احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه با تيتر «غنیسازی- اعتمادسازی» نوشت:
مذاکرات هستهای به گردنه رسیده و تا توافق نهایی چندماهی دیگر نمانده است. در این وقت باقیمانده وظیفه سنگین دولت و گردانندگان آن، صیانت از این مذاکرات است؛ گردانندگانی که هیچکدام نوظهور و تازهازراهرسیده نیستند و ریشه در دولت و حکومت دارند و دستتقدیر آنها را در کنار هم قرار نداده است و تصادفی نیست که همین دولت؛ روحانی و ظریف، برگزیدگان حکومت در امر پیشبرد مذاکراتند. بیشک مسایل زیادی در آغاز و انجام این مذاکرات دخیل بوده است. یکی از آنها وضعیت اقتصادی و کاهش قیمت شرایط هم اگر میزانسن قدرت بهاینگونه که هست نبود، مذاکرات به این مرحله نیز نمیرسید. آنچه بیش از هرچیز در وضعیت ایران کارایی دارد، چیدمان متوازن و متناسب قدرت، به نحوی است که راه را باز میکند. اگر این میزانسن جفتوجور نباشد، قطعا کارها در نقاط حساس و استراتژیک قفل میشود.
همانگونه که در مذاکرات هستهای تا قبل از دولت یازدهم اینگونه بود. شاید اگر رییسدولت اصلاحات و رییسدولت سازندگی و حتی احمدینژاد در وضعیت کنونی در این جایگاه بودند، رسیدن به این مرحله از توافق نیز امکانپذیر نمیشد. آگاهانه احمدینژاد را رییسدولت خطاب نکردم چون رفتارهای او پیامد یک دولت مدرن نبود. بههرتقدیر حسن روحانی رییس دولت اعتدال و تدبیر همانکاری را کرد که از او و دولتش انتظار میرفت. خودش میانجی قدرت در میان گروههای ذینفوذ بود و به دلایل مختلف؛ سوابق حقوقی، سیاسی، نظامی و امنیتی مورداعتماد بود و در دل حکومت بالیده بود. دولتش نیز کاری را کرد که میبایست میکرد. اگر دولت در نظر احمدینژاد ابزاری بود برای اعمال نظر در سطوح نهادهای دولتی و رسیدن به مقاصد گروهی اندک، حسن روحانی دولت را یکقدم به جایگاه مدرنش بازگرداند. یعنی دولتی برساخته از مفهوم اعتدال و توسعه که میبایست با مفهومسازی راه را برای تعامل و تفاهم با دولتهای مدرن دنیا باز کند.
از اینرو احمدینژاد هرقدر ابزارگرا بود و بهدنبال «غنیسازی»، حسن روحانی میدانست وظیفه دولت مفهومسازی است و بهدنبال «اعتمادسازی» رفت. اینک همه پی بردهاند که نگاه ابزاری احمدینژاد به دولت چه هزینه سنگینی روی دست دولتهای مدرن میگذارد و رسیدن به تفاهم، توافق و اعتمادسازی تا چه اندازه دشوار است و گران تمام میشود. از این بابت شاید خطای نگاه احمدینژاد به مسایل بینالمللی در این بود که از سرمایه نمادین اعتماد بیخبر بود. اقتدار را با زورآزمایی یکی فرض میگرفت و با آنکه در شگفتآفرینی ید طولایی داشت، در میدان کارزار همواره واکنشی عمل میکرد. نکته مهم در اینجاست که با غنیسازی به شیوه دولت قبل هیچ اعتماد متقابلی حاصل نمیآمد، حال آنکه دولت روحانی با اعتمادسازی و اشراف بر اهمیت چنین سرمایه نمادینی، ادامه غنیسازی را با کمترین هزینه و عوارض بینالمللی محقق کرد. احمدینژاد از روزی که پایش به این کارگاه باز شد، نه خواست و نه توانست فوت کوزهگری را یاد بگیرد. به جای فوت، حرارت کوره را بیشتر میکرد و منتظر بود معجزهای رخ دهد. مذاکرات هستهای یکی از مسایل نادر سیاسی است که آحاد ملت ایران را درگیر خودش کرده است.
تنها سوژه مشابهی که سیاست داخلی و خارجی را اینگونه تحتالشعاع قرار داد و مردم را درگیر کرد، دفاعمقدس یا جنگ هشتساله ایران و عراق بود. البته در این مقایسه مذاکرات هستهای به این دلیل که مردم را با سویههای بینالمللی آن حساستر و آشناتر و درگیرتر کرده بود، از جنگ هشتساله نیز یکگام بلندتر است. فراموش نکنیم نگاه احمدینژاد به مساله هستهای زمینش زد. اگر یکجا، او نتوانست عوامفریبی کند و ارزشها را ضدارزش و غیرارزشها را ارزش جا بزند، همینجا بود.
فضيلت ديپلماسي در جهان ناآرام
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش به قلم جواد دليري، آورد:
روز ١٣ فروردين را بايد به خاطر سپرد، اين روز ديگر براي مردم ايران، فقط روز آشتي با طبيعت نيست، كه روز «تولد دوباره ديپلماسي» در جهان نا آرام است. فرجام خوش مذاكرات نوروز ٩٤ در لوزان سوييس دست كم فضاي سياسي ايران را از يك دهه اضطراب و نگراني مناقشه سنگين خارج كرد. دستاورد خوش آهنگ چانهزني ديپلماتيك در اين مذاكرات هماني شد كه حسن روحاني وعده آن را داده بود؛ فروپاشي تحريمها با حركت همزمان چرخ سانتريفيوژها و چرخ زندگي مردم. حالاحتي اگر مقامهاي امريكا و غرب، قضاوت خود درباره مسائل هستهاي ايران را پشت كلمات مبهم پنهان كنند، اما سخن و سياست ايران درباره اين مناقشه سخت از چنان شفافيتي برخوردار است كه ديگر نميتوان هيچ ابهام و ايهامي را به آن الصاق كرد. اين شفافيت بازدارنده چيزي نيست جز رونمايي از راهبرد جديد تهران در تعامل محترمانه با دنيا و بهرهگيري از سازوكار ديپلماسي؛ راهبردي كه از رييسجمهور تا وزير امور خارجه، ازفعالان حزبي و سياسي تا ديپلماتها، از روشنفكران تا منتخبان مردم در مجلس و حتي تريبونهاي نماز جمعه بر مزيت و سودمندي آن در مناقشه هستهاي، صحه گذاشتهاند و حتي اگر نقد و ناقدي و گله و گلايهاي هم در ميان باشد، به «شكل راهحلهاي» آن برميگردد و نه اصل گفتوگو با قدرتهاي جهاني.
چه بخواهيم چه نخواهيم آنچه اتفاق افتاد يك سنتشكني است، هم خارق اجماع بود و هم خارق عادت. شك نيست كه اين اتفاق، از آن دسته سنتشكنيهايي نيست كه افسوس و اسف به همراه داشته باشد.
شايد سياستمداران خارجي هم كمتر تصور ميكردند جمهوري اسلامي ايران، اينبار در مقام تصميمگيري، مشي و مرام ديگري برگزيند و براي نخستين بار، پيش از آنكه مشكل به بحران بدل شود از سر ابتكار و خلاقيت به هم سخني و همدلي با عرف جاري جهان روي خوش نشان دهد. روي خوشي كه حسن روحاني آن را «راه سوم» ناميد؛ راهي كه هيبت و هويتش با دوراه «جنگ و تسليم» تفاوت دارد و به دنبال «همكاري و تعامل سازنده» با دنياست.
به اين ترتيب، انتخاب طريق مذاكره و منطق ديپلماسي را چه ناشي از جبر محيط منطقه بدانيم يا بازتاب شرايط داخلي، اقتضاي سرشت سياسي نظامي است كه در بزنگاه حوادث و بحرانها و در بزنگاههاي حساس، منافع و مصلحت ملي را برهر چيز ديگر مقدم شمرده است؛ منطقي كه مسوولان كشورمان دوبار پيش از اين (يكبار در پايان جنگ هشت ساله خود وبار ديگر هنگام نخستين نزاع امريكا عليه عراق در سال ۱۹۹۱) با اقتدا به دو مولفه مهم «مصلحت» و «تكيه بر ابزار ديپلماسي»، كشتي نظام را از تلاطم و خطر عبور دادند.
تصميمگيران ايران اكنون با ايستادن پاي منطق مذاكره نه تنها منطق جبر و تهديد حريف را با سوال و ترديد روبهرو ميكنند بلكه از پي اتهامي سنگين، سهمي جديد از مراودات جهاني را براي فرداي خود جستوجو و پسانداز كردند. و البته اين تنها ديپلماتها و مذاكرهكنندگان هستهاي ايران نيستند كه در اجراي اين سياست، پايان ترديد خود را انتظار ميكشند بلكه شركاي دور و نزديك ايران هم در افقهاي اين سياست جديد پارسي به تغيير نگاه غرب به ايران چشم دوختهاند.
كسي در اين ترديد ندارد كه مسيري كه تهران در مركز اروپا براي تعامل و مذاكره گشوده يك تجربه نوين است. به ثمر نشستن اين تجربه، تهران را در كنار دولتهايي خواهد نشاند كه هنر و علم ديپلماسي را در خدمت تحصيل و تامين منافع ملي قرار دادهاند.
بر همين مبنا، اكنون دولتمردان ايران نيز در تعقيب منطق گفتوگوي هستهاي به هر سه محصول ميمون مذاكره: تحصيل منافع، رفع اتهام و اثبات راستي خود نظر دارند، چنان كه حتي بزرگترين حريفان ايران در اين مناقشه از روش مذاكره چشمپوشي نكردهاند. حالا نه امريكا حاضر است مزاياي ميدان مذاكره با ايران را از نظر دور بدارد و نه حريفان خاورميانهاي جرات ايستادن در مقابل اراده مذاكرهكنندگان را پيدا ميكنند. اين مهم به دست نميآمد و نميآيد مگر با درك و شناختي درست از «فضيلت ديپلماسي».
آري ١٣ فروردين روز خنده ديپلماسي در شلوغ بازار آشفته جهان امروز، روز تحقق راهبرد برد- برد، روز تكريم و نه تهديد و تحريم، روز تولد دوباره ديپلماسي و پايان جدال پرهزينه بود. روزي كه اميدواريم تكثير شود.
بهار دیپلماسی اعتدال
روزنامه ايران نيز در ستون سرمقاله خود به موضوع مذاكرات هستهاي پرداخت و به قلم محمد نوری آورد:
ایرانیها بیش از 18 ماه را چشم به راه نتیجه مذاکراتی دوختند که تیم هستهای دولت روحانی میداندار آن بودند. سرانجام این انتظار طولانی و نفسگیر درست در آخرین روز تعطیلات ایرانیها به بار نشست؛ امضایی که 6 قدرت جهانی پای تفاهم با ایران نهادند گویی کلمه رمزی بود برای ایرانی ها که سال جدید و عصر جدید را به دور از نحوست و نومیدی آغاز کنند. واقعیت این است که اثرات و ارزش تفاهم هستهای که در شهر تاریخی لوزان بدست آمد در روزهای آینده روشن خواهد شد اما تا بدینجا میتوان از نگاه ناظران جهانی قیمت واقعی کاری را که دیپلماتهای ایران و طرفهای غربی رقم زدهاند دریافت. استادان حقوق و روابط بینالملل که سالیان طولانی در همین شهر تاریخی ژنو و لوزان شاهد وقایع تاریخی بودند تفاهم هستهای ایران را در ردیف پیمانهایی نشاندهاند که مسیر روابط و تعاملات دولتها و کشورها را رقم میزند. شب تفاهم هستهای ایران فقط حقوقدانان و سیاستمداران نبودند که با خرسندی از شروع فصل جدید در روابط ملتها سخن گفتند میلیونها نفر پای شبکههای تلویزیونی و اینترنت شاهد اشک شوق خبرنگاران رسانههای پرآوازه ای بودند که 18 ماه پایتختهای اروپا و امریکا را به امید چنین تفاهمی درنوردیده بودند. مخالفان این تفاهم چه بخواهند و چه نخواهند افکار عمومی جهان واقعه 13 فروردین را در شمار نشانههای عصر صلح و آشتی نشانده است. گفتنیها در ماهیت این رویداد و اثراتی که در اوضاع سیاسی واقتصاد ایران و نیز روابط تهران و غرب خواهد گذاشت بسیار است که در این مجال به پارهای از آنها اشاره میشود:
1- تفسیر این رویداد از زبان شخص روحانی به عنوان رئیس دیپلماسی ایران شنیدنی است او با صراحت گفت که این اتفاق شگفت ریشه در اراده و انتخاب مردم ایران دارد که در 24 خرداد 92 به ثمر نشست، انتخابی که همان روزها رفراندم هستهای نام گرفت و با صدای بلند از زبان رئیس جمهوری منتخب این پیام را به حریفان بدبین ایران مخابره کرد که عصر تقابل و تنش به سر آمده است. اما واقعیت این است که 18 ماه زمان برد تا این باور در ذهن طرفهای درگیر با ایران نقش بندد. در این مدت رئیس دولت اعتدال از این اقبال بلند برخوردار بود که تیمی از کارکشتگان حوزه دیپلماسی عهده دار کار خطیر چانه زنی با حریفان ایران شدند؛ تیمی که ترکیبی هنرمندانه از علم و هنر دیپلماسی را برای تحقق استراتژی نرمش قهرمانانه بهکار بست.
تفاوت کار روحانی با همه کسانی که در گذشته عهده دار این پرونده بودند این بود که او به کارایی و قدرت اعجاز گونه گفتوگو و مذاکره ایمان داشت، دریافته بود که در ساختار جدید جامعه بین المللی صدای خشونت و زور بلند باشد اما راه به جایی نمیبرد اکنون حتی بسیاری از افراد دیر باور با رئیس دولت اعتدال در این اندیشه همراه شدهاند که زبان منطق و مذاکره آن قدر کارایی دارد که قدرتهای حریف را از منتهیالیه خصومت به میدان تفاهم بکشاند. می توان انتظار داشت که پس از این تفاهم هستهای همه آحاد شهروندان ایرانی نسبت به آینده مسیری که با انتخابات ریاست جمهوری سال 92 گشوده شد امیدوارتر شدهاند. گویی تفاهم شب 13 فروردین در لوزان نقطه پایان فصل دل آزار ایران هراسی بود و از این پس انتظار میرود نگاه و رفتار همه طرفهای جهانی به ایران و ایرانی تغییر کند. زیرا وقتی مشروعیت دیپلماسی کشوری پذیرفته میشود نه تنها پاسپورت و پول ملی آن ارزش تازه پیدا میکند بلکه سخن و پیام دولت آن مخاطبان جدید مییابد.
2- مذاکرات هستهای به بویژه در ماههای اخیر به مصاف جبهه افراط (تحت رهبری نتانیاهو) و جبهه میانه رو تبدیل شد. بیگمان بزرگترین ناراضیان این تفاهم کسانی خواهند بود که خاورمیانه و جهان جدید را فقط از دریچه خشونت و جنگ مینگریستند. تفاهم هستهای ایران به باور اغلب ناظران پیروزی جبهه صلح و اعتدال در پهنه بین المللی بود. برای دولت روحانی و دیپلماتهای اعتدالگرای او اتفاقی زیباتر از این نبود که پایداری در خط مذاکره سرانجام جبهه خشونت را با شکاف و آشفتگی تاریخی روبهرو کرد به گونه ای که برای اولینبار ملت و دولت امریکا بر سر موضوع ایران با رژیم افراطی اسرائیل مقابل هم قرار گرفتند.
3- پرونده هستهای که در داخل ایران در دوره طولانی نماد اختلاف و دوگانگی بود این بار به عامل انسجام و وحدت تبدیل شد. روحانی در جمعبندی دیروز خویش به درستی تأکید کرد که تیم هستهای مسیر صعب و سخت مذاکره با شش قدرت جهانی را در سایه تدبیر رهبری نظام و به پشتوانه همین انسجام داخلی پیمود. در این مدت حمایت صریح و بیوقفه بالاترین مرجع نظام از تیم مذاکره راه را بر هر گونه تردید افکنی در رفتار و اهداف تیم مذاکره بست و روشن شد که در سایه وفاق نهادهای نظام میتوان سیاست خارجی را که پیش از این گمان میرفت میدان زورآزمایی و تنش است به منبع اقتدار و تفاهم جهانی تبدیل کرد.
دستاوردها یا از دستدادهها؟
حسين شريعتمداري در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:
1- سال 1394 در نخستین روزهای خود با رخدادهای سرنوشتسازی همراه بود. بیانات رهبرمعظم انقلاب در حرم رضوی(ع) که باید از آن با عنوان «نقشه راه جمهوری اسلامی ایران» نه فقط برای سال 94 بلکه برای همه سالها یاد کرد و سه رویداد بزرگ دیگر که هر یک از آنها بهتنهایی میتواند در فهرست وقایع تاریخساز دنیای امروز جای گیرد. اول؛ حمله وحشیانه راهزنان شترسوار آلسعود با جنگندههای اهدایی آمریکا و اجارهای اسرائیل به مسلمانان مظلوم یمن که در ادامه آرزوی برباد رفته اجدادشان، ابولهب و ابوجهل و ابوسفیان صورت گرفته است. دوم؛ قلعو قمع تروریستهای تکفیری داعش در سوریه و عراق که نطفه حرام آنها در رحم اجارهای و مشترک غربی، عبری و عربی بسته شده بود و فرزندان روحالله در سوریه و عراق و لبنان با قلع و قمع آنها داغشان را بر دل والدین حرامی آنان گذاردند و سوم؛ مذاکرات هستهای در لوزان که متأسفانه نتیجه آن کام ملت را تلخ کرد. چرا که حریف به فریب و خدعه، خواستههای نامشروع خود را که طی 12 سال گذشته بر زمین مانده بود به ایران اسلامی تحمیل کرد و کلاه گشاد توافق ژنو را در پوشش بیانیه مطبوعاتی بر سر فعالیت هستهای کشورمان گذاشت. در ادامه یادداشت پیشروی شرح بیشتری از این ماجرا خواهیم داشت.
2- سه رخداد یاد شده و بیانات نوروزی رهبر معظم انقلاب اگرچه ممکن است در نگاه اول چهار موضوع جداگانه تلقی شوند ولی با نگاهی دقیقتر میتوان رشتهای را دید که هر چهار رویداد مورد اشاره را به یکدیگر گره زده است به گونهای که فقط در یک جغرافیا و فضای واحد قابل ارزیابی هستند.
الف: انقلاب اسلامی مردم یمن الگو گرفته از انقلاب اسلامی در ایران است و حمله وحشیانه آلسعود به مردم مسلمان این دیار به اعتراف آمریکا و متحدانش یک جنگ نیابتی - PROXY WAR- از سوی قدرتهای بزرگ است که تنها با هدف پیشگیری از تکثیر ایران اسلامی آغاز شده و ادامه دارد.
ب: هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود با عنوان «گزینههای دشوار» اعتراف میکند که داعش را سازمان «سیا» برای مقابله با بیداری اسلامی پدید آورده و مینویسد؛ برای جلب حمایت دولتها از داعش به یکصد و چند کشور سفر کرده و آنها را متقاعد ساخته بود که پس از اعلام موجودیت داعش، این جریان را به رسمیت شناخته و از آن حمایت کنند، که دیدیم چنین کردند.
ج: چالش هستهای 12 ساله اگرچه تابلوی هستهای دارد ولی این تابلو فقط بهانهای برای تحریمهاست و تحریمها حربهای برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است، نکتهای که مقامات رسمی غرب و مخصوصا آمریکا بارها به صراحت از آن یاد کردهاند و دقیقا به همین علت است که به قول حضرت آقا؛ آمریکاییها نمیخواهند چالش هستهای تمام شود و «دیوید فروم» تصریح میکند که هدف اصلی تحریمها در گام اول تغییر رفتار و در گام بعدی تغییر ساختار ایران است و صدها و بلکه هزاران نمونه دیگر از این دست که شرح آن به درازا میکشد.
بخشی از بیانات نوروزی رهبر معظم انقلاب و مخصوصا انتخاب شعار«دولت و ملت، همدلی و همزبانی» به عنوان شعار سال و اهمیت ویژه و سرنوشتساز آن را باید در این عرصه به ارزیابی نشست. حضرت آقا با توصیه به ملت برای همدلی و همزبانی با دولت و توصیههای بیشتر به دولت برای همسویی با ملت، در پیآنند که دولت و ملت را به صورت «امت واحده» به مقابله با تهدیدها و توطئههای دشمنان بیرونی فراخوانند. دشمنان ریزودرشتی که در دشمنی با ایران اسلامی با یکدیگر به ائتلاف رسیدهاند.
3- و اما، درباره نتیجه مذاکرات لوزان گفتنیهایی هست که به چند نمونه از آن اشاره میکنیم و گزارش مستندی از این ماجرا نیز یکی از دو تیتر اصلی کیهان امروز است؛
اول: آقایان ظریف و عراقچی اعضای محترم تیم هستهای کشورمان تا آخرین دقایق قبل از اعلام نتیجه مذاکرات تصریح میکردند که آنچه قرار است منتشر شود «بیانیه مشترک مطبوعاتی» است گفتنی است، بیانیه در تعریف حقوقی آن یک سند توضیحی یا توصیهای است که اجرای مفاد آن الزامآور نیست و چنانچه تعهد و الزامی در آن باشد، دیگر «بیانیه» نخواهد بود، بلکه نام آن «توافق» است ولی انتشار این - به قول آقایان بیانیه- نشان داد سند یاد شده حاوی تعهداتی است که ایران ملزم به اجرای آن است. بنابراین دولت محترم، برخلاف آنچه ادعا میکند، به یک توافقنامه تن داده است و سوال این است که چرا واقعیت را از مردم پنهان میکنند؟!
دوم: در بندهای مربوط به ایران در متن اصلی توافقنامه، از عبارت «IRAN HAS AGREED TO...- ایران موافقت کرده است که...» استفاده شده است و باید پرسید در کدام فرهنگ رسمی و شناخته شده حقوقی یا سیاسی، AGREEMENT مفهوم و معنایی غیر از «توافق» دارد؟ بنابراین چرا در مواجهه با مردم، این «توافقنامه» را بیانیه- DECLARATION- قلمداد کردهاید؟!
سوم: قرار بود و به صراحت اعلام شده بود که ایران به توافق دومرحلهای تن نمیدهد. ولی آقایان به شرحی که گذشت ابتدا یک توافق با چارچوب تعهدآور را پذیرفتهاند و بحث و توافق درباره جزئیات را به بعد موکول کردهاند! چرا این خط قرمز را که همان کلاهگشاد توافق ژنو است نادیده گرفتهاند؟!
چهارم: تأکید شده بود که فردو مرکز تحقیق و توسعه باشد و در آن دستکم 1000 دستگاه سانتریفیوژ برای غنیسازی به کار گرفته شود اما، آقایان موافقت کردهاند که در این مرکز حداقل برای 15 سال نهفقط غنیسازی اورانیوم صورت نپذیرد بلکه هیچگونه فعالیت تحقیق و توسعهای که مرتبط با غنیسازی اورانیوم باشد نیز انجام نشود و معلوم نیست دیروز جناب رئیسجمهور با چه توجیهی در گزارش تلویزیونی خود از حفظ تحقیق و توسعه در فعالیت هستهای کشورمان به مردم خبر میدهد؟!
پنجم: در توافقنامه لوزان تعهد کردهاند که از حدود 20 هزار سانتریفیوژ فعال فقط تعداد 5060 دستگاه آنهم از نوع IR-1 که نسل اول سانتریفیوژهاست در تاسیسات نطنز استفاده شود و متعهد شدهاند دستکم برای مدت 10 سال از سانتریفیوژهای پیشرفته مدلهای 2 و 4 و 5 و 6 و 8 که دستاورد دانشمندان هستهای کشورمان است استفادهای نشود! آیا میتوان از این تعهد که به معنای از دست دادن دستاوردهاست با عنوان دستاورد لوزان یاد کرده و به آن افتخار کرد؟!
ششم: ایران در توافق لوزان متعهد شده است که حداقل برای مدت 15 سال ذخایر اورانیوم غنی شده خود را از 10 هزار کیلوگرم کنونی به 300 کیلوگرم کاهش دهد و 9700 کیلوگرم دیگر را اکسیده کرده و از تیپ اورانیوم غنی شده خارج کند، آیا کاهش 9700 کیلوگرم اورانیوم غنی شده از ذخایر کشورمان که حاصل زحمات شبانهروزی و ایثار و شهادت دانشمندان هستهای است، درخور تقدیر است یا...؟!
هفتم: فقط نیمنگاهی به متن توافق لوزان به وضوح نشان میدهد امتیازاتی که ایران سخاوتمندانه تقدیم حریف کرده است، شفاف و قابل اندازهگیری است اما، آنچه حریف بر عهده گرفته است، مبهم، چندپهلو و تفسیرپذیر است به گونهای که «وعده نسیه» گویاترین تعریف برای آن است.
هشتم: قرار بود و مسئولان هستهای بارها اعلام کرده بودند که هیچ توافقی را بدون لغو همه تحریمها نمیپذیریم. ولی در متن توافق لوزان اولا؛ سخن از تعلیق در میان است و نه لغو، ثانیا؛ فقط بخشی از تحریمها تعلیق میشود، ثالثا؛ همین تعلیق نیز قرار است در فاصله 10 تا 15 ساله صورت پذیرد و رابعا که از همه بااهمیتتر است این که تعلیق بخشی از تحریمها به گزارش آژانس و راستیآزمایی تعهدات ایران موکول شده است و درباره بند اخیر گفتنی است که؛
الف: آژانس طی 12 سال گذشته علیرغم همه بازرسیها و اطمینان از صلحآمیز بودن فعالیت هستهای کشورمان حاضر به تأیید آن نشده است.
ب: از متن توافق برمیآید و پذیرش اجرای پروتکل الحاقی - بازرسی از هر مکان در هر زمان- نیز حاکی از آن است که این بازرسیها تحت عنوان PMD- ابعاد احتمالی نظامی- صورت میپذیرد، یعنی آژانس باید اعلام کند که در فعالیتهای نظامی ایران، هیچ نمونهای که احتمال - دقتکنید فقط احتمال- بهرهگیری از آن در سلاح هستهای وجود داشته باشد، دیده نشده است! و این در حالی است که به قول خانم وندی شرمن بسیاری از موشکهای ساخت ایران قابلیت حمل کلاهک هستهای دارند و باید نابود شوند! به بیان دیگر، گزارش آژانس از یکسو مشروط به آن است که از تولید موشکهای بالستیک دست بکشیم و موشکهای تولید شده را نابود کنیم و از سوی دیگر تعلیق تحریمها مشروط به همین گزارش آژانس خواهد بود و از آنجا که آژانس موشکهای بالستیک را تحت گزاره PMD ارزیابی میکند! تحریمهای تعلیق شده نیز در اولین بازه زمانی مجددا برقرار خواهد شد. یعنی امتیازات را دادهایم و تحریمها نیز به جای خود باقی ماندهاند! آیا این، همان فرمول «برد-برد»! مورد نظر است؟!
و گفتنیهای دیگری که بعدها خواهیم نوشت...