حالا آنها بخش دیگری از اسناد خودشان را رو کردهاند. اسنادی از ترورها، کودتاها و جنایات دیگر. اسنادی که قاعدتا نباید منتشر بشوند و انتشارشان باید باعث شرمندگی یک ملت بشود.
اما اینجا، سیا است و آنها، آمریکایی هستند. همه چیز برای آنها فرق میکند. آنها حق دارند و این حق را خودشان به خودشان دادهاند. اسناد منتشر میشوند و کسی هم ککش نمیگزد. حتی مطبوعات ما که معلوم نیست چرا بیسروصدا از کنار این خبر مهم گذشتند.
«سیا» با همه سازمانهای جاسوسی و امنیتی دنیا یک تفاوت بزرگ دارد؛ تمامی سازمانهای اینچنینی، راز بقایشان را در مخفی داشتن اطلاعات و اقداماتشان میدانند؛ مثلا اینتلیجنس سرویسیها (جاسوسان انگلیسی که قدمتی چند صد ساله دارند) نهتنها هیچ سندی را رو نمیکنند که حتی اجازه نمیدهند کوچکترین عکسی از چهره رؤسای سازمانشان منتشر شود؛ اما سیا کمتر اهل پنهانکاری است، شاید چون کمتر به مخفی کردن نیازمند است، آخر سیا یک سازمان خشن است که قدرت برهنه، همه چیز را برایش به ارمغان میآورد.
این رسم این سازمان است که هر چند وقت یک بار بخشی از اقدامات سوخته و تاریخ مصرف گذشتهاش را رو میکند و شاید به نوعی میخواهد قدرت پلیدش را به رخ بکشد. این بار «سیا» به بخشی از پرونده دهه 70 میلادی خود اعتراف کرده است؛ بخشی که به قول «مایکل هیدن» - رئیس فعلی این سازمان - «شرمآور و مایه خجالت» است.
سالهای رسوایی و بحران
دهه70 یکی از دهههای جنجالی تاریخ سیاسی آمریکاست. رسوایی «واترگیت» در زمان ریاستجمهوری ریچارد نیکسون، تاثیر مستقیم مقامات ایالات متحده در کودتای شیلی، افشاگری پیاپی ماموران سابق امنیتی، اطلاعرسانی بیسابقه خبرنگاران و... بخشی از ماجراهایی است که بر آمریکای این دهه رفته است.
اوضاع CIA هم در این بلبشوها متشنج است؛ برخی از پروژهها و پروندههایش لو رفته و بسیاری هم ناکام مانده است. نیکسون برای پیشگیری از افشای همهجانبه فاجعه، «ویلیام ای کولبی» را به ریاست سیا میگمارد؛ مردی بسیار مرموز و خشن که به دنبال گسترش بیشائبه اقدامات امنیتی و اختیارات سازمان به منظور اصلاح ساختار درونی است.
اما او هم سردرگم میماند؛ به حدی که وقتی در ماه می 1973، مقابل کمیته تحقیق کنگره ملی ایالات متحده درباره رسوایی واترگیت قرار میگیرد، نمیداند تا چه حد میتواند اطلاعات محرمانه را در اختیار اعضای کنگره قرار دهد. ولی محققان کنگره ولکن معامله نیستند؛ آنها به دنبال جواب این سؤال هستند که آیا این کار تنها به دستور مقامات عالیرتبه انجام شده یا سیا هم در این فعالیتهای غیرقانونی نقش داشته است؟
کولبی، تاب مقاومت را از دست میدهد و همه اسناد موسوم به پرونده «جواهرات خانوادگی» را به کنگره تحویل میدهد؛ اقدامی که هنوز هم بسیاری از اعضای سیا از آن بهعنوان «خیانت ملی» یاد میکنند.
اکنون مایکل هیدن رئیس سیا است. او میخواهد از آب گلآلود ماهی بگیرد و با انتشار این گزارش که به قول خودش «شرمآور» است، سازمان تحت مدیریت خود را از اینگونه اقداماتی که خارج از منشور حقوقی این سازمان است، در زمان حاضر مبرا کند. او در مورد پرونده 693 صفحهای افشاییاش ادعا کرده؛ «این پروندهها یادآور برخی خطاهاست که سیا نمیباید انجام میداد.
این اسناد مایه خجالت، به دورهای کاملا متفاوت و سازمانی کاملا متفاوت تعلق دارد و هدف ما از افشای آنها، گفتن این موضوع به مردم آمریکاست که سیا به نام آنها چهها که نکرده است».
اما هیدن در برابر سؤالاتی از قبیل اقدامات سیا پس از 11سپتامبر، در جنگ عراق و افغانستان در کاهش آزادیهای مدنی و... در زمان حاضر، از پاسخگویی به خبرنگاران سر باز زده است. نکته جالب دیگر اینکه وی قول انتشار هزاران صفحه از اسناد این دهه – که به قول خودش بخشی از تاریخ شرمآور این سازمان است – را داده بود اما تنها 693 صفحه از آن منتشر شد.
جواهرات خانوادگی
ملاحظات و شرایط حساس دهه70، سبب شد که سیا همه اسناد حاوی اطلاعات حساس خود را در پروندهای با نام «جواهرات خانوادگی» طبقهبندی کند؛ پروندهای که هرچند هنوز هم بیش از 80 درصد آن محرمانه مانده ولی دنیایی از جنایت و خیانت را در دل خود جا داده به طوری که حتی فهرست کردن محتویات آن مو را به تن آدم سیخ میکند؛ نقشه 3قتل و ترور 3 رهبر مردمی که بزرگترین آنها فیدل کاسترو است که برای کشتنش 150هزار دلار هزینه شده، طرح مسموم کردن چند تن از سران آفریقایی، استراق سمع و تجسس در کار خبرنگاران، باز کردن نامهها از 1953 تا 1973 از مبدا یا به مقصد شوروی و همینطور نامههایی از مبدا یا به مقصد چین از 1969 تا 1972، انجام آزمایشهای اصلاح رفتاری روی شهروندان معمولی و «بیخبر» آمریکایی، نظارت بر فعالیت دانشجویان و گروههای مخالف دولت بین سالهای 1967 تا 1971، حبس یک مقام ارشد شوروی که به آمریکا پناهنده شده بود، آدمربایی و تفتیش اطلاعات از شهروندان مخالف جنگ ویتنام و استفاده از داروهای خطرناک برای تغییر رفتار و منش شخصیتها.
برای اجرای این طرح ، سیا از تولیدکنندگان دارو خواسته بود تا نمونههایی از تمام داروهایی که به خاطر عوارض خطرناک رفتاری، فروش تجاری آنها ممنوع اعلام شده را به سازمان ارسال کند.
دانشمندان وابسته به سیا این داروها را بر موشها و میمونها آزمایش کرده و در برخی موارد، برای داوطلبان حاضر در نیروهای مسلح به کار میبردند. در این پرونده حتی از گماشتن جاسوسهایی در هتل روبهروی ساختمان روزنامه «واشنگتن پست» یاد شده که ماموریت داشتهاند امکان ارائه اطلاعات محرمانه به این روزنامهها از سوی مقامات را بررسی کنند.
سیا و اعترافهایی که نکرده
از وقتی ویلیامای کولبی پرونده جواهرات خانوادگی را در اختیار کنگره قرار می دهد، هر از گاهی مواردی در رسانهها درز میکند و افشا میشود؛ مواردی که از بسیاری از آنها در افشاگری جدید سیا هیچ نشانی نیست؛ انگار که لاک گرفته شده و سفید سفید باشند. بخشی از مهمترین اقدامات دهه70 سیا که تاکنون لو رفته و جایشان در فهرست خالی است، اینهاست:
1970: ربودن «دن میترون» در اروگوئه و کشتناش (او شکنجهگر بدنام سیا بود که تکنیکهای شکنجهگریاش با نازیها رقابت میکرد و برای اقناع و آموزش دولتمردان وارد اروگوئه شده بود. شعار معروف او این بود: درد دقیق، در جای دقیق، به میزان دقیق!).
1970: سرنگونی شاهزاده سیهانوک در کامبوج که محبوبیت مردمی بالایی داشت و به دنبال سرنگونیاش جنگهای داخلی درگرفت و میلیونها کامبوجی قربانی شدند.
1971: برکنار کردن خوان تورس - رئیسجمهور چپگرای بولیوی - طی یک کودتا و کشتن 2هزار نفر از مخالفان کودتا.
1973: طراحی کودتای پینوشه در شیلی علیه دولت مردمی سالوادورآلنده (آلنده شرکتهای آمریکایی را در شیلی ملی کرده بود. آیتیتی، یک میلیون دلار به سیا حقالزحمه داد تا این کودتا را هدایت کند).
1973: سیا به کارمندان خود دستور داد تا هر اطلاعی از اقدامات غیرقانونی دارند مکتوب کرده و در اختیار سیا بگذارند. 2 خبرنگار واشنگتن پست، ماجرای واترگیت را افشا کردند و در عین حال، ماهرانه حضور سیا را مسکوت گذاشتند. بعدها ارتباط یکی از این دو با ماموران عالیرتبه سیا فاش شد.
1975: کمک به سرنگونی نخستوزیر متمایل به چپ استرالیا، ادوارد ویتلم.
1975: آغاز انتشار جدی متنهای افشاگرانه کارمندان سابق سیا علیه این سازمان.
1979: این داستان برای بزرگترهای ما خاطره و برای ما بخشی از تاریخ معاصر است؛ داستان لانه جاسوسی؛ حمله دانشجویان به سفارت آمریکا در تهران و گروگانگیری 52 جاسوس آمریکایی و...
جنایاتدهگانه
1
طراحی قتل پاتریس لومومبا
کمیسیون دولتی بلژیک تاکنون قتل رهبر کنگو را به رقبای داخلیاش نسبت میداد، اما سیا در پرونده جواهرات خانوادگی همه چیز را اعتراف کرد.
2
طراحی قتل رافائل تروخیلو
رسانههای آمریکا معمولا از رئیسجمهور مقتول دومینیکن، با عنوان دیکتاتور یاد میکنند. طبق اسناد رو شده، سیا هم تروخیلو را کشته و هم به مطبوعات دستور داده از او به عنوان دیکتاتور اسم ببرند.
3
دزدیدن جاسوس کاگب
یوری نوسنکو- جاسوس کاگ ب- سال 1976 توسط ماموران سیا ربوده شد.
4
فرستادن داروهای مضر برای ویتنامیها
جنگ ویتنام بیشتر از چیزی که انتظار میرفت طول کشیده بود و حالا میبایست داروهای ممنوعه را به ویتنام فرستاد.
5
کنترل نامههای آمریکاییها
از سال 1953 تا 1973، هر نامهای که به روسیه یا چین، توسط ماموران سیا خوانده میشد. در پرونده جواهرات خانوادگی، متن یک نامه جین فاندا هم آمده.
6
نظارت و سانسور مطبوعات
اسم عملیات بود celotex و محتوای عملیات هم نظارت مستقیم بر تمام روزنامهها. تمام خبرهای مربوط به جنگ ویتنام باید بعد از موافقت سیا چاپ میشدند.
7
جاسوسی در واشنگتن پست
با انتشار این اسناد، فرضیه دست داشتن سیا در واترگیت تقویت شد.
8
برنامه اصلاح رفتاری
اصلاح رفتاری یعنی انجام آزمایشها و برنامههای مختلف بر روی شهروندان آمریکا برای موافق کردن آنها با جنگ.
9
جاسوسی جان لنون
تمام فعالیتهای ضدجنگ رهبر گروه بیتلها ، حتی وقتی که در انگلستان بود تحت نظر سیا بود.
10
ترور ناموفق کاسترو
کاسترو بارها اعلام کرده که رکورددار جان سالم بهدر بردن از ترور است. او گفته اگر چنین رشتهای در المپیک میبود، یقینا رتبه اول را داشت. در این پرونده روایت اولین ترور نافرجام کاسترو در 1965 آمده.
ماجرای اولین ترور ناموفق کاسترو
اینکه آمار دقیقش چقدر است، شاید از دست خود رؤسای سیا هم دررفته باشد ولی در پرونده جواهرات خانوادگی دستکم 3 مورد را خودشان افشا کردهاند؛ اولی رافائل تروخیلو، رهبر سابق جمهوری دومینیکن؛ دومی پاتریس لومومبا، رهبر استقلال کنگو و سومی فیدل کاسترو.
فیدل 33ساله در 1959 شناسنامه دیکتاتوری باتیستا را باطل و شمع نظام چپگرای کوبا را روشن کرد. فیدل جوان علمدار مبارزه با آمریکا بود؛ این یعنی یک وضعیت غیرقابل تحمل. سیا کوباییهای فراری را پشتیبانی و سازماندهی میکند تا در یک عملیات تهاجمی به «خلیج خوکها» ، قهرمان انقلابی آمریکای لاتین را سرنگون کنند؛ عملیاتی که در 1961 ناکام میماند و نه به سرنگونی دولت کوبا منتهی میشود و نه به قتل کاسترو.
اما از آن زمان تاکنون نقشه قتل وی روی میز سیا و در سر دولتمردان آمریکایی قرار دارد. در این مدت، 10 رئیسجمهور کاخ سفید را ترک کردهاند، در حالی که فیدل در کوبا استوار است و رفتنش برای آمریکاییها به آرزویی محال تبدیل شده؛ به طوری که جورج بوش همین امسال در کالج جنگ نیروی دریایی در پاسخ به سؤالی گفت: «خداوند خوب، خود روزی فیدل کاسترو را نابود خواهد کرد!». کاسترو هم پس از افشای اسناد جواهرات خانوادگی به طعنه پاسخ داد: «اکنون میفهمم که چرا از توطئههای آمریکا برای ترور، جان سالم بهدر بردهام؛ چون خداوند خوب حافظ من بوده است».
اما ماجرای ترور ناموفق کاسترو به روایت پرونده جواهرات خانوادگی: ترور کاسترو کار سادهای نیست؛ باید همه دست به دست هم بدهند. ابتدا سیا سراغ یک مامور سابق FBI میرود که در آن زمان وارد گروههای مافیایی شده بوده و بازار کازینو در کوبا را نیز در دست داشته است.
او که از اقدام چریکهای انقلابی – که قمار را در جزیره کوبا ممنوع کرده و یکی از بزرگترین بازارهای قمار گنگسترهای آمریکا را از بین برده بودند – حسابی نانش آجر شده بود، با سیا همراه میشود. این شخص با «جانی روزلی» (به نام واقعی سانتوس ترافیکانت) – رئیس عملیات مافیایی کوبا – که خود از گنگسترهای تحت تعقیب بوده، تماس میگیرد و از طریق او با سام گلد (رئیس اوباش شیکاگو و جانشین آلکاپون) و جو (سناتور تارفیکنت و قدرتمندترین گنگستر صاحب نفوذ در کوبا) مرتبط میشود؛ 2 نفری که هر دو در فهرست 10 نفره مجرمان تحت تعقیب آمریکا صدرنشین بودند!
تاکید سیا در طراحی ترور بر این بوده که دولت آمریکا از این عملیات آگاه نشده و در ضمن برای کشتن کاسترو از اسلحه نباید استفاده شود و در عوض باید با قرص یا دارویی که در غذا یا نوشیدنی وی ریخته میشود، مسموم شود.
همه قطعات پازل درست چیده شده تا آنجایی که فردی از نزدیکان کاسترو پول و داروی مسموم را هم دریافت کرده اما هربار که قصد به این کار می کند، ترس و عذاب وجدان جلوی راهش را سد میکند تا اینکه عملیات لو میرود.