براي همين شايد باورش براي اين جوانها سخت باشد كه تصور كنند طي 8سال جوانهايي با سن و سال آنها توانستهاند رودررو و تن به تن با دشمن متجاوز بجنگند و حتي يك وجب از اين سرزمين را تسليم دشمن نكنند. گفتوگويي كه امروز ميخوانيد روايتي است كه سرتيپ2خلبان فرجالله براتپور، ليدر پروازي عمليات H3 از اين عمليات بزرگ دارد؛ عملياتي كه جزو بيسابقهترين نقشههاي عمليات جنگي در سرتاسر جهان شناخته ميشود. سرتيپ براتپور هنوز هم وقتي از آن روزها حرف ميزند انرژي و قدرت ميگيرد.
- از شما بهعنوان يكي از نخبههاي خلباني دنيا ياد ميكنند ولي كلا اطلاعات كمي از شما در دسترس است؛ ميتوانيد كمي توضيح بدهيد كه خلباني را از كي شروع و چه دورههايي را طي كرديد؟
من مثل خيلي از دوستان ديگرم زماني كه تحصيلات دوره متوسطهام تمام شد وارد دانشكده خلباني شدم چون كلا به فعاليتهاي نظامي علاقه داشتم. بعد از گذراندن تحصيلات خلباني و پر كردن 1000ساعت پرواز، خلبان هواپيماي F4 شدم. اوايل ارديبهشتماه سال1357 هم براي طي دورههاي مديريتي به آمريكا رفتم و آبانماه 57 به ايران برگشتم. آن موقع هنوز انقلاب نشده بود اما بعد از برگشتن من به ايران و بعد از 3ماه انقلاب اسلامي پيروز شد. البته يادم هست آن موقع آمريكاييها به من گفتند ايران ناامن است و اگر دوست داشته باشي ميتواني با خانوادهات همين جا بماني، اما من دوست داشتم به كشور خودم برگردم و اينجا خدمت كنم. به همين دليل بود كه به كشور برگشتم.
- بعد از رسيدن به ايران در كجا مشغول شديد؟
زمان تحصيلم در آمريكا دورههاي مديريت نگهداري گذرانده بودم و بعد از اينكه انقلاب پيروز شد من را به جاي شهيد كشواد بهعنوان معاون لجستيكي پايگاه بوشهر انتخاب كردند. بيشتر از يك سال بعد، من به دستور سرلشكر باقري به همدان رفتم. در همدان مستقر شدم تا اينكه كودتاي نوژه به وقوع پيوست و من همزمان مسئوليت اين پايگاه و همينطور پايگاهي كه قبلا در آن حضور داشتم را برعهده گرفتم تا اينكه 31شهريور عراق به ايران حمله كرد و جنگ تحميلي آغاز شد.
- كمي درباره وضعيت نيروي هوايي ارتش در آن روزها بگوييد.
وضعيت نيرويهوايي در آن دوران بسيار خوب بود. فرازونشيبهايي داشتيم اما اگر به تاريخ نگاه كنيد نيرويهوايي جانفشانيها و اتفاقات خيلي خوبي را رقم زد. حملات ناجوانمردانه رژيم بعث عراق روز 31شهريور به سمت پايگاهها و فرودگاههاي كشور ما آغاز شد. حملات آنقدر سريع بود كه آنها فكر ميكردند چند روز ديگر ميتوانند به همه آن چيزي كه دلشان ميخواهد برسند اما نميدانستند در كشور ما مردماني هستند كه حاضرند براي دفاع از خاكشان دست به هر كاري بزنند. همان موقع نيروهاي هوايي ارتش جمهوري اسلامي خودشان را به 2 پايگاه هوايي «شعيبيه» و همينطور «الكوت» رساندند و با اين حملات تمام معادلاتي كه آنها در ذهنشان داشتند را به هم ريختند. بعد از آن، عمليات غرورآفرين كمان99 انجام شد؛ همان عملياتي كه يكي از بزرگترين عملياتهاي هوايي ايران نام گرفت و چندين فروند جنگنده بمبافكن در مهرماه 59 وارد خاك دشمن شد و آنها را بهتزده كرد. آن موقع بود كه شناخت عراقيها از نيروي هوايي ما كاملتر شد.
- ماجراي عمليات حمله به H3 چطور مطرح شد؟
در غرب كشور عراق، يعني دورترين نقطه نسبت به ايران، 3 پايگاه هوايي وجود دارد كه الوليد نام دارند. اين پايگاهها بهدليل موقعيت جغرافيايي كه داشتند، از برد سلاحها و جنگندههاي بمبافكن ايران به دور بودند. در حقيقت عراق از اين پايگاهها بهعنوان «دپويي» براي هواپيماهاي نظامي و غيرنظامي استفاده ميكرد. اين فرودگاهها هدفهاي خوبي براي حمله بودند و از طرف ديگر ميتوانستند براي ما در سطح بينالملل اعتبار جنگي بياورند. در همان زمان به شهيد فكوري خبر رسيده بود كه پايگاه الوليد محلي است كه هواپيماها و تداركات اصلي نيرويهوايي دشمن در آن قرار دارد ايشان از امام دستور داشت كه اين پايگاه را بمباران كند. بههمين دليل من و سرهنگ گلچين را احضار كردند. بحث رادارهاي اين منطقه مطرح شد و ستاد نيروي هوايي با درنظر گرفتن اين مسائل طرح عمليات الوليد معروف به H3 را مطرح كردند. اين عملياتها 2 بار به تأخير افتاد ولي بعدا عملياتي شد.
- چرا به تأخير افتاد؟
دفعه اول تعداد هواپيماهاي درنظر گرفتهشده براي انجام عمليات زياد بود و انجام سوختگيري و ادامه عمليات ميسر نبود دفعه دوم نيز عمليات لو رفت و آن را متوقف كرديم. به همين دليل عمليات 2 بار به تأخير افتاد. بعد از مشكلاتي كه پشت سر گذاشته بوديم كارشناسان و طراحان تصميم گرفتند عمليات را به شكل دقيقتري برنامهريزي كنند تا مشكلي ايجاد نشود. مرتبه سوم بالاخره اجرا شد.
- چرا اينقدر اصرار داشتيد؟
اخباري بهما رسيده بود درخصوص اينكه عراق ميخواهد يكسري هواپيماهاي روسي و فرانسوي را كه از ارزش زيادي برخوردار است در پايگاههايي نزديك مرز اردن مستقر كند تا هر وقت صلاح ديد و لازم بود از آنها استفاده كند، (همان 3 فرودگاهي كه دربارهاش صحبت كردم). هواپيماهايي كه در آن پايگاه انبار شده بودند از هواپيماهاي طراز اولهاي جنگي بودند كه هر كدام ميتوانستند مسافت زيادي را طي كرده، محل مورد نظر را موشكباران كنند و برگردند و ما نبايد اجازه ميداديم دشمن به چنين توانايياي دست پيدا كند يا حداقل اينكه براي طولاني مدت بتواند از اين توانايي جنگي سود ببرد.
- خب ناوگان هوايي ايران هم كه خوب بود. آن موقع ما هم هواپيماهاي خوبي داشتيم و البته خلبانان خوبي، درست است؟
ما تنوع هواپيما به آن صورتي كه عراق داشت، نداشتيم. فراموش نكنيد كشورهاي غربي از ابتداي جنگ تحميلي تا پايان آن، عراق را تجهيز ميكردند.
- پس با اين محدوديت چطور مسافت طولاني تا الوليد را طي كرديد؟
ما براي اينكه بتوانيم اين عمليات را اجرايي كنيم بايد 4هزار كيلومتر صرف رفتن و برگشتن ميكرديم. از طرف ديگر مجبور بوديم در سوريه براي سوختگيري فرود بياييم كه فرماندهان موافق اين ماجرا نبودند. به همين دليل مجبور ميشديم براي طيكردن مسيري كه در پيش داشتيم 2 بار در مسير به سمت هواپيماي سوخترسان در سطح پايين حركت كرده و سوختگيري كنيم. در عمليات H3 ما اين كار را انجام داديم و تمام عمليات ما 450دقيقه به طول انجاميد. در اين عمليات ما 4هزار كيلومتر پرواز كرديم و توانستيم 48فروند هواپيما را در حمله به H3 نابود كنيم، به همين دليل است كه حمله به H3 را پيچيدهترين عمليات نيرويهوايي مينامند.
- در اين عمليات چند فروند هواپيما شركت داشتند؟
4پايگاه هوايي در اين عمليات شركت داشتند كه مجموعا 54هواپيما بودند.
- برگرديم به جزئيات؛ شما چطور براي انجام اين عمليات به گروه پيوستيد؟
28اسفند 59 شهيد فكوري من و سرهنگ گلچين را به تهران احضار كردند و حكم ماموريت را به ما دادند. عمليات بسيار سختي پيشنهاد شده بود. اگر در اين عمليات ذرهاي ناموفق عمل ميكرديم تعدادي هواپيما از دست ميداديم و اين براي كشورمان خطرناك بود اما اگر موفق ميشديم قطعا مردم به آرامش ميرسيدند.
- شما تحت چه عنواني براي عمليات انتخاب شديد؟
بهعنوان ليدر عمليات و بعد از اين انتخاب، شهيد فكوري از من خواست هر خلباني را كه از هر پايگاه هوايي ميخواهم براي اين عمليات انتخاب كنم.
- عمليات چطور طراحي شد؟
از آنجا كه اين عمليات خيلي حساس و سخت بود در يك محيط كاملا حفاظت شده، طراحي شد. كساني كه براي طراحي و فرماندهي اين عمليات انتخاب شده بودند به شكل شبانهروزي روي اين عمليات كار ميكردند تا بدون هيچ مشكلي بتوانند آن را به مرحله اجرا در بياورند چون همانطور كه گفتم اين عمليات براي ما بسيار حياتي و ارزشمند بود. بنابراين بعد از همه محاسباتي كه شد سحرگاه 15فروردين سال 1360 ساعت يكبامداد فرمان حمله براي انجام عمليات H3 به ما ابلاغ شد. از ساعت 1:30بامداد همه خلبانهايي كه قرار بود همراه آنها عازم عمليات شويم را به محل مورد نظر كه پست فرماندهي بود احضار كردم. از زماني كه وارد پايگاه شديم 2 ساعت گذشت تا بتوانم آنها را توجيه كنم. راس ساعت 3بامداد در حاليكه حتي لباسهاي پرواز را هم همان جا پوشيده بوديم از پايگاه خارج و آماده انجام عمليات شديم.
- حمله چه زماني انجام ميشد؟
طراحان براي اينكه مشكلي پيش نيايد، زمان تعويض شيفت نيروهاي عراقي را براي اجراي عمليات درنظر گرفته بودند. من از 16 روز قبل ميدانستم كه بايد براي اين عمليات تمهيدات ويژهاي درنظر گرفت. براي همين تعدادي هواپيما و كلي مهمات كه از قبل مانده بود براي اين كار انبار كرده بودم و روز عمليات 10هواپيماي مجهز به بمب آماده بود تا در حمله ما را همراهي كند.
- چرا اينقدر براي انجام اين عمليات استرس داشتيد؟
چون كمترين خسارتي كه ممكن بود درصورت شكست خوردن در اين عمليات به ما وارد شود از دستدادن 8فروند هواپيماي F4 بود. علاوه بر آن معلوم نبود چقدر روحيه كساني كه در حال جنگ با عراق بودند پايين بيايد و اميدشان را از دست بدهند. همين مسئله خيلي ما را مضطرب ميكرد.
- اولين هواپيمايي كه از ايران حركت كرد، كدام هواپيما بود؟
ساعت 3، هواپيماي هركولس شناسايي الكترونيكي به اسم خفاش از پايگاه هوايي مهرآباد بلند شد و خود را به نزديك كردستان رساند تا بتواند گفت و شنودهاي راديويي عوامل پدافند هوايي ارتش را به گوش فرمانده عمليات ما برساند. يك ساعتونيم بعد 2هواپيماي سوخترسان آماده شدند تا به گروههاي پروازي الوند (كه من در اين گروه بودم) و شاهين سوخت برسانند. آن روز 8فروند هواپيماي اصلي و 2 فروند ديگر بهعنوان هواپيماي رزرو يا ذخيره انتخاب شدند تا ما را همراهي كنند. با سرعت به سمت درياچه اروميه حركت كرديم. نخستين سوختگيري را به كمك هواپيماهاي سوخترسان 707 كه روي درياچه اروميه بودند انجام داديم و به سمت مرز حركت كرديم. زماني كه مرز را رد كرديم چون تمام 8هواپيما سالم بودند آن 2هواپيماي ذخيره به سمت كشور برگشتند. البته خلبان عتيقهچي دوست داشت همراه ما بيايد، به من گفت اجازه بدهيد ما هم بياييم اما چون بايد طبق نقشه پيش ميرفتيم و ريسككردن مجاز نبود به آنها دستور برگشت دادم. به سرعت به سمت شمال عراق رفتيم و در سكوت راديويي كامل بدون اينكه كسي متوجه شود وارد خاك دشمن شديم. هواپيماها براي دومينبار سوختگيري كردند و با نفسي تازه به سمت هدفهايي كه براي آنها تعيين شده بود رفتند.
- آنها از طريق رادارها نميتوانستند شما را رديابي كنند؟
خير. ما براي اينكه از ديد آنها دور بمانيم از لابهلاي كوهها و درهها عبور ميكرديم و تمام سعيمان بر اين بود كه در شهر يا روستا ظاهر نشويم. زماني كه به سختي به هدفهايمان نزديك شديم 3 گروه تشكيل داديم و براي حمله آماده شديم. 2 گروه اول كه هدفهايشان نزديكتر از ما بود بمبهايشان را خالي كردند. ما بايد براي هدف خودمان كمي دورتر ميشديم و در همين لحظه عراقيها پدافندهايشان را بهكار انداختند و با حجم زيادي از آتش و شليك روبهرو شديم.
- چه كرديد؟
براي اينكه اين آتش را پشت سر بگذاريم، مسيرمان را عوض كرديم و از پشت هواپيماهاي عراقي را يكي بعد از ديگري زديم. درحاليكه از موفقيتآميز بودن عمليات خوشحال بوديم به سمت ايران حركت كرديم. نزديك مرز اردن يك تريلي مهماتكش عراقي ديدم و آخرين تيرهايي كه داشتم را هم روي سر آن ريختم و لبخندزنان و خوشحال به سمت ايران برگشتم. احساس ميكردم در اين عمليات هر قدر از عراقيها حرص داشتم خالي كرده بودم و از اين بابت احساس غرور ميكردم.
اما لبخند من طولي نكشيد چون متوجه شدم لامپ بنزينم روشن شده و مدام چشمك ميزند. ترس وجودم را گرفت و از خدا خواستم حالا كه ما پيروز شدهايم ما را تا آن طرف مرز برساند و طوري نشود كه مجبور شوم در خاك دشمن هواپيما را ترك كنم. دقايقي طول كشيد تا از راه دور هواپيماهاي سوخترسان كه خورشيد بر آنها ميتابيد را ديدم و برق اميدي در دلم روشن شد. سريع خودم را به تانكر رساندم. آن لحظه آنقدر مسرور شده بودم كه حتي همين الان هم كه به آن فكر ميكنم از شادي سر از پا نميشناسم.
- مثل اينكه چند هواپيماي عراقي هم تعقيبتان ميكردند؟
بله، عراقيها متوجه شده بودند كه ما چه بر سرشان آوردهايم براي همين به سمت ما حمله كردند اما خدا را شكر نتوانستند كاري كنند و از طرفي جرأت نداشتند وارد خاك ايران شوند. به همين دليل از همان راهي كه آمده بودند به سمت خاك خودشان برگشتند.
- بعد از بازگشت به ايران چه اتفاقي برايتان افتاد؟
از خاطرات خوش ديگر من اين است كه 3 روز بعد از اين پيروزي حضرت امام(ره) ما را به حضور خود پذيرفتند و ما با ايشان ديدار داشتيم كه خاطرهاش هيچوقت از ذهن من و ديگر دوستانم پاك نخواهد شد. آن روز پرغرورترين روز زندگيام بود.