فكر ميكنيد چه اتفاقي افتاده بود؟ همسايه محترم طبقه بالايي بهطور ناگهاني تصميم گرفته بود درست رأس نيمه شب دكوراسيون منزلش را تغيير دهد! ميخ ميكوبيد و مبل جابهجا ميكرد و وضعيتي راه انداخته بود كه بيا و ببين. صاحب يك اعصاب فولادي هم نميتوانست آن وضعيت را تحمل كند.
گاهي پيش ميآيد در ورودي ساختمان را با پرشتابترين حالت ممكن به هم بكوبند و به اين موضوع فكر نكنند كه شايد كسي در خواب باشد. بارها پيش آمده در پاركينگ باز مانده و پيرو همين ماجرا، البته دستبردهايي هم اتفاق افتاده است. جالب است اين رفتارها از جانب كساني سر ميزند كه خودروهاي مدل بالا سوار ميشوند و جزو طبقه بالاي جامعه بهحساب ميآيند. وقتي ايرادي هم به آنان ميگيري، عصباني ميشوند يا اينكه بهانههاي مختلف جور ميكنند.
متأسفانه هنوز فرهنگ آپارتماننشيني در ايران جا نيفتاده است؛ براي مثال هر 6خانوادهاي كه در يك آپارتمان 6واحدي زندگي ميكنند، فارغ از اينكه صاحب ملك باشند يا مستأجر، اينگونه تصور ميكنند كه صاحب كل آن ساختمان هستند.در ساليان دور، همسايهها با هم گفتوگو داشتند و در خلال سلام و عليكهاي هر روزه، از حال يكديگر باخبر ميشدند. آن زمان اگر كسي جارو و ظرف آب بر ميداشت، تنها به فكر خانه خودش نبود و بخشي از كوچه را تميز ميكرد. امروزه ممكن است چند دستمال كاغذي براي چندين روز توي راه پله باقي بماند چون هيچكس حاضر به برداشتن آن نيست و همه مسئوليت را بر عهده ديگري ميگذارند.
ديده شدن چندين و چند جفت كفش كوچك و بزرگ جلوي در ورودي هر واحد هم براي خود ماجرايي دارد؛ جالب اينجاست كه صاحبان اين خانهها نيز خانوادههاي پرجمعيتي نيستند و من نميدانم اين همه كفش جلوي در خانه آنان چه ميكند.علاقه افراطي به موسيقي هم براي خود معضلي است. شنيدن موسيقي راك در ساعت 2نيمه شب، يكي از امتيازهاي ساختمان ماست كه البته فكر ميكنم تنها براي همان شخصي كه موزيك را پلي كرده، جذاب باشد! از ديگر نكات جالب اين است كه در ورودي ساختمان ما خراب شده و به درستي بسته نميشود. مدير ساختمان به جاي رفع اين مشكل، كاغذي به ديوار چسبانده و روي آن نوشته مراقب باشيم كه در ورودي حتما بسته شده باشد!
- مدير دوبلاژ