سیدحسین موسوی-رییس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«سراشیبی سقوط نتانیاهو»نوشت:
نقش رژیم صهیونیستی بهویژه در حوزه عملیات پنهانی و اطلاعاتی از سوی مقامات بلندپایه کشورمان، در گذشته بارها مطرح میشد؛ مثلا موضوع ترور دانشمندان هستهای ایران یا ارسال ویروسهای رایانهای به سیستم کنترل و هدایت رایانهای رآکتورهای اتمی بوشهر یا دادن گزارشهای کاذب از میزان پیشرفت جنبههای نظامی توان هستهای به کشورهای طرف مذاکره با ایران و از این قبیل تلاشها عمدتا به عنوان ادعای یکطرفه از طرف عنصر زیاندیده یعنی جمهوری اسلامی ایران تلقی میشد...
اما این نقش پنهانی رژیم صهیونیستی با آشکارشدن اراده رهبران کشورمان مبنیبر حلوفصل این پرونده از راه مذاکرات دوجانبه با ایالات متحده آمریکا و چندجانبه با گروه ١+٥ و برداشتهشدن گامهای موثر در این زمینه بهویژه در اجلاس ژنو، رفتهرفته آشکار شد، تا آنجا که جناح راستگرا و افراطی دولت رژیم صهیونیستی، موضع خود را در مورد پرونده هستهای ایران به دایره مناسبات استراتژیک خود با واشنگتن وارد کرد و کشمکشهای جدی را در این حوزه بهوجود آورد. دولت باراک اوباما رییسجمهور آمریکا تا چندماه قبل ترجیح میداد نگرانیهای رژیم صهیونیستی را در مورد روند گفتوگوهای ١+٥ با ایران در حاشیه نگرانیهای منطقهای و بینالمللی مورد اشاره قرار داده و موضوع را بیشتر در قالب عبارت کلی و شناختهشده «نگرانی جامعه جهانی» و «نگرانی متحدان منطقهای آمریکا» مطرح کند.
اما چالش و بحران در روابط تلآویو با واشنگتن بر سر پرونده اتمی ایران به جایی رسید که پنهانکردن نقش رژیم صهیونیستی دیگر امکانپذیر نبود. ایستگاه دعوت از بنیامین نتانیاهو نخستوزیر راستگرای رژیم صهیونیستی برای نطق در کنگره آمریکا بدون هماهنگی با وزارتخارجه و کاخسفید آمریکا، نشانهای بسیارآشکار از به بنبسترسیدن تلاشهای تلآویو و واشنگتن برای پنهاننگهداشتن نقش رژیم صهیونیستی بود. چنانکه همه میدانند نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی برای سومینبار بود که در کنگره آمریکا حضور مییافت. در تاریخ کنگره آمریکا فقط چرچیل نخستوزیر انگلیس بود که سهبار در کنگره آمریکا نطق کرد. با این تفاوت که چرچیل به دعوت مشترک کنگره و دولت آمریکا با نمایندگان دو مجلس آمریکا درباره پیامدهای جنگ جهانی دوم سخن گفت، اما آخرین دعوت جمهوریخواهان از نتانیاهو برای نطق در کنگره به صورت یکطرفه و حتی بدون اطلاع وزارتخارجه و کاخسفید صورت گرفت. تفاوت دوم این بود که حدود ٦٠ نماینده دموکرات کنگره آمریکا از حضور در مراسم نطق نتانیاهو خودداری کرده و آن را تحریم کردند و این در تاریخ کنگره آمریکا بیسابقه بود.
در تاریخ روابط ایالات متحده آمریکا و اسراییل، این دومین باری است که اختلافات دوطرف به ایندرجه از حدت و بحران میرسد. در اوایل دهه ٩٠میلادی قرن پیشین و در جریان اجلاس صلح مادرید، «اسحاق شامیر» نخستوزیر راستگرای اسراییل به وعدههای تلآویو برای پایاندادن به چنددهه بحران اعراب و اسراییل عمل نکرد و ایالات متحده آمریکا را در موضع دشواری قرار داد تا آنجا که واشنگتن از سازوکارهای ویژه خود برای ایجاد تغییر در ساخت سیاسی اسراییل استفاده کرد و در جریان انتخابات از نامزدی اسحاق رابین حمایت کرد که منجر به پیروزی وی شد. با این حال تندروهای رژیم صهیونیستی سیاستهای رابین را تاب نیاوردند و او را ترور کردند. اینک به نظر میرسد تاریخ در حال تکرارشدن است. اسراییل در آستانه برگزاری انتخابات قرار دارد و نتانیاهو برای چهارمین دوره انتخاباتی خود را نامزد پست نخستوزیری کرده است. این در حالی است که روابط بحرانی تلآویو با واشنگتن در اوج خود قرار دارد. آخرین نظرسنجیهای انتخاباتی در اسراییل نشان میدهد موقعیت نتانیاهو با رقیب انتخاباتیاش از حزب کار اسراییل کموبیش یکسان است. برخی کارشناسان امور اسراییل معتقدند که دوران رهبریهایی از این دست سپری شده و افکارعمومی در اسراییل از تیرهشدن مناسبات تلآویو با آمریکا تحت هر شرایطی به شدت هراس دارند. این مساله به جامعه اسراییل و معادلات درونیاش مربوط میشود.
آنچه به بیرون از این حوزه مربوط میشود بسیار مهمتر و حساستر است. پرسش اصلی در این زمینه این است که آیا ایالات متحده آمریکا میتواند اجازه دهد استراتژیهای جهانی و سیاستهای منطقهای خود را داوطلبانه یا به ناگزیر به اسارت روابط هرچند استراتژیک خود با رژیم صهیونیستی درآورد؟ این درست است که مقیاس ارزشگذاری در مناسبات استراتژیک دوکشور با عناصری از قبیل حجم جغرافیایی، میزان جمعیت، سهم در تولید ناخالص اقتصادی در مقیاس جهانی و موقعیت ژئواستراتژیک اندازهگیری نمیشود، اما نادیدهانگاشتن عناصر یادشده در محاسبات ایالات متحده بهویژه تاثیرگذاری نوع سیاستهای درپیش گرفتهشده...
... در جایگاه جهانی ایالات متحده و نحوه نگاه دیگر متحدان جهانی و منطقهای به رتبهبندی متحدان بر پایه تبعیض و نابرابری، میتواند مخاطرات همهجانبهای برای منافع آمریکا و در گام بعدی امنیتملی ایالات متحده به همراه داشته باشد. پرونده هستهای ایران دیر یا زود، چه با توافق جهانی چه بدون آن، حلوفصل خواهد شد، اما نحوه دخالت اسراییل در این پرونده که به مرز لشگرکشی در معادلات داخلی ایالات متحده و رودررو قراردادن دوحزب دموکرات و جمهوریخواه، تیرهکردن روابط کاخسفید با قانونگذاران آمریکا و نیز سستکردن جایگاه جهانی ایالات متحده از طریق شانتاژهای موسمی، همهوهمه در تاریخ آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی به مثابه لکه ننگ ثبت خواهد شد. اگر این فرضیه روزبهروز تقویت شود که ایالات متحده آمریکا برای دستیابی به توافق دوجانبه با کشور ثالث یا چندجانبه با دیگر متحدان منطقهای و جهانی نیاز به دریافت چراغسبز از اسراییل آنهم نه کل اسراییل بلکه جناح راستگرا و افراطی آن یعنی لیکود و رهبر آن بنیامین نتانیاهو دارد، عناصر تشکیلدهنده قدرت ایالات متحده در معرض فرسایش سریع قرار خواهد گرفت.
ملاحظه این نکته برای ناظران سیاسی بسیار قابلتوجه است که وقتی بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در پاسخ به تقاضای گروهی از دموکراتهای با نفوذ کنگره و سنای آمریکا مبنی بر برگزاری نشست با وی شرط میگذارد باید ابعاد و پیامدهای این موضع نخستوزیر رژیم صهیونیستی از سوی هر دوجناح در ایالاتمتحده مورد بررسی قرار گیرد. نتانیاهو در چندماه اخیر برای تقویت موقعیت انتخاباتیاش دست به شیوههای عجیبوغریبی زد؛ همین چندهفته قبل بود که فرانسه از رهبران جهان برای حضور در راهپیمایی اعتراضآمیز علیه ترور مسوولان هفتهنامه شارلی ابدو دعوت به عمل آورد، اما به دلیل حساسیت اسراییل در میان افکارعمومی جهان که به تازگی از یک جنگ جنایتکارانه علیه مردم بیدفاع باریکه غزه بیرون آمده بود از ارسال دعوت نامهبرای بنیامین نتانیاهو خودداری کرد، اما نتانیاهو برای سفر به پاریس و حضور در راهپیمایی به صورت غیرمتعارف پافشاری کرد تا آنجا که فرانسه برای ایجاد تعادل از محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین نیز دعوت کرد.
بااینحال دیدن منظره حضور نتانیاهو (شخصی که به عنوان قاتل کودکان فلسطینی در غزه باید تحت تعقیب دادگاه بینالمللی جنایات جنگی قرار گیرد) در صف اول راهپیمایی رهبران جهان علیه تروریسم! برای فرانسه زننده و برای رهبران صف اول این راهپیمایی خجالتآور بود. همه این اقدامات نتانیاهو جنبه نمایشی آنهم برای پیروزی در انتخابات اسفندماه دارد. این اقدامات جنجالی نتانیاهو تا آنجا موردتوجه قرار گرفته که دههاهزارنفر از مردم اسراییل روز شنبه ١٦ اسفند در اعتراض به نمایشنامههای نتانیاهو و اظهارات جنجالبرانگیزش در کنگره آمریکا دست به تظاهرات زدند. بدینترتیب باید این پرسش را مطرح کرد که آیا عمر سیاسی افراطیون صهیونیست و در راس آنها بنیامین نتانیاهو به پایان خود نزدیک شده است؟ یکی از نشانههای مهم ورود نتانیاهو در سراشیبی سقوط سخنرانی انتخاباتی وی در جمع هواداران حزب لیکود در روز یکشنبه ٨ مارس است که در آن وی نسبت به تعهد اسراییل در مورد فرمول دو دولت در سرزمین فلسطین سر باز زد و گفت برپایی کشور فلسطین دیگر امکانپذیر نبوده و اسراییل از این پس هیچگونه عقبنشینی از کرانه باختری نخواهد داشت. اگرچه ناظران سیاسی معتقدند که نتانیاهو نیت واقعی و باور دیرینه خود را مطرح کرده است، اما وی بیشتر برای ارضای احزاب کوچک بهشدت تندرو صهیونیست و کسب رای آنها در انتخابات روز ٢٧اسفندماه این موضع را گرفته است. بااینحال نتانیاهو با این موضع خود آخرین میخ را بر تابوت صلح اعراب و اسراییل زد و بدینترتیب علاوه بر ایالات متحده آمریکا حمایت اروپا، سازمان ملل متحد و متحدان خود را نیز از دست خواهد داد. آیا این نشانه برای تقویت فرضیه سقوط نتانیاهو کافی نیست؟
امتناع تاثير فشار بر حكم عادلانه
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خود آورد:
اگر روزي برسد كه احكام صادره از دادگاهها فصلالخطاب همه مناقشات شود آن روز را بايد در تاريخ رسمي كشور به عنوان روزي مهم ثبت و حتي ارزش آن را دارد كه تعطيل عمومي اعلام شود، زيرا فقط در چنين شرايطي است كه ميتوانيم ادعا كنيم وارد عصر و جامعه جديد شدهايم. در چنين روزي همه منتظر مينشينند تا ببينند رسيدگي عادلانه و منصفانه سرانجامش چه خواهد شد و مردم هم براساس اين قضاوت نسبت به اصحاب دعوا رفتار و برخورد خواهند كرد. البته اين بدان معنا نيست كه قضاوت دادگاه و قاضي لزوماً چيزي متفاوت از برداشتهاي مردم است ولي چون مردم از جزييات امور اطلاعي ندارند پس بهتر است كه منتظر قضاوت نهايي دادگاه باشند و پيش از آن نيز هيچ اقدامي براي تاثيرگذاري بر حكم نميكنند زيرا اطلاعي از مساله ندارند. با توجه به اين نكته هر گاه هر گروهي درصدد جوسازي براي تاثيرگذاري بر حكم صادره از طرف دادگاه باشد بدون اينكه اعلام كند اعتبار و استقلال دادگاه را پيشاپيش رد و نقض كرده و خود را در جايگاه قاضي نشانده است. پرونده (م. ه) يا همان مهدي هاشمي!! از جمله اين موارد است كه از سوي هر دو طرف ماجرا قضاوت پيشيني نسبت به حكم دادگاه كردهاند. يك طرف كمتر از احكام سنگين را عليه او برنميتابد و طرف ديگر جز تبرئه را قبول ندارد. البته هر كدام نيز طرف ديگر را متهم به جوسازي عليه دادگاه ميكند و كار خود را نوعي اقدام پيشگيرانه و حتي در دفاع از دادگاه! معرفي ميكند و حتما هم يك طرف يا حتي هر دو طرف ماجرا در اين ادعا بر حق نيستند. ولي ميتوان پرسيد كه آيا اصولا جوسازي درباره پروندهها تاثيري دارد يا خير؟ اگر حكم مطابق قانون صادر شود كه در ادامه توضيح داده خواهد شد كه اين حرف به چه معنايي است، در اين صورت حكم صادره در اصل متاثر از فضاسازي نخواهد شد ولي فضاسازي ممكن است تا حدي در شدت مجازات تاثير بگذارد.
البته اين هم فقط ممكن است و نه اينكه قطعي باشد. حكم قانوني يعني چه؟ قوانين كيفري و آيين دادرسي به گونهاي است كه اگر رعايت شوند، نميتوان هر بيگناهي را محكوم يا هر گناهكاري را تبرئه كرد.
براي محكوم كردن هر فردي بايد ضوابط دادرسي از قبيل داشتن وكيل يا دسترسي به اطلاعات و اسناد و موارد مشابه و نيز در اختيار داشتن فرصت كافي براي دفاع متهم از خويش، اطمينان داشت. به نظر ميرسد كه اين پرونده از اين جهات ايرادي نداشته باشد يا حداقل اينكه تاكنون ادعايي در اين باره از سوي متهم طرح نشده است. بنابراين همهچيز را بايد در حكم صادره جستوجو كرد. هر حكم قانوني بايد چند ركن داشته باشد؛
اول بايد وقوع فعل يا ترك فعلي را كه جرم است اثبات كند. مثلا اگر كسي به اتهام قتل محاكمه ميشود ابتدا بايد وقوع قتل فرد مشخصي بهطور عرفي پذيرفته شود. سپس بايد معلوم شود كه رسيدگي به اين جرم نيازمند شاكي خصوصي است يا عمومي؟ در هر حال شاكي يا مدعي بايد معين شود. در ادامه بايد با استناد به مواد قانون آيين دادرسي ثابت كرد كه متهم به عنوان مباشر يا معاون در تحقق جرم دخالت داشته است. اثبات آن از طريق شهادت شهود يا اقرار متهم يا اسناد و مدارك و علم قاضي قابل اثبات است. البته علم قاضي يك برداشت بيحساب و كتاب نيست بلكه مستند به قراين، امارات و... است بهگونهاي كه ديگران هم با اطلاعات قاضي عرفا به همان علم ميرسند. علم به معناي يقين قاضي است و از آنجا كه علم قاضي از طريق متعارف به دست ميآيد، هر فرد عادلي عرفاً ميتواند اين علم را به ديگران انتقال دهد.
در تعريف علم قاضي آمده است: «علم قاضي عبارت از يقين حاصل از مستندات بيِّن در امري است كه نزد وي مطرح ميشود. در مواردي كه مستند حكم، علم قاضي است وي موظف است قراين و امارات بيِّن مستند علم خود را بهطور صريح در حكم قيد كند». در گام بعد بايد ميان قانون مجازات و فعل مجرم انطباق داد و مجازات مناسب و البته قانوني را تعيين كرد. البته در جرايم تعزيراتي دست قاضي براي اعمال تخفيف يا تشديد مجازات تا حدي باز است اگرچه براي اين كار هم بايد به مواد قانوني استناد كرد. اگر قاضي به هر دليلي اعمال نظر يا برداشتهاي ناصوابي داشته باشد مراحل تجديدنظر وجود دارد. ولي همه اينها مشروط بر اين است كه حكم صادره علني باشد و مردم و حقوقدانان بتوانند از مفاد آن و تطبيق موارد گفته شده مطلع شوند. در چنين صورتي اعمال فشار تاثير تعيينكننده بر اصل حكم نخواهد داشت چون حكم دادگاه و استنادات آن در نزد افكار عمومي آشكار است و اگر به ناحق صادر شده باشند همه از آن آگاه خواهند شد.
گوشهایی که نمیشنوند
امیر یوسفی در ستون سرمقاله ايران با اشاره به سخنان اخير يونسي، نوشت:
اگرچه گوش دیپلمات ارشد عراقی تیزتر از دیگران بود و به مجرد مخابره فرازهای تفسیرپذیری از سخنرانی علی یونسی در همایش «ایران؛ نام، مردم، سرزمین» آن را زودتر از دیگران شنید اما به محض توضیح سخنران، پیام سوءفهم یا سوءتفاهم را هم پیش و بیش از فعالان رسانهای تندرو در ایران شنید و به گوش گرفت. ابراهیم جعفری، رئیس دستگاه دیپلماسی عراق، وقتی توضیحات تکمیلی سخنران را شنید و فهمید که جوهر سخن ناطق از جنس و جنم دیگری است گوش انصاف را صیقل داد و دریافت که «اشتیاق امپراتوری»، افسانهای بوده است که ریشهاش را باید نه در تپههای دارآباد بلکه در چالههای سیاستزدگی و جناحگرایی رسانههای تندرو در تهران جستوجو کند. گوش سیاستمدار همسایه آرام گرفت اما 10 روز گذشته است و قرار به دل تندروها برنگشته است. اهل افراط که تا پیش از نهیب رهبرمعظم انقلاب، خشاب تخریب خود را با نام مردان دیپلماسی دولت روحانی پر میکردند، اکنون نام کسانی مثل علی یونسی را روی پوکههای شایعه پراکنی خود حک میکنند. بهخیال تندروها سخنرانی دستیار ارشد روحانی در امور اقوام و اقلیتهای مذهبی، در حکم تنگه احد است و از آن شکاف میتوان کابینه اعتدال را به دراز دستی در حق خاک و حاکمیت همسایگان ارضی متهم کرد.
هرچه یونسی در قاب سیما یا موج رسانهها ظاهر شد تا فضا را آرام کند در دل اهل افراط اثر نکرد و یکی دو پایگاه خبری، سه چهار چهره سیاسی را به خط کردند تا مدام و «برخط» در ادعای تضاد سخنان یونسی با گفتمان انقلاب تحلیل مخابره کنند و «جریان انحرافی جدید» را لقب معاون روحانی جا بزنند و دست آخر کاغذی را با 21 امضا پر کنند و از رئیس جمهوری بخواهند که دستیارش را به جرم مواضع نسنجیده، اقدامات اختلافبرانگیز و برنامههای تفرقهساز امنیت ملی، عزل کند.
رنگ امضاهای ذیل صفحه، همان رنگی است که پای برخی استیضاحها دیده میشود؛ همان رنگی که تا یکی دو هفته پیش نام حسامالدین آشنا یا بیژن زنگنه یا علی جنتی را بر سربرگ نامههای تند و توفانیاش مینشاند. دولت اعتدال از صبحی که سوار قطار قدرت شد، یک پیام روشن به پایتختهای همسایگان ارسال کرد؛ پیامی که اسطوره ایرانهراسی را میزدود و ترس موهوم آنها را از «ایران هستهای» میریخت. انصاف آن است که بزرگان اصولگرا نیز قلم و قدم خود را به خدمت این پیام درآورند. شاهد اگر میطلبید، سفر اخیر علی لاریجانی است که با مأموریت خنثیسازی توهمات ایرانهراسانه، راهی قطر و کویت شد. اما هر قدر عقلای اصولگرا صلاح را در همراهی و همافزایی با دیپلماسی آشتیجویانه و وحدتگرایانه دولت میبینند، تندروهای رسانهای این جناح، همت و حمیت خود را صرف مانعتراشی و حاشیهسازی در برابر این دیپلماسی میدانند. آنچه در این هیاهو قربانی میشود، منافع ملی است و آنچه از این خاکستر سر برمیآورد، مرغ پر سوخته ایرانهراسی است. رسانهها به حکم تعریف، در هر جای جهان وقتی پای منافع ملی و مصالح عامه به میان آید، اهل امساک و احتراز هستند؛ حتی اگر خبط و خطیئهای هم رخ داده باشد، از دیدهها پنهانش میکنند.
اینجا اما خطایی نرفته و سهوی صورت نگرفته و سخنران به چند زبان توضیح داده است اما دریغ از دلهای آکنده به عناد که خود، فاجعه میسازند، خود بر کشتگان فاجعه نوحه میکنند و خود عریضه میدهند که فاجعهساز را عقوبت کنید! کاش این غیرت، آن روزهایی که زبان یا قلمی چرخید و ادعای بیپایه درباره برخی کشورهای عرب مطرح کرد، هم میجنبید و جلوه میکرد. دامنه جنجال بینالمللی آن ادعاها، بسی بیشتر از عبارت معیوبی است که از قول یونسی مخابره شد و در اژدهای کمجان ایرانهراسی جانی تازه دمید اما دریغ از نیم جمله تحلیل و تفسیر.
اما آیا تمام آنچه شایعه پراکنان و حاشیهسازان و بولتن نویسان، نوشتند و ساختند و پراکندند ریشه در شفقت و غیرت و ارزش مداری مدعیان دارد؟ آیا رقیبان، به سوزاندن سرمایه سهمگین دولت اعتدال از حمایتهای قومی و مذهبی دل نبستهاند؟ آیا در ورودی زودهنگام، به رقابتهای انتخاباتی مجلس در پایان سال 94 نمیاندیشند؟ آیا در اشتیاق کاستن از ثروت انسانی دولت اعتدال بهعنوان اصلیترین پشتوانه آن، نمیسوزند؟ اگر گوش دیپلمات ارشد عراقی تیزتر از فعالان رسانهای تندرو ما بود شاید دلیلش جز این نباشد که او به منطق منافع ملی و مصالح عامه ملت خود عمل کرده است اما رقیبان کابینه اعتدال، منطقی جز سیاست زدگی و جناحی گرایی ندارند.
جیپیاس شما روشن است؟
روزنامه كيهان در ستون سرمقاله خود نوشت:
کدام موقعیتیاب از همه دقیقتر است؟ آدمی روزگاری با موقعیت آفتاب و ستارگان راهنما مسیر را پیدا میکرد و زمانی از قطبنما بهره برد. او اکنون به سامانه موقعیتیابی جهانی یا همان جیپیاس (Global Positioning Sistem) دست یافته تا تشخیص دهد دقیقاً کجا ایستاده و سپس بپرسد باید از کدام جهت به سمت مقصد حرکت کند. اینها البته منهای این است که مقصد چگونه انتخاب شده باشد. پناه محرومان و مستضعفان علیبن ابیطالب علیهالسلام شکایت داشت از آنان که آمدن و رفتنشان در سردرگمی است. میفرمود «الیالله اشکو من معشر یعیشون جُهّالاً و یموتون ضُلّالا. به خدا شکایت میبرم از گروهی که در جهل عمیق زندگی میکنند و با گمراهی تمام میمیرند» (خطبه 17 نهجالبلاغه). نقطه مقابلش را هم نشان داد و فرمود «رحمالله امرأ علم من أین و فی أین و الی أین»؛ به یک معنا دعاست و به یک معنای دیگر بیان یک قانون؛ یعنی رحمت خدا بر کسی- یا رحمت خدا شامل کسی است- که بداند از کجا آمده و در کجا ایستاده و به کجا میرود. مردمانی که ندانند یا غفلت کنند در کدام موقعیت هستند، روی آرامش و امنیت و اقتدار و سعادت را نخواهند دید.
به لفظ چند جمله است اما در مقام معنا و محتوا حقیقت بزرگی است که اوایل تیر ماه 1393 از سوی نشریه فارین پالیسی منتشر شد. «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند اما ایران با ثباتترین کشور خاورمیانه است. کارتر در سال 1979 با شاه ایران در کاخ سعدآباد دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پرچالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فرا گرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر به خاطر پیشبینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت اما او اشتباه نکرده بود بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود(!) ایران، امروز در قلب منطقهای آشوب زده،جزیره ثبات است». برای ذهنهای پرسشگر این سؤال مهمی است که چگونه آرامش و ثبات ایران در قلب منطقه جنگی جهان -منطقهای که ظرف 67 سال، بالغ بر 15 جنگ به خود دیده- صیانت شده است؟ ذهن منصف در چنین منطقه پرآشوبی بالش زیر سر مخاطب نمیگذارد و نمیگوید دنیا را هم که آب برد، تو در خواب و خیال و رؤیا و دوستپنداری همه وتن آسانی برهسان سیر کن! تحلیلگر حکیم در چنین هنگامهای از، به حکمت جاری بر زبان امیر مؤمنان علیهالسلام استناد میکند که فرمود «انّ اخا الحرب الأرق و من نام لم یُنَم عنه» مرد جنگی بیدار است و هر کس بخوابد دشمن او هرگز به خواب نمیرود.
میشد آمریکا و انگلیس و اسرائیل و پیاده نظام نیابتی آنها ایران را هم مانند عراق و سوریه و افغانستان یا لیبی و مصر به کام آشوب و ویرانی بکشند؛ مانند اتفاقی که چشمهای از آن در سال 88 به نمایش درآمد. مردم که پای کار آمدند، دشمن نتوانست بساط خود را پهن کند. مردم البته به حرف هر کسی پای کار نمیآیند و نمیمانند. اگر ایران ماند و انقلاب اسلامی مستقر شد و آوازه آن در گوشه و کنار منطقه جاری گشت، به اعتبار موقعیتشناسی و موقعیتیابی یک ملت با انگشت اشاره امام خمینی و امام خامنهای بود. اگر روزگاری نظریهپردازان آمریکایی، شهادتطلبی به سیاق نهضت امام حسین(ع) و باور به مهدویت (عج) را به عنوان دوبال اوج گرفتن انقلاب اسلامی ترسیم کردند، اکنون همین دو بال است که عمق استراتژیک جمهوری اسلامی را به میزبانی دلهای مسلمانان در سراسر منطقه گسترش میدهد. اواسط خرداد ماه 1392 هنگامی که ورق جنگ سوریه به نفع جبهه مقاومت برگشت و منطقه استراتژیک القصیر از دست تروریستها آزاد شد، روزنامه فرانسوی لوموند در تحلیلی قابل تأمل نوشت «بازپسگیری شهر راهبردی القصیر مدیون حمایتهای ایران و حزبالله است و بیتردید نقطه عطفی در جنگ به شمار میرود. اعتقاد به آمدن مهدی موعود ]عج[ و ضرورت مبارزه با دشمن، گفتمان حزبالله و رهبر آنها سید حسن نصرالله است. براساس این اعتقاد آخرالزمانی است که حزبالله در سوریه فداکاری میکند و شهید میدهد. نصرالله برای نشان دادن ارادت خود به آیتالله خامنهای این کار را انجام داد».
هنگامی که داعش -به عنوان مزدور جنگ نیابتی آمریکا و اسرائیل و انگلیس و ارتجاع عرب- به مرزهای ایران در عراق نزدیک شد، ادعا و پیشبینی میشد سقوط بغداد تا چند هفته قطعی است. حالا اما کمر داعش در آمرلی و جرف الصخر و تکریت شکسته است. حتماً به خاطر دارید چند هفته پیش مجله نیوزویک عکس صفحه اول خود را به سرلشکر سلیمانی اختصاص داد و نوشت «او ابتدا با آمریکا جنگید و اکنون در حال کوبیدن و له کردن داعش است». اگر روش مستکبران و کارگزاران آنها همان شگرد فرعون و ساحران تابع اوست که به تعبیر قرآن «سحروا اعینالناس و استرهبوهم. مردم را چشمبندی کردند و در ترس فرو بردند»، تنها کسانی توانستهاند این جو فریب و ارعاب را بشکنند و حقیقت قدرت ایمان را نشان دهند که تبعیت از ولایت فقیه را سند و گواه ایمان راسخ به مهدویت و سربازی امام عصر(عج) گرفتهاند. خبرنگار شبکه BBC بود که پس از شکسته شدن محاصره 75 روزه شهر آمرلی، به این شهر رفت و گزارش داد «نیروهای آزادکننده آمرلی، خود را پیرو ولی فقیه و آیتالله خامنهای معرفی میکنند... ابوعلی فرمانده گردان سیدالشهدا و از ساکنان شهر تعریف میکند نیروهای داعش تا چند قدمیشان هم رسیده بودند و تصور میشد کار تمام است. او میگوید ما زیر نظر سید حسن نصرالله هستیم و او زیر نظر آیتالله خامنهای است. ابوعلی لابلای صحبتهایش مدام یادآوری میکرد که اگر ایران به فریادشان نمیرسید، شاید دیگر کسی در آمرلی زنده نمیماند». مشابه همین ادبیات اکنون درباره آزادسازی تکریت -یکی از دو مقر اصلی داعش در عراق و سوریه- شنیده میشود. حالا شبکه انبیسی در حالی که از قاسم سلیمانی به عنوان شوالیه یاد میکند، میگوید «مهم نیست مقامات آمریکایی چه احساسی نسبت به سلیمانی دارند اما وی چهره اصلی مبارزه در تکریت است».
اگر موقعیتشناسی امروز رزمندگان جبهه مقاومت که در لبنان و سوریه و عراق و یمن و غزه به پیروزیهای بزرگ دست یافتند، دیروز در فلسطین و مصر و دیگر کشورهای اسلامی مشابه وجود داشت، شکستهای بزرگ متوجه امت اسلامی منطقه نمیشد. ابتنای هر پیشرفتی لاجرم بر مقاومت است. انسان و خودرو و هواپیما برای پیش رفتن بیتردید باید مقاومت هوا را به ویژه اگر طوفانی باشد بشکافند وگرنه نمیتوانند پیش بروند. دروغ و توهم است که کسانی ادعا کنند اشتیاق توسعه و پیشرفت دارند و در عین حال نمیخواهند با دشمنان شماره یک ملتها سر و کاری داشته باشند مگر به موافقت و ملایمت و انعطاف محض. به شهادت اتفاقات 60-70 سال اخیر منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) ایجاد «اصطکاک» و مزاحمت علیه ملتها قاعده کلی رفتار قدرتهای مستکبر است. باید براین اصطکاک و سنگاندازی فائق آمد، اگر که مطالبه استقلال و اقتدار و پیشرفت با ثبات وجود دارد. آلبوم چند جلدی عکسهای یادگاری آقای یاسر عرفات در مذاکرات با آمریکا و اسرائیل و برخی مقامات اروپایی در کنار مرگ رقتبار وی بدون آن که کمترین نتیجهای عاید ملت فلسطین کند، گواه آن است که برای رفع مزاحمت دشمنان بشریت راهی جز مقاومت و غلبه بر اصطکاک حریف وجود ندارد. هواپیما برای تیکآف باید اصطکاک مقاوم هوا را بشکافد تا بتواند اوج بگیرد. این یک قاعده کلی است. نمیتوان به دشمن پشت کرد یا به او حسنظن ورزید و با تعطیل همه تکالیف، به صرف مذاکره برای نرم کردن دل دشمن خوش بود. ذات استکبار دشمنی است و استکبار اگر آدم شود و دشمنی نکند که دیگر مستکبر فزون خواه نیست. مذاکره برای کاستن از شرارت دشمن و گرفتن حربه بهانهجویی از وی یک چیز است و پیشه کردن مماشات و به هم زدن تمام قواعد عقلی و تجربی به خیال دوستی با دشمن و داشتن حسن ظن به او یک چیز دیگر. این دومی، دادن آدرس غلط، تعطیلی «پیشرفت مقاومتی» و گشودن دست خصم است.
رئیس جمهور محترم دهم شهریور ماه امسال در همایش روز جهانی مساجد سخن درستی بیان کرد مبنی بر اینکه «ما قول سدید میخواهیم، امام بیاناتش و اعلامیههایش قول سدید بود. امروز رهبری انقلاب قولش و کلامش قول و کلام سدید است. معنای سدید تنها راستگویی و استواری و استحکام نیست؛ سدید یعنی میانهروی، قول تأثیرگذار، استحکام، استوار و میانهروانه». یکی از قولهای سدید در کلام رهبر معظم انقلاب این است که «مماشات با مستکبر هیچ فایدهای برای کشورها ندارد. هر ملتی به آمریکا اعتماد کرد ضربه خواهد خورد... بعضی با خطگیری از رسانههای بیگانه این گونه القا میکنند که اگر در مسئله هستهای تسلیم شویم همه مشکلات اقتصادی و غیر اقتصادی حل خواهد شد... اگر روزی از مسئله هستهای عقبنشینی شود، آنها دهها بهانه دیگر را مطرح میکنند... توصیه به مسئولین و فرزندان خودمان که مشغول کار در جبهه دیپلماسی هستند این است که مراقب باشید لبخند فریبگرانه، شما را دچار اشتباه و خطا نکند... هر ملت و دولتی به آمریکا اعتماد کرد، ضربه خورد حتی دوستان آمریکا».
اگر ستون فقرات آمریکا و رژیم صهیونیستی امروز در منطقه شکسته،مدیون همدلی و اطاعت همه نیروهای مقاومت با نایب امام زمان (عج) است. و اگر در مقابل، دشمن جایی به طمع میافتد آنجاست که جماعتی در همین اطاعت و همدلی- دانسته یا ندانسته- رخنه و خدشه میکنند. عقده دشمن دقیقاً آنجا گشوده میشود که در برابر منطق پیشرفت مقاومتی، کسانی این منطق منحصر به فرد و بیبدیل را تخطئه کنند یا خلاف اقتضائات آن - که خلاف اقتضائات واقعیت و موفقیت است- رفتار نمایند. منطق موفق انقلاب اسلامی منطق آرمانگرایی واقعنگر است. به تعبیر رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان نظام (سوم مرداد 1391) «درسی که انقلاب داد و امام بزرگوار باقی گذاشت این است که در این حرکت 33 ساله، آرمانها و آرزوهای عظیمی که اسلام آنها را به ما القا میکند از نظر دور نماند... اگر ما توانستیم آرمانگرایی را با واقعبینی و واقعگرایی همراه کنیم ترجمه عملیاتیاش میشود این که ما تدبیر را با مجاهدت ترکیب کنیم... در اینجا لغزشگاههایی وجود دارد. یک لغزش واقعیتپنداری چیزهایی است که واقعیت ندارد. دشمنان سعی میکنند واقعیتسازی کنند... یکی از لغزشگاهها برمیگردد به درون خود ما، دلبستگیهای ما فلج کننده است... در واقع خطایی است که نفس راحتطلب یا دلبسته ما به مسائل مادی بر ما تحمیل میکند. یکی از این لغزشگاهها این است که انسان تصور کند دست یافتن به آرمانها بدون هزینه امکانپذیر است... این که ما عرض کردیم وضعیت بدر و خیبر، یعنی تهدید هست، چالش هست اما بنبست نیست. در بدر امکانات کم بود اما غلبه حاصل شد... اگر ظرفیتها را به میدان آوردیم، اگر نقاط ضعف را کم کردیم، پیشرفت خواهیم کرد».
دولت و نظام جمهوری اسلامی، دولت گذار به دولت کریمه امام عصر ارواحنا لتراب مقدمهالفداء است. به نوعی، کنکور ظهور است مانند آزمون مداومی که در این 12 قرن برای همه مدعیان ایمان به مهدی موعود (عج) پیش آمده است. نخبگان و بزرگان ما پای چنین آزمون بزرگ و تاریخسازی آمدهاند؛... اگر که جیپیاس دل آنها به هزار و یک علت از کار نیفتاده باشد.