روزنامه كيهان در ستون سرمقاله خود با تيتر«عملیات پوششی در تنگنای توافق» نوشت:
یکی از دستاوردهای مذاکرات هستهای این است که معلوم شد حتی از نگاه تجدیدنظرطلبان هم اسرائیل دشمن است. و الّا اگر به نرخ اتفاقات سال ۸۸ به عرصه سیاست خارجی بنگریم، اسرائیل در شمار دوستان جنبش سبزیها جا دارد. ماجرا برای سبزها آن قدر مهم بود که ریسک هزینه دادن در کف خیابان و روبرو شدن با مردم روزهدار را در روز قدس (۲۷ شهریور ۱۳۸۸) به جان خریدند و در حمایت از اسرائیل، شعار القا شده «نه غزه نه لبنان» را در کف خیابان بازگو کردند. تا همین چند ماه پیش برخی از تئوریسینهای اپوزیسیون سبز تا مرز اعلام رسمیت اسرائیل نیز پیش رفتند اما اکنون همانها (نظیر صادق-ز) به نتانیاهو و اسرائیل بد میگویند تا بعداً بتوانند منتقدان حامی منافع و عزت ملی در مذاکرات هستهای را همسو با نتانیاهو جا بزنند. در ادامه این شگرد آخرین بار آقای هاشمی رفسنجانی گفت دلواپسها با نتانیاهو همزبان شدهاند. اما اصل ماجرا چیست؟ و چرا در بحبوحه مذاکرات با آمریکا، حجم آتش تبلیغاتی سنگینی علیه منتقدان به راه افتاده است؟
دور تازه مذاکرات که از شهریور ۹۳ در نیویورک کلید خورد و قرار بود ۳ ماهه به سرانجام برسد، اکنون هجدهمین ماه را سپری میکند. طبق قرائن متعدد که در ادبیات اوباما نیز شنیده شد آمریکا مایل است تعلیق و توقف ابعاد مهم برنامه هستهای را به مدت ۱۰ سال به طرف ایرانی تحمیل کند و به عبارت دیگر در مقابل دریافت امتیازهای نقد آنی، لغو تحریمها را به حداقل یک دهه دیگر حواله دهد؛ نظیر کاری که ۱۰-۱۱ سال پیش در توافقات تهران و پاریس و بروکسل انجام شد و پس از دو سال و نیم «تعلیق موقت» گفتند بهترین تضمین عینی که ایران میتواند بدهد دایمی کردن تعلیقهاست. مفهوم دیگر این تحمیل ۱۰ ساله، اوراق کردن تدریجی برنامه هستهای ایران بدون لغو تحریمهاست. رئیس دولت یازدهم در تبلیغات انتخاباتی با نشان دادن کلید و درگیر کردن چرخ صنعت با چرخ سانتریفیوژها (برنامه هستهای) وعده لغو همین تحریمها را داد. اما به مرور معلوم شد ظاهراً در نگاه برخی سیاسیون لازمه چرخیدن چرخ صنعت، نچرخیدن یا معکوس چرخیدن چرخ صنعت است. اکنون مفهوم توافق ۱۰ سالهای که اوباما میگوید، این است که سانتریفیوژها از ۱۹ هزار به ۶هزار برسد، سانتریفیوژهای پیشرفته نچرخند، آبشارهای ۱۶۴ تایی سانتریفیوژها گسیخته و نیمه آبشار! شوند و... در حالی که چرخش سانتریفیوژها از سرعت میافتد، چرخش چرخ صنعت به واسطه لغو تحریمها نیز به ۱۰ سال بعد موکول شود!
آیا افکار عمومی ایران که در تمام نظرسنجیها بالای ۷۵ درصد پای فناوری هستهای - حتی به قیمت تحریمها- ایستاده و لغو فوری و حداقل همهجانبه تحریم را مطالبه میکند، چنین توافقی را میپذیرد؟ حالا سادهدلترین و خوشگمانترین افراد میپرسند حتی اگر ارزش فناوری هستهای را کنار بگذاریم، آیا قرار است تحریمها را برای حداقل ۱۰ سال تثبیت و عدم تصویب تحریم جدید را به عنوان تنها امتیاز برای ما فاکتور کنند؟!
گزارش اخیر سایت حامی دولت (آریا) مبنی بر اینکه طبق نظرسنجی یک مؤسسه آمریکایی، محبوبیت روحانی در آبان ماه ۱۱ درصد کاهش یافته، بخشی از دلواپسیهای جریان خوشبین به آمریکا را بازگو میکند. سران این جریان، اوباما را در ردیف «میانهروهای مؤدب» دستهبندی کرده و مذاکره با او را «تابوشکنی بزرگ» میدانستند. آنان و جریان رسانهای که همین طیف سیاسیون را از پایین مدیریت میکند به مرور این تلقی را پیش کشیدند - یا القا کردند- که آمریکا، دوست و فقط اسرائیل، دشمن است! این طیف تا آنجا پیش رفتند که نسبت دروغ به امام خمینی(ره) دادند مبنی بر اینکه امام هم مخالف مرگ بر آمریکا بود حال آن که حضرت امام در سال آخر حیات مبارک خویش بیش از همیشه بر مرگ بر آمریکا و دشمن شماره یک معرفی کردن «شیطان بزرگ» تأکید میکرد. امام مدام درباره منسی (فراموش) شدن مرگ بر آمریکا با شعارهایی نظیر مرگ بر شوروی هشدار میداد هر چند که دشمن اول استکبار شوروی خود امام بود. اما تجدیدنظرطلبان در آشوبافکنی نیابتی سال ۱۳۸۸ مرگ بر آمریکا را خط زدند و مرگ بر روسیه نوشتند.
آنها ۵ سال بعد، اسرائیل و نتانیاهو (شیطان کوچک) را برجسته میکنند تا دوستی و پسرخاله شدن با شیطان بزرگ را پنهان سازند؛ انگار سگ زنجیری شیطان بزرگ طرف بد ماجراست و شیطان بزرگ، طرف خوب و دلبر داستان میباشد که به خاطر او میتوان همه نوع حریمشکنی کرد! و انگار نه انگار که همین نتانیاهو - که یکی دو سال است برای حضرات بده شده- همان نتانیاهوی سال ۸۸ نیست که با صراحت گفته بود «جنبش سبز سرمایه بزرگ اسرائیل است». پیش قاضی و معلقبازی؟! یعنی ملت ایران را که خود پیادهنظام اسرائیل را از کف خیابان جارو کرد، این قدر کمحافظه فرض کردهاند؟
هر خردمندی وقتی پای مذاکره و توافق میرود، به عنوان یک سؤال اصلی میپرسد قرار است چه چیزی بدهد و چه چیزی بستاند. اما طیفی که با بد عملی و رفتار نابجا همه حیثیت و موجودیت خود را به مذاکره با آمریکا گره زدهاند، اینک در وضعیت فقدان دستاورد سعی میکنند طریقیت را از مذاکرات و توافق بردارند و به آن اصالت و موضوعیت بدهند. این جبهه که شامل دو طیف مأمور خائن و خودی غافل میشود میخواهد پس از فاکتور کردن مذاکره با آمریکا که دیگری خریداری در میان ناظران منصف ندارد، نفس توافق- به هر قیمت- را به افکار عمومی کادو کند. آنها دانسته و ندانسته محل بحث و اختلاف را بر سر توافق یا عدم توافق ترسیم میکنند. بیتردید هیچ کسی با توافق معقول که هم سلامت برنامه هستهای ایران را نشان دهد، هم حقوق هستهای ملت ایران را طبق NPT به رسمیت بشناسد و هم متعاقب این دو اصل، تحریمهای بهانهجویانه را لغو کند مشکل ندارد. بحث اصلی بر سر این است که تعلیق هستهای در کنار احاله لغو تحریمها به یک دهه بعد و در کنار همه اینها متهم ماندن برای یک دهه بدون اینکه آمریکا و غرب هیچ سند و بهانهای داشته باشند، چه ارزش و اعتباری دارد؟! طیف تردست مباحثه در این هنگام به جای پاسخگویی، به نتانیاهو دخیل میبندد که ۵ سال پیش از همین طیف حمایت علنی میکرده و اکنون نیز در جریان یک تقسیم کار بزرگ در غرب، با توافق ۱۰ ساله کذایی اظهار مخالفت میکند تا «سرمایه بزرگ اسرائیل در ایران» بتوانند حرفی برای گفتن و فاکتور کردن نزد مردم داشته باشند.
حقیقت ماجرا این است که آمریکا و اسرائیل در حرکت مخملین سال ۸۸ در یک صف کنار طیف سبز ایستادند. حقیقت دیگر این است که به تعبیر جو بایدن معاون اوباما «اگر اسرائیل هم نبود ما باید پول خرج میکردیم و آن را راه میانداختیم» یا به تعبیر شیمون پرز «در میان همه رؤسای جمهور آمریکا هیچ کس به اندازه باراک اوباما به اسرائیل خدمت نکرده است». حقیقت سوم آن است که امثال آقای هاشمی به هر ترتیب ماجرای سال ۸۸ را تقلیل دهند یا ترقیق و تحریف کنند، آن زمان فتنهگران در کف خیابان شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است» سر دادند، «مرگ بر اصل ولایت فقیه» گفتند، خط حذف روی شعار «جمهوری اسلامی» کشیدند، به ساحت حضرت امام(ره) اهانت کردند و بالاخره سراغ اصل ماجرا رفتند و عقده دیرین آمریکا و اسرائیل را بر سر امام حسین علیهالسلام خالی کردند چرا که افرادی با مختصات دکتر مایکل برانت رئیس بخش شیعهشناسی سازمان «سیا» مقارن پیروزی انقلاب گفته بودند انقلاب ۱۹۷۹ ایران مرهون خون حسین[ع] نواده پیامبر اسلام[ص] و احترام مردم به این خاندان است. اما حقیقت چهارمی در این میان است که آن را باید از زبان رئیس سابق موساد روایت و سپس از زبان آقای «صادق-ز» تبیین کرد.
به گزارش روزنامه هاآرتص مئیر داگان که در بحبوحه فتنه سبز رئیس سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی بود، اخیراً در پاسخ این سؤال که چه اقدامی باید در برابر برنامه هستهای ایران انجام میگرفت، از پرورش اپوزیسیون ایرانی توسط غرب سخن میگوید و میافزاید «کاری که میتوانستیم انجام دهیم این بود که توسط عملیات سری یا تقویت نیروهای اپوزیسیون و اقلیتها در ایران زمان بخریم». سناریویی که مثلث آمریکا، انگلیس و اسرائیل به بهانه تقلب در انتخابات ۸۸ ایران ترتیب دادند، اقتدار و اتحاد ملی را هدف گرفته بود و همان کار ضمن تشجیع دشمن موجب شد غرب توافق برای پذیرش برنامه هستهای ایران و معامله بر سر سوخت ۲۰ درصد را بیآن که حتی تحریمهایی وضع شده باشد به هم بزند و تشدید تحریمها (تحت عنوان فلج کننده) را برای تقویت اپوزیسیون ناکام آشوب ۸۸ در دستور کار قرار دهد. گرای تحریمها را اتفاقاً طیفی از سبزها دادند که بعدها به نگرانی از تأثیرات تحریمها تظاهر کردند حال آن که کاسب حقیقی تحریمها آنان بودند. مئیر داگان مشابه سخنان اخیر را ۱۹ اسفند ۱۳۹۰ در مصاحبه با شبکه CBS عنوان کرد آنجا که گفت «به جای اندیشه حمله به تأسیسات هستهای ایران باید به هر عاملی که بتواند مخالفت و ممانعتی در برابر حرکت جمهوری اسلامی به وجود آورد یاری رساند. غرب باید در فکر تقویت اپوزیسیون در برابر حاکمیت باشد و به عنوان راهکار جایگزین حمله، تغییر حکومت را تشویق کند».
نکته ظریفی در این میان وجود دارد. آقای «صادق-ز» که از حامیان رسانهای آقای هاشمی محسوب میشود، ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ در مصاحبه با روزنامه زنجیرهای بهار تصریح کرد «حاکمیت اپوزیسیون نمیخواهد اما ما نمیتوانیم اپوزیسیون را از دید حاکمیت تعریف کنیم. همان گونه که ما میبینیم هاشمی به اپوزیسیون تبدیل میشود، حاکمیت هم این را میبیند و به هاشمی میگوید آشیخ اکبر باید تکلیفت را معلوم کنی؛ از شما بهرهبرداری میکنند و هل میدهند تا چهرهای بسازند که در مقابل نظام قرار بگیری. ضرورت دموکراسی خواهی، اینها (نهضت آزادی، سازمان مجاهدین انقلاب، دفتر تحکیم) را پشت سر کسی سوق خواهد داد که شنل اپوزیسیون را به تن کند. هاشمی که عمر نوح ندارد. ۵ یا ۱۰ سال دیگر با ما نخواهد بود اما جنبش ادامه پیدا میکند. اگر هاشمی، خاتمی و هر کسی نتواند حداقل خواستههای این جنبش را لبیک بگوید، جنبش آنها را پس میزند. نگران نباشید که آقای رفسنجانی میتواند پا به پای ما بدود یا نه، اگر نتواند همپا با جبهه اپوزیسیون بدود، حذف میشود... مهم نیست هاشمی چه میکند. او یا میتواند پا به پای این قطار باشد یا نه. اگر حذف شد هیچ اتفاقی نمیافتد، اپوزیسیون یک شخصیت دیگر را درون نظام پیدا میکند». همین شخص که در مصاحبه با روزنامه آرمان گفته بود ایدهآل ما روحانی و حتی عارف و خاتمی هم نیست بلکه واسلاو هاول و آنگ سان سوچی و بازرگان است، بعدها گفت اسرائیل را به رسمیت میشناسد. او در مصاحبه ۲۰ مرداد ۹۲ با سایت ضد انقلابی کلمه تصریح میکند «اپوزیسیون به کمتر از شتر رضایت نداده. دوران انقلاب کنار دانشگاه تهران چادر زده بودند و برای کومله و حزب دموکرات کردستان لباس و پتو جمعآوری میکردند در حالی که این احزاب در حال جنگ با سپاه و ارتش بودند. بعد از دوم خرداد ما چه گفتیم؟ گفتیم درباره ولایت فقیه بحث کنیم، جنگ بعد از فتح خرمشهر درست نبود، قصاص این گونه است، نعوذبالله خدا و پیغمبر آن گونه است. اگر این دفعه هم دچار همین خطا بشویم و بگوییم شتر، نه روحانی و نه پدرجد روحانی کاری نمیتوانند بکنند. باید یاد بگیریم میلیمتری به جلو برویم».
جبهه نفاق قدیم مدتهاست طبق دستورالعمل خارجی به فرمول استفاده از «سپر انسانی» و کاربست فنون جوجیتسو (استفاده از نیروی طرف مقابل) رسیده است. گروگانگیری از میان برخی یاران سابق انقلاب و تبدیل آنها به سپر انسانی یا مسئله برای حاکمیت مورد تأکید دشمن است. به موازات همین امر، تبدیل سیمای شیطان بزرگ به شریک طرف معامله و قطببندی جعلی در درون حاکمیت در دستور کار است تا اقتدار فزاینده جمهوری اسلامی در منطقه را از درون به چالش بکشد. برجسته کردن شامورتیبازی امثال نتانیاهو در حقیقت ایجاد آتش تهیه و انفجار نارنجکهای دودزای صوتی برای انحراف افکار عمومی از جبهه دیپلماسی در مصاف با شیطان بزرگ است. در بحبوحه همین مصاف بزرگ است که میتوان صلاحیت، بصیرت و استقامت رجال سیاسی را به محک کشید یا خدای نکرده با تأسف و تحسر، سواری گرفتن دشمن از برخی رجال را به نظاره نشست. سیاستمداران ما مجبور نیستند خود را با جریان نفاق همسرنوشت کنند اگر که حریت پذیرش اشتباه فهم و محاسبه را داشته باشند. قرار نیست ناکامی آمریکا در مذاکرات، شکست برخی رجال سیاسی ما هم باشد؛ اگر که مراقب گروگانگیرها باشند و نگذارند منافقین پلهای پشت سر آنان را خراب کنند.
شرط لازم موفقيت برنامه ششم
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود نوشت:
مشكل اقتصاد ايران كجاست؟ چرا سندچشمانداز ايران از اهداف خود عقب است؟ چرا برنامههاي پنج ساله توسعه در ايران عقيم ميمانند و چنان كه شايسته است به مرحله اجرا درنميآيند؟ آيا مديران ايراني ضعيف هستند؟ يا آنكه از نظر اخلاقي مهذب و با تقوا نيستند؟ يا ايراد كار در جاي ديگري است؟ آيا با نوشتن برنامه ششم به شيوه برنامههاي پيشين و در ادامه آنها گرهاي از اقتصاد كشور بازخواهد شد؟ پاسخ اين است تا وقتي كه برنامه توسعه درصدد بهبود شاخصهاي نظام تدبير كه مفهوم شناختهشدهاي است برنيايد، ممكن نيست كه شاهد توسعه پايدار و همهجانبه در اقتصاد كشور باشيم. اين نكتهاي است كه در مورد آن اتفاق نظر نسبي وجود دارد و شايد نسبت به هيچ مسالهاي به اندازه اولويت و ضرورت اصلاح مديريت بخش عمومي در ايران، اتفاق نظر نباشد. اين اتفاق نظر نه فقط ميان صاحبنظران علمي، بلكه ميان تكنوكراتهاي دولتي و مهمتر از همه ميان سياسيون متولي اين مديريت نيز وجود دارد! با وجود اين ميتوان پرسيد كه اگر نسبت به موضوعي اين حد از اتفاق نظر وجود دارد، پس چرا، نه تنها اقدامي براي بهبود آن نميشود، بلكه وضع اين شاخصها در دهه گذشته به نسبت بدتر هم شده است؟
نمونه روشن براي اثبات اين ادعا شاخصهاي نظام تدبير است كه طي سالهاي ١٩٩٦ تا ٢٠١٢، وضعيت ايران را رو به زوال نشان ميدهد.
٭ ارقام جدول به اين معناست كه وضعيت اين درصد از كشورها بدتر از ايران است. مثلا رقم ٢٤ براي كنترل فساد در سال ٢٠١٢ به معناي آن است كه ٢٤ درصد كشورها از ايران وضعيت بدتر و ٧٦ درصد وضعيت بهتري دارند. نمودار كلي هر يك از شاخصهاي ششگانه در ضميمه آمده است. اجمالا پيشنهاد ميشود كه محور اصلي برنامه ششم را پيرامون بهبود اين پنج شاخص قرار داد و بدين منظور در هر يك از پنج شاخص پيشنهادهاي زير كه تا حدي اولويت دارند، ارابه ميشود.
پاسخگويي
دسترسي هرچه بيشتر به اطلاعات و اجراي قانون موجود آزادي دسترسي به اطلاعات، و تامين ضمانتهاي اجرايي كافي براي آن. در اجراي اين قانون نبايد اجازه داد كه دولتيها به صورت سليقهاي اطلاعات را طبقهبندي و محرمانه كرده و از شمول دسترسي آزاد خارج كنند. استثنايي كه در قانون آمده بايد مطابق قانون افشاي اسناد طبقهبندي انجام شود و مديران بايد مطابق معيارهاي آن اقدام به طبقهبندي اطلاعات كنند و حق ندارند كه هر اطلاعاتي را كه خواستند بدون توجه به اين معيار قانوني محرمانه يا سري اعلام كنند. دو قانون آزادي دسترسي به اطلاعات و قانون مجازات انتشار و افشاي اسناد محرمانه و سري دولت بايد با يكديگر تلفيق شود و سازوكار مشخصي براي تعيين محرمانه شدن اطلاعات مشخص شود و براي متخلفين از انتشار و دسترسي به آنها مجازاتهاي جدي در نظر تا جلوي سوءاستفاده نيز گرفته شود.
اثربخشي دولت
بيش از هر چيز، كوچك و چالاك شدن دولت و حكومت و تمركز آن به توليد و عرضه كالا و خدمات عمومي شامل امنيت، دفاع، عدالت، آموزش، بهداشت، مقررات و نظارت عام ضروري است، و دولت بايد از هر نوع اقدامي كه جزو وظايف بخش خصوصي است و سودآوري مبناي آن است پرهيز كند. در مرحله بعد، دولتها بايد ميان سطح سياسي و كارشناسي تمايز قايل شوند و ثبات كارشناسي را بپذيرند و تحول سياسي را در چارچوب انتخابات و ترجيحات مردم محدود كنند و حتي در اين راه نيز در موارد مهم سياستهاي چندحزبي (با مشاركت ديگران) را پيشه كنند. مبارزه با فساد بايد در دستور كار جامعه باشد. ولي اين كار فقط از طريق دولت عمل نميشود و اگر به آن منحصر شود، فساد ريشهدارتر خواهد شد. استخدام و ارتقاي مقامات دولتي بايد كاملاً براساس ضوابط شفاف و روشن و مبتني بر صلاحيتهاي عام اخلاقي و حرفهاي باشد. اثربخشي دولت بايد از طريق پايبندي به مقررات و نه كسب اختيارات انجام شود. هرگونه عقبنشيني از مقررات به نفع اختيارات در فضاي غيرشفاف موجب فساد و ناكارآمدي بيشتر ميشود. پاسخگويي و شفافيت در رفتار كارگزاران دولتي ركن ديگري است كه هرچه بيشتر شود مطلوبتر است، هرچند متاسفانه در حال حاضر در سطوح بسيار پاييني از شفافيت و پاسخگويي قرار داريم. دولت ايران بزرگ است، لذا نشانه خوبي براي نشانه رفتن است و هر پرتابي به آن اصابت ميكند و بزرگ شدنش كه با هدف قدرتمندتر شدن بود به نقطه ضعف آن تبديل شده و بايد كوچك شود.
كيفيت تنظيم مقررات
در درجه اول بايد نظام بازار را به عنوان چارچوب اصلي فعاليتهاي اقتصادي پذيرفت، به جز در مورد كالاهاي عمومي. در اين مورد هم حتيالمقدور نبايد تعداد نوع اين كالاها را آن قدر بسط داد كه جايي براي كالاي خصوصي نماند. همچنين بايد فلسفه حاكم بر نظام تقنين از حالت تعارضات كنوني بيرون آيد و تناقضات موجود در نظام حقوقي و قضايي را برطرف كند.
حاكميت قانون
حاكميت قانون مستلزم وجود چند شرط است. اول اينكه قانون متناسب با شرايط باشند، و از فلسفه اجتماعي در حقوق تبعيت كند. شرط دوم حاكميت قانون وجود نظارت رسمي از سوي دستگاههاي نظارتي مستقل (دادگستري، مجلس و...) بر مجريان است. و بالاخره، وجود نهادهاي نظارتي غيررسمي مثل مطبوعات و احزاب و... كه بايد براي حضور قدرتمند اينها چارهاي انديشيد. وجود اين نهادها لازمه يك نظارت كارآمد است.
كنترل فساد
از ميان رفتن حساسيت نسبت به فساد در جامعه ايران بدتر از اصل وجودي فساد شده است، گويي كه وجود فساد امري طبيعي است. بنابراين شرط مبارزه با آن آزادي بيان و وجود نهادهاي مدني است. الزام به شيء الزام به تبعات آن نيز هست. اگر ميخواهيم فساد نباشد به ناچار بايد آزادي اطلاعات و آزادي بيان و فعاليتهاي مدني را بپذيريم و تقويت كنيم. براي پرهيز از فساد بايد شفافيت كامل در مناقصهها و مزايدهها و نيز هزينهها و درآمدهاي دولتي وجود داشته باشد. بدون چنين اقداماتي نميتوان فساد را كاهش داد.
عنصر چین در مذاکرات هستهای با ایران
دکتر بهزاد شاهنده استاد پایه مطالعات شرق آسیا دانشگاه تهران در روزنامه ايران نوشت:
«به منظور دید بهتر و فراتر باید یک طبقه بالاتر رفت» (وانگ جی خوانگ- شاعر دوران سلسله تانگ در چین)
شش قدرت بینالمللی طرف مذاکره با ایران به نظر میآید که از سد مخالفتها و کارشکنی برخی لابیهای منطقهای عبور کرده اند. دست کم اظهارات جدید سران کشورهای عضو شورای امنیت سازمان ملل نشان از این دارد که یک اجماع تاریخی برسر توافق هستهایبا ایران در حال شکل گیری است. در حلقه دولتهای مدافع توافق هسته ای، نقش شریک آسیایی ایران قابل تأمل است. چین در اعلامیههای مختلف نسبت به تلاش کسانی که رسیدن به توافق را به چالش گرفتهاند با ابراز نگرانی تأکید کرده نباید با این تحرکات یک فرصت تاریخی به خطر بیفتد. چنین رویکردی ناشی از تلقی چین از جایگاه مهم ایران بویژه در منطقه خاورمیانه است.از نظر « بیجینگ» ایران و حوزه خاورمیانه، منطقهای حساس و در حال تکوین در نظام بینالملل است.
در واقع افزایش وزن و اهمیت ایران همزمان شده است با برنامه رشد جهانی قدرت چین. چین که سه دهه نوسازی را با موفقیت پشت سر گذاشته، طبق اعلام صندوق بینالمللی پول در دسامبر سال 2014 به بزرگترین قدرت اقتصادی با تولید ناخالص ملی 17 تریلیون و ششصد میلیارد دلاری ( معیار قدرت خرید) مبدل شده است. بر همین اساس خواهان جایگاه جهانی متناسب با این ظرفیت اقتصادی است. پیداست که چنین راهبردی از سوی پکن مستلزم آن خواهد بود که با کشورهایی نظیر ایران که در زمره کشورهای عمده در حال توسعه هستند باب مراوده گسترده بگشاید. این نکته را «شی جین پینگ» رئیس جمهوری چین در نگرش بینالمللی خویش گنجانده است. او تأکید میکند که تعامل با «کشورهای عمده در حال توسعه جهان» شامل کشورهایی نظیر برزیل، آفریقای جنوبی، مکزیک، ایران و... از اولویت خاص برخوردار است.
استراتژی گشودن باب همکاری نوین با ایران سران پکن را بر آن داشته تا تلاش کنند توافق با ایران زودتر به سرانجام برسد. شواهد حاکی از آن است که «بیجینگ» بلافاصله پس از امضای توافق ژنو ازفرصت به دست آمده بیشترین بهره را برده تا جایی که حجم تجارت با ایران را در مدت کوتاهی به52 میلیارد دلار رسانده است که نشان از رشدی بالغ بر 10درصد نسبت به سال گذشته دارد. البته باید متذکر شد که طرف ایرانی نیز در این فرصت توانسته تعادل بهتری را بر مناسبات فیمابین برقرار کند که نمونه بارز آن صادرات هشت و نیم میلیارد دلاری محصولات پتروشیمی و هشت میلیارد دلار صادرات غیر نفتی به چین است. در مرحله جدید، همکاری تهران و پکن به حوزه مهم دفاعی نیز تسری پیدا کرده و چین در این راستا ایران را «شریک استراتژیک» خطاب کرده است. ماه سپتامبر 2014 اولین مانور دریایی دو طرف در خلیج فارس برگزار شد. یکی از نقاط عطف در مناسبات بینالمللی دو طرف در سفر روحانی و مذاکرات دو طرف حول «سازمان همکاری شانگهای» رقم خورد. بیجینگ علاقهمندی خود را با پیوستن ایران بهعنوان عضو دائم اعلام کرد (طبق مقررات فعلی سازمان مزبور از ورود کشورهایی که تحت تحریم «سازمان ملل متحد» هستند ممانعت به عمل میآید) دیدارها و مذاکرات حاشیه اجلاس شانگهای چین را تشویق کرد تا تلاش خود را برای عبور از تله تحریم ایران دو چندان سازد.
«شی» رهبر جمهوری خلق چین که از ابتدای سال 2013 زمام امور این کشور را تا سال 2023 بر عهده خواهد داشت در طرح « جاده ابریشم جدید» که طرحی بزرگ با بودجه 40 میلیاردی است، نقش عمده برای ایران لحاظ کرد. او اولین رئیس حکومت این کشور است که منصوب «مائو ز دونگ» و «دنگ شیا پینگ» نبوده و از طرفی قدرتمندترین رهبر این کشور پس از « دنگ» به حساب میآید. اهمیت نقش «شی» در این است که او مشی محافظه کاری شاگردان «دنگ» را تا حدی کنار گذاشته است. نسل گذشته رهبران متأثر از تفکر دنگ شیائو پینگ معتقد بودند که چین باید قدرت واقعی خود را برای برنینگیختن حساسیت دیگران پنهان سازد و با نور پایین حرکت کند اما رئیس جمهور جدید چین معتقد به ابراز نقش قاطع پکن در امور بینالملل است و بر همین اساس خواهان سهم و حضور همتراز با قدرت اقتصادی برای چین بزرگ است.
البته سیاست «شی» نباید به معنی «بی پروایی و بی ملاحظه گری» تلقی شود. زیرا حضور قدرتمندانه چین در صحنه بینالملل در وهله اول برای حراست و پشتیبانی از قدرت فزاینده اقتصادی آن است. از این نظر چینیها یک استثنا در روابط بینالملل نیستند. امریکا هم زمانی حراست از توسعه اقتصادی را در رأس فعالیتهایش قرار داد و پس از تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی تراز اول (قدرت اقتصادی اول جهان) در پایان سده نوزدهم میلادی پروسهای هشتاد ساله را طی کرد تا در پایان جنگ دوم جهانی به یک ابر قدرت تمام عیار تبدیل شود. انتظار میرود با توجه به فناوریهای امروزی چین این راه را در مدت کمتری سپری کند.
«شی» قرار است در ماه مه 2015 اولین سفر رسمی را به ایران داشته باشد. وی اولین رئیس جمهور چین خواهد بود که پس از سیزده سال به ایران سفر میکند. رئیس جمهور چین همزمان صدر هیأت رئیسه حزب کمونیست چین که 87 هزار عضو دارد و ریاست کمیته نظامی حزب مزبور(فرمانده کل قوا) را در اختیار دارد. «جییانگ زمین» آخرین ریاست جمهوری خلق چین است که در زمان ریاست جمهوری «محمد خاتمی» در سال 2002 از ایران بازدید رسمی داشت.
«خو جینگ تا» که از سال 2003 تا 2013 ریاست جمهوری چین را بر عهده داشت هیچگاه به ایران سفر نکرد این در حالی است که وی دو بار به عربستان سعودی سفر کرد! بنابراین در روزهایی که آهنگ نیل به توافق هستهای جدیتر از گذشته نمایان شده است قدرتهای عضو شورای امنیت نیز گامهای تازهای برای گشودن باب مراوده تازه با تهران برداشته اند. چینیها قبلاً به دلایلی از جمله روابط تجاری عمیق با ایالات متحده امریکا نظارهگر تحریمها و گاهی همسو با آن بودند (چین به دلیل ارتقای سهم تجاری خود قدرت مانور بیشتری نسبت به گذشته در روابط خود با امریکا دارد) حال عزم یک همکاری جدید با ایران را به نمایش گذاشته است به گونهایکه حتی اگر مذاکرات با مشکل روبهرو شود، چینیها دیگر حاضر به همراهی با تحریم کنندگان نیستند. قراردادها و توافقهایی که این قدرت آسیایی با تهران میبندد عملاً در مسیر تضعیف و بی اثر ساختن تحریمها است.
اگر نتانياهو نبود
روزنامه ابتكار در ستون سرمقاله خود نوشت:
یکی از مهم ترین اتفاقات فضای سیاسی ایران در هفته گذشته، پیرامون سخنرانی رئیس رژیم اشغالگر اسرائیل در کنگره آمریکا، رخ داد. اگرچه سخنان نتانیاهو علیه ایران و برنامه هسته ای کشور، موضوع جدیدی نیست و اگرچه همراهی برخی از دولتمردان آمریکا از وی نیز تازگی نداشت و حتی اگرچه مخالفت گروه های سیاسی، مسئولان کشور و فعالان جناح های مختلف سیاسی داخل نیز با این سخنان،موضوع جدیدی نبود، اما بدون تردید حمایت یک دست فعالان دوجناح از تیم هسته ای ایران، نکته بارز این ماجرا بود.
پس از سخنرانی جنجال برانگیز نخست وزیراسرائیل علیه برنامه های هسته ای ایران، آن چه در فضای سیاسی و رسانه ای ایران و جهان اتفاق افتاد این بود که فعالان سیاسی دو جناح داخل و بسیاری از کسانی که در صف مخالفان جمهوری اسلامی ارزیابی میشوند، طی اتحادی نانوشته - اما عملی شده - چنان از تیم هسته ای ایران حمایت کردند که این وحدت نظر،شاید در سال های پس از انقلاب بی نظیر بود.
در این مسیر برخی از کسانی که در داخل از مخالفان پر شور و پرسروصدای تیم مذاکره کننده و سیاست های هسته ای دولت به شمار میروند،نیز همراه شدند وضمن ابراز انزجار از سخنان نتانیاهو، از تیم هسته ای با تعابیری چون سربازان وطن و فرزندان ایران، نام بردند و حمایت از آنان را وظیفه خود برشمردند.
بدون تردید اتفاق مبارکی است در روزهایی که تیم مذاکره کننده ایران روزهای دشواری را سپری میکنند و در مذاکراتی فشرده و چنــــدجانبه، با کشورهایی به چانه زنی مشغولند که مذاکره کنندگان قدرتمندی دارند و مشاورانی از جنس مخالفان سرسخت ایران را برای خود برگزیده اند.این تیم به هرچیز که نیاز نداشته باشد، حتما به یک حمایت داخلی قدرتمند، احتیاج دارد. امری که در همه دوره های قبلی مذاکرات در یک سال و چندماه اخیر از آن بی بهره بوده اند. پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی، تیم دیپلماسی ایران، دشوارترین شرایط خود را تجـــربـــه کرده اند. منهای دشواری های مذاکره با قدرت های بزرگ، مخالفت های عجیب و غریب خیابانی و احضارهای پیاپی مردان هسته ای از سوی برخی از نمایندگان مخالف دولت در مجلس، بخش زیادی از انرژی آن ها را مصروف خود کرده است. با این همه مخالفان تیم هسته ای این روزها مخالفت ها را به کناری نهاده و از ظریف وهمکارانش به شدت حمایت کردند.حمایتی که تاثیر مثبت آن در سیمای تیم هسته ای به خوبی نمایان بود. این اتفاق اگرچه قابل تقدیر است، اما این سئوال را به ذهن متبادر میکند که آیا کسی چون بنیامین نتانیاهو باید بتواند به این اندازه در صف آرایی داخلی جناح های مختلف کشور تاثیرگذار باشد؟
بدون تردید اگر پاسخ به این سئوال مثبت باشد، باید در انتظار این اتفاق هم باشیم که رئیس یکی از بزرگترین دشمنان ایران بتواند به گونه ای دیگر - که ممکن است این بار دلخواه او باشد- در صحنه داخلی ایران تاثیر گذار باشد.
نشان دادن رفتارهای واکنشی در صحنه سیاسی ایران سبب خواهد شد تا ابتکار عمل از دست جناح های داخلی کشور خارج شده و رفتار آن ها تابعی از رفتارهای فرد یا کشوری باشد که در دشمنی آن ها با مردم ایران تردیدی وجود ندارد.
اگرچه تاثیر پذیری از تحولات بینالمللی در رفتارهای فعالان سیاسی هر کشور، امری اجتناب ناپذیر است، اما این خطررا نیز در پی دارد که گاه باعث بروز اشتباه در محاسبات شده و نتیجه ای موافق با خواسته های دشمن خارجی را درپی داشته باشد.
حال اگرچه در این مورد«عدو سبب خیر» شده است، اما خیری که از این رهگذر نصیب میگردد، نمیتواند چندان مستمر باشد، بلکه استثنایی است که در بسیاری از موارد، خلاف آن نیز ثابت شده است.