در دهه هشتاد، چارچوب مفهومی مسلط در معماری، گفتمان پساساختارگرا بود.
معماران و نظریهپردازان زیادی تلاش میکردند تا مناسبت اندیشه فلسفی و معماری را دریابند و بفهمند این اندیشه، چه اثری بر معماری میتواند داشته باشد.
این تلاشها نتیجه خود را در معماری دیکانستراکتیویست نشان دادند. اندیشه دیکانستراکشن ژاک دریدا، بستر مفهومی نیرومندی برای معماری دیکانستراکتیویست فراهم کرد و آن را در برابر معماری پستمدرن تاریخگرا قرار داد.
نمایشگاه معماری دیکانستراکتیویست در موزه هنر مدرن نیویورک در 1988 برگزار شده توسط مارک ویگلی و فیلیپ جانسون، عرصهای بود تا معمارانی که آثارشان در این حوزه دستهبندی میشد، کارهایشان را با یکدیگر یا دیگران به اشتراک بگذارند.
در آغاز دهه نود و با برگردان آثار ژیل دلوز و فلیکس گتاریبه انگلیسی- به ویژه فولد، باروک و لایبنیتس در سال 1992- توجهها به این نوشتهها معطوف شد. این امر با شروع دوران دیجیتال همزمان شد.
انقلاب دیجیتال با وجود دو بستر مفهومی و تکنولوژیکی امکانپذیر شد. آثار دلوز و گتاری چارچوب مفهومی و در دسترس شدن کامپیوتر، چارچوب تکنولوژیکی این انقلاب را تشکیل دادهاند.
در سالهای ابتدایی هزاره جدید اما، چارچوب مفهومی جدیدی از فلسفه وارد معماری نشد و گفتمان دلوز و گتاری-سیالیت، شدن، دیگری و ...- رفتهرفته تضعیف شد.
در دههای که در آن هستیم، گفتمان فلسفی جدیدی در حال شکل دادن چارچوب مفهومی نوینی برای گفتمان معماری است؛ فلسفه شیء- محور گراهام هارمن که میتوان او را از فیلسوفان نسل جدید (همچون مانوئل دلاندا، اسلاوی ژیژک و ...) به شمار آورد. فلسفه شیء- محور هارمن به یک هستیشناسی افقی معماری انجامیده است.
هستیشناسیای که بر فروپاشی سلسلهمراتب فضایی و دستهبندی عمودی تاکید دارد و بر پایه جهانی از اشیا که در اشیای دیگر پیچیده شدهاند، بنیاد شده است.
گفتمان هستیشناسی افقی، با یک سری از پروژههای معماری که به طور خاص میتوان آنها را در دهه هشتاد شناسایی کرد، پیوند دارد.
آثاری که به پروژههای عروسک روسی معروفند و در ایده شیء بر شیء با یکدیگر مشترکند؛ کارهایی همچون بیبلیوتک اثر رم کولهاس، اپرای توکیو اثر ژان نوول، موسسه کارنگی ملون اثر آیزنمن و کمی بعدتر، مرکز گردهمایی نارا اثر بهرام شیردل و رابرت لایوزلی.
اما شیء بر شیء چیست؟ خانه فارنزورث میس را در نظر بیاورید؛ فضایی جهانی و یکپارچه در پلان و برش. این دیاگرام، نشاندهنده چگونگی اشغال فضا در دوران مدرن بود.
معماران پستمدرن یکنواختی این دیاگرام را به انتقاد گرفتند و به تقسیمبندی فضایی روی آوردند؛ اما گروه دیگری از معماران نیز بودند که در پروژههای عروسک روسی خود، براساس دیاگرام مدرن، دیاگرام جدیدی خلق کردند؛ دیاگرامی که به دیاگرام شیء بر شیء شهرت دارد.
در این نوع اشغال فضا، فضایی در میان فضای نخست قرار داده میشود. به این ترتیب، معماری دیگر فضایی نیست که توسط یک پوسته احاطه شده باشد، بلکه فضایی است درون یک فضای دیگر و به این ترتیب امکانات زیادی در برابر معماری گشوده میشوند.
فرض کنید یک مکعب داریم. براساس دیاگرام مدرن اگر از این مکعب یک برش عرضی بزنیم، نتیجه به شکلی قابل پیشبینی یک مربع خواهد بود.
حال فرض کنیم در مورد این مکعب، از دیاگرام شیء بر شیء استفاده کنیم؛ مکعبی که شیء دیگری -که لزوما با این مکعب متجانس نیست- درون آن قرار داده شده است.
برش از مکعب در این حالت، میتواند نتایجی جالب و غیرقابل پیشبینی در بر داشته باشد و این، گوشهای از امکاناتی است که ایده شیء بر شیء برای معماری فراهم میکند.
هستیشناسی افقی، گفتمانی در حال رشد و گسترش است و این پتانسیل را دارد که معماری را مورد بازبینی قرار دهد و امکانات جدیدی در برابر آن بگشاید. کار تام ویسکامب از این منظر اهمیت بسیار دارد.
او از معمارانی است که با جدیت، کار خود را براساس گفتمان فلسفه شیء- محور به پیش میبرد.
وی یکی از معدود معمارانی است که از رویکرد فراگیر اشغال فضا توسط تقسیمبندی فضایی دوری میکند و به اشیایی پیچیده در اشیای دیگر در قالب ایده شیء بر شیء و هستیشناسی افقی معماری میپردازد.
پويان روحي/منبع:همشهري معماري