اين مرد براي آزادي گروگانش 3ميليارد تومان ميخواست اما سرانجام عمليات ضربتي افسران ويژه پليس آگاهي به دستگيري آدمربايان و آزادي گروگان 14ساله منجر شد.تحقيقات پليس در اينباره از صبح روز شنبه آغاز شد. پدرِ پسري 14ساله بهنام اميرحسين با پليس تماس گرفت و گفت مردان ناشناس پسرش را دزديدهاند و براي آزادي او 3ميليارد تومان باجخواهي كردهاند. با ثبت اظهارات اوليه اين مرد، به دستور محمد شهرياري، سرپرست دادسراي امور جنايي تيم ويژهاي از كارآگاهان اداره يازدهم پليس آگاهي تحقيقات براي نجات اميرحسين را آغاز كردند.
پدر كودك ربوده شده به مأموران گفت: پسرم ساعت 6صبح از خانه بيرون رفت تا به مدرسه برود اما يك ربع بعد راننده سرويس زنگ خانهمان را زد و گفت دنبال اميرحسين آمده است. همان موقع بود كه فهميدم اتفاق بدي افتاده است. حدود نيم ساعت گذشت تا اينكه مردي ناشناس تماس گرفت و گفت پسرم پيش او است. او گفت بايد براي آزادي پسرت 3ميليارد تومان بدهي در غير اين صورت او را به گروه ديگري تحويل ميدهيم و ممكن است آنها پسرت را بكشند و جسدش را برايت بفرستند. من هم با خواستهشان بهطور صوري موافقت و سعي كردم آنها را عصباني نكنم و بعد از اين تماس فورا از پليس كمك خواستم. مأموران هم از همان موقع براي نجات پسرم دست بهكار شدند.
آدمربايان تهديد كرده بودند اگر پاي پليس به ميان كشيده شود جان گروگان 14سالهشان به خطر ميافتد. با اين حال قرار بود بار ديگر با پدر اميرحسين تماس بگيرند و درباره مبادله پول با او حرف بزنند. در اين ميان كارآگاهان از پدر گروگان خواسته بودند با آدمربايان بهطور ساختگي معامله كند و در هر تماس تلفني تلاش كند بيشتر با آنها حرف بزند تا كارآگاهان بتوانند مخفيگاه آنان را شناسايي كنند. از سويي پدر اميرحسين به گروگانگيران گفته بود پولي را كه آنها ميخواهند ندارد و بايد چند روزي صبر كنند يا خواستهشان را كمتر كنند. به اين ترتيب تماسهاي تلفني بين آدمربايان و پدر اميرحسين ادامه داشت اما از سرنوشت پسر بچه خبري نبود تا اينكه در يكي از تماسهاي تلفني او چند جمله با پدرش صحبت كرد و گفت حالش خوب است و به او خوش ميگذرد.
همه تماسهاي تلفني مردان ناشناس از طريق تلفنهاي همگاني بود و گروگانگيران مدام جاي خود را تغيير ميدادند اما همه اين تماسها از غرب پايتخت صورت ميگرفت. اين نشان ميداد آنان بايد اميرحسين را در همان محدوده پنهان كرده باشند. درحاليكه تماسهاي گاه و بيگاه آدمربايان ادامه داشت آنها حاضر شده بودند به جاي 3ميليارد، با دريافت يك ميليارد تومان گروگانشان را آزاد كنند.
از سويي تعداد زيادي از تلفنهاي عمومي آن حوالي بهطور نامحسوس تحت نظر گرفته شد تا اينكه صبح دوشنبه فرارسيد.
آدمربايان ساعت 11ديروز را آخرين مهلت براي پرداخت پول اعلام كرده و گفته بودند اين پول بايد به شكل دلار باشد. آنها تهديد كرده بودند اگر ساعت از 11بگذرد و مبلغ مورد نظر را دريافت نكرده باشند گروگانشان را خواهند كشت. هر چند اين تهديد بيشتر شبيه يك بلوف بود اما كارآگاهان نميتوانستند ريسك كنند.
آنها كه 3شبانهروز روي اين پرونده كار كرده بودند از طريق پدر اميرحسين پي بردند قرار است آنها ظهر سهشنبه بار ديگر تماس بگيرند و اين بار محدوده وسيعتري تحت نظر قرار گرفت. يكي از آدمربايان طبق قرار با پدر اميرحسين تماس گرفت اما درحاليكه هنوز گوشي تلفن همگاني در دستش بود سردي دستبند پليس را بر دست ديگرش احساس كرد. مأموران توانسته بودند با تلاشهاي گسترده موقعيت آدمربايان را در اطراف بوستان جوانمردان شناسايي كنند.
دومين نفر نيز كه كمي آنطرفتر روي نيمكت پارك نشسته بود دستگير شد و مأموران اميرحسين را داخل يك خودرو كنار خيابان پيدا كردند. بررسيها نشان ميداد 2آدمربا همدست ديگري دارند كه وي نيز در عملياتي ضربتي دستگير شد.بازجوييهاي اوليه از طراح اين گروگانگيري نشان ميدهد وي از همكاران سابق پدربزرگ اميرحسين بوده و با اطلاع از وضعيت مالي وي قصد باجخواهي داشت. او بهدليل اختلاف مالي كه سالها قبل با پدربزرگ اميرحسين داشت از او كينه به دل گرفته بود و پيش از اين نيز چند مرتبه تهديدش كرده بود. اين مرد 60ساله سرانجام تهديدش را عملي كرد و با همدستي پسر و يكي از دوستانش اميرحسين را ربود. به گفته سرهنگ آريا حاجيزاده، معاون مبارزه با جرائم جنايي پليس آگاهي تهران بزرگ متهمان در بازداشت بهسرميبرند و تحقيقات از آنان ادامه دارد.
- گفتوگو با گروگان
اميرحسين 14ساله، چند ساعت بعد از آزادي در مصاحبه با خبرنگار همشهري از آنچه در اين 3روز بر او گذشته بود صحبت كرد. او كه از تلاش مأموران براي آزادياش خيلي خوشحال است ميگويد كه دوست دارد در آينده پليس شود.
- چطور شد كه تو را دزديدند؟
شنبه صبح كه ميخواستم به مدرسه بروم من را جلوي خانه مان در ماشين انداختند. 2نفر بودند. يك نفرشان جوان و يك نفرشان پير بود و ميگفت دوست آقاجونم است. من او را قبلا ديده بودم. چند مرتبه آمده بود به مدرسه مان. پرس و جو ميكرد كه من چه موقعي به مدرسه و چه موقعي به خانه ميروم. يكي از آنها من را بغل كرد و در ماشينش انداخت. گفت نترس. همينطور روي صندلي ماشين نشسته بودم. در جاده با پدرم تماس گرفتند. فقط چند لحظه حرف زدند و زود قطع ميكردند. گفتند به پدر و مادرت بگو حرف ما را گوش كنند. بگو حالم خوب است و خوش ميگذرد.
- كجا از تو نگهداري ميكردند و رفتارشان با تو چطور بود؟
من را به طبقه چهارم يك ساختمان بردند. رفتارشان بد نبود. كتك نزدند و بدرفتاري نكردند اما يك مرتبه خون دماغ شدم. اسلحه و چاقو نداشتند. اما آدم رباي جوانتر خيلي سيگار ميكشيد و اذيت ميشدم. برايم تلويزيون گذاشته بودند و شبكه ورزش نگاه ميكردم و گاهي هم پلي استيشن بازي ميكردم. پيرمرد برايم اسباب بازي هم خريده بود. غذايشان هم بد نبود. به من عدس پلو و چلوكباب و پيتزا دادند. اما دلم براي مامانم تنگ شده بود. چند مرتبه تلفن كردند با پدر و مادرم حرف زدم.
- ميدانستي تو را براي چه به آنجا بردهاند؟
مي دانستم من را دزديدهاند. ميگفتند ميخواهيم با پدرت معامله كنيم. ميدانستم از پدرم پول ميخواهند. روز دوم گفتند اگر پدرت اجازه بدهد تو را به پارك ارم هم ميبريم. حتي يك روز صبح آنجا رفتيم اما تعطيل بود. برگشتيم.
- چطور آزاد شدي؟
آخرين روز من را بردند نزديك پارك جوانمردان. پيرمرد از ماشين پياده شد، گفت منتظر دوستم هستم و با او قرار دارم. وقتي پياده شد مأموران دستگيرش كردند. نفر دوم هم در پارك بود كه دستگير شد.
- حالا كه آزاد شدي چه احساسي داري ؟
خيلي خوشحال شدم كه پدر و مادرم را ديدم. در اين چند روز خيلي ترسيده بودم اما با خودم گفتم اين هم مثل امتحان ميماند و بايد شجاع باشم و نمره خوبي بگيرم. ولي يك كم هم گريه كردم. دوست دارم در آينده پليس شوم و به مردم كمك كنم.