظر ماند، کسی دربارهی داستان نظری نداد! بعد از چند روز، بالأخره حوصلهی فلوبر سر رفت و از آنها خواست نظرشان را دربارهی داستان رک و راست بگویند. دوستان او هم بدون رودربایستی گفتند بهتر است دستنوشتههایش را بدون لحظهای درنگ در آتش بیندازد! آنها به فلوبر توصیه کردند بهجای اینکه دربارهی آدمها و ماجراهای خیالی بنویسد، خوب به دور و برش نگاه کند و از اتفاقات و آدمهای واقعی الهام بگیرد.
این گفته جرقهای در ذهن فلوبر زد. بعضیها گفتهاند دکتر بواریِ رمان مادام بواری، شخصیتی واقعی است و احتمالاً از همکلاسیهای قدیمی فلوبر بوده که بعدها پزشک شدهاست و تجربهای مشابه تجربهی دکتر بواری از سر گذرانده است. به هر حال آقای نویسنده، نوشتن داستانش را شروع کرد اما از آنجایی که وسواس زیادی در انتخاب کلمات و تصویرکردن جزئیات داشت، نوشتن رمان پنج سال طول کشید. مادام بواری به مدت یک سال به شکل داستان دنبالهدار در مجلهاي چاپ میشد و بالأخره در سال 1857 به شکل کتابی مستقل در دو جلد منتشر شد.
حتماً تعجب خواهید کرد که پس از انتشار این رمان، فلوبر به جرم جریحهدار کردن اخلاق عمومی، متهم و به دادگاه احضار شد اما موفق شد خود را تبرئه کند و مادام بواری به یکی از کتابهای پرفروش زمان خودش تا به امروز تبدیل
شد.
فلوبر از پیشگامان مکتب رئالیسم در اروپاست. بهخاطر همین، گفته شده که او نویسندهای در مرز بین دو مکتب، یعنی رمانتیسم و رئالیسم است. فلوبر بهجای پرداختن به احساسات و خیالپردازی در نوشتههایش، به واقعیت موجود پرداخت و از قضاوت مستقیم دربارهی اتفاقات و شخصیتها در داستانهایش خودداری کرد. او تلاش کرد بهعنوان یک راوی بیطرف، تنها به توصیف دقیق و عینی خصوصیات و جزئیات بپردازد و حضورش را بهعنوان نویسنده تا جایی که امکان دارد، در داستان کمرنگ کند. یکی از راههایی که او برای رسیدن به این هدف انتخاب کرد، پرداختن به روانشناسی شخصیتهای داستانهایش بود. سبک داستاننويسي و آثار فلوبر، بر بسیاری از نویسندگان بزرگ قرن بیستم از جمله «فرانتس کافکا» و «ولادیمیر ناباکوف» تأثیر مستقیم داشته است و ردپای او را در همهی آثار داستانی واقعگرایی که پس از او نوشته شد، ميتوان ديد.