۲۰۵ کیلومتر بر ساعت در خیابان شریعتی. ۱۰دقیقه مانده به ساعت پنج صبح آخرین روز فروردین، پورشه زرد با چنین سرعتی در یکی از معروفترین و قدیمیترین خیابانهای تهران، کنترلش را از دست میدهد.
پورشه که خیابان سهیل را خلاف آمده، سرپیچ به درخت چنار کهنسالی میخورد و لاشه متلاشی شدهاش، ۵۰۰ متر جلوتر نزدیک پل صدر متوقف میشود.
دو سرنشین آن جان میبازند تا این دومین تصادف مرگبار ماشینهای گرانقیمت در آخرین شب اولین ماه بهار۹۴ باشد.
سه ساعت قبل از تصادف پورشه شریعتی، یک بیام و روباز با سرعت ۱۷۶ کیلومتر بر ساعت به گاردریلهای بزرگراه همت خورد که سه سرنشین آن در جا جان باختند و پیکر تنها سرنشین زنده آن، در کف بزرگراه یادگار امام(ره) پیدا شد.
این دو تصادف و امواج بعد از آن به سرعت در فضای مجازی منتشر شد و به صدر اخبار نشریات آمد.
سرعت واکنشها و حیرت عمومی در عرض یک هفته، چنان وسیع و عمیق شد که رهبر معظم انقلاب هم در دیدار با مسوولان نیروی انتظامی به این ماجرا اشاره کردند: «گاهی اوقات در بعضی از خیابانها این جوانهایی که مست ثروتند - مست غرور ثروت - سوار ماشینهای آنچنانی میشوند و در خیابان بنا میکنند به جولان دادن و رفت وآمد کردن و محیط خیابان را ناامن کردن.
اینها هم ناامنی است.»(khamenei.ir )این ناامنی چیست؟ چگونه به وجود آمد؟ مسببان آن چه کسانیاند؟ در صفحات پیش رو درصدد پاسخ به این سوالات برآمدهایم.
«مگه میشه؟»، «مگه داریم؟»، «۲۰۰ تا تو شریعتی؟»، «پسر کی؟ نوه کی؟»، «دیدی دختره رو؟» و... سوالات فراوان از گپ و گعدههای دوستانه و خانوادگی تا فضای مجازی به سطح رسمی آمد و نشریات و روزنامهها هم به آن پرداختند.
انگار ماجرای تصادف پورشه، پرده از سبک زندگی خاصی برداشت که بعضیها در پی انکارش بودند و خیلیها هم اصلا از وجودش خبر نداشتند.
اگر صفحه اینستاگرام «بچه پولدارها» در پاییز پارسال، موج ساخت و خود ما هم در شماره ۴۷۷ پرونده مفصلی درباره آن داشتیم، این بار پدیده پورشه متلاشیشده، لایه جدیدی از این قشر بچه مایهدارها را روی دایره انداخت که آن هم کنجکاوی برانگیز بود؛ لایهای که شاید در میان سرمایهداران ایرانی در اکثریت نباشند، اما سبک زندگیشان امنیت بقیه مردم را به خطر میاندازد.
قشری که بیمحابا و بیاحتیاط، شبهای شهرهایمان را به قرق ماشینهای گرانقیمتشان درآوردهاند. مطمئنا این قشر، نماینده تمام متمولین جامعه نیست، چون پولدار بودن گناه نیست و حتی میتواند محمل مناسبی برای رشد باشد.
موضوع قابل بحث، مانور تجمل است. اینکه این مانور، ممکن است چه بلایی سر آدمهایی که در خیابان راه میروند، بیاورد.طبق آمارهای غیررسمی، حدود سه درصد جمعیت ۸۰ میلیونی ایران، خیلی پولدارند که حدود ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر میشوند.
اگر نیمی از آنها، جوان و ۱۰درصد آنها جزء چنین قشری باشند- قشری که ثروتشان خطرناک است و به ارتکاب جرم کشیده میشود- آن وقت ما داریم در جایی زندگی میکنیم که ۱۲۰ هزار جوان با ماشینهای گرانقیمت، آماده عبور از روی ما با سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر ساعتند. این رونمایی چگونه داغ شد؟
- صحنه تصادف: پورشه پوشه شد
«مرگ یک مجری معروف صداوسیما در تصادف ماشین گرانقیمت.» دقایقی بعد از تصادف بیام و در بزرگراه همت، این خبر در فضای مجازی منتشر و بلافاصله هم اسم فرزاد حسنی مطرح و البته دقایقی بعد، تکذیب شد.
همان خبر و خبر تصادف هوتن قلعهنویی، در تصادف شریعتی، شبانه در فضای مجازی شیوع پیدا کرد. خبر این دو تصادف که کلیدواژه مشترکشان، ماشینهای گرانقیمت و تصادف با سرعت بالا بود، با عکسهای مختلف، رسانهایتر شد.
سايتها و خبر گزاريهاي رسمي هم براي اينكه در بيخبري معمول اواخر فروردين از قافله عقب نمانند، عكسهايي فيك و الكي از تصادفات منتشر کردند. تصاویر تصادف به شدت تکان دهنده بود.
اینکه ماشینهای گرانقیمتی که کمپانیهای تولیدکنندهشان به استحکام و ایمنیشان مینازند، این جوری به آهن پارههای اوراقی تبدیل شده بود، تعجب برانگیز بود و شدت تصادف را نشان میداد.
- شخصیتهای تصادف: بچه معروفهای متناقض
شخصیتهای هر دو تصادف، شخصیتهای کنجکاوی برانگیزي بودند. راننده تصادف اول که در آن سه جوان بیام و سوار در عرض سه ثانیه جان دادند، حمیدرضا کمالی، قهرمان اتومبیلرانی ایران بود که خود و دو همراهش را به کشتن داد.
اوج ماجرا در تصادف دوم بود، جایی که پورشه زرد متلاشی شده بلافاصله ماشینبازان حرفهای و طرفداران استقلال را متوجه این نکته کرد که صاحب ماشین، محمدهوتن قلعهنویی، پسر سرمربی آبیها بوده است.
هوتن با استعلام سریعالسیر و عجیبی که شهروندخبرنگاران انجام داده بودند، قربانی این تصادف نبود، قربانی تصادف، محمدحسین ربانی، نوه ۲۲ساله آیتالله ربانیشیرازی بود. دو ضلع این مثلث به تنها مقتول دختر ماجرا میرسید، مقتولی که مرگش باعث شد اشتهارش به سرعت از مرز جوانان طبقه پورشهسوار و مرفه عبور کرده و فراگیر شود.
- چهره تصادف: ارتش فالوئرها
پریوش اکبرزاده، راننده پورشه، گمنامترین چهره این تصادف، به یکباره، چهره شد. فیلتر نبودن امکانات مجازی مانند اینستاگرام و عمومی بودن صفحه او، فالوئرهای اکبرزاده را بعد از مرگ به بیشتر از ۴۰ هزار رساند و لایکهای آخرین پستاش از ۶۰ هزار عبور کرد.
تعداد کامنتهای آخرین پست هم از 110 هزار گذشت. اوباش اینترنتی به هجو و تمسخر پرداختند و متقابلا عدهای آنها را محکوم کردند و عده بیشتری هم انگار به تازگی با چنین قشری روبهرو شده بودند.
امواج خبری تصادف پورشه زرد با این تصاویر و تفاسیر و همینطور انتشار فیلم کوتاه مرکز ترافیک از تصادف بیام و تشدید و وارد روزنامهها و برنامههاي تلويزيوني شد.
- محل تصادف: واقعا اونجا؟
خود محل تصادف هم در داغ شدن ماجرا موثر بود. «خیابان شریعتی، بالاتر از پل صدر» محل وقوع تصادف پورشه، یکی از شناخته شدهترین مناطق تهران است، نزدیک مجتمع چمران (بولینگ عبده سابق) و جنب مترو صدر که روزانه هزاران نفر از آن عبور میکنند.
خیابان شریعتی در اکثر ساعات شبانه روز، شلوغ است و حتی فکر اینکه کسی بتواند با سرعتی بالای ۲۰۰ در این خیابان نسبتا باریک و نه بزرگراه براند، ذهن را قلقلک میدهد.
نزدیکی مکانی وقوع حادثه به طبقه متوسطی که به شبکههای اجتماعی دسترسی دارند در انتشار گسترده خبر موثر بود. خیلیها هر روز از جلوی درختی رد میشوند که آن شب وسیله مرگباری برای متوقف کردن پورشه شده بود.
- موضوع تصادف: چرا ما نه؟
موضوع تصادف از دو منظر، قضیه را داغ کرد؛ یکی قضیه رابطه قربانیان حادثه و فضای خالهزنکی ایجادشده که خیلیها سعی کردند با گفتن عباراتی مثل «پشت سر کسی که فوت کرده، حرف نزنیم» و... ماجرا را جمع کنند و یکی دیگر هم قضیه عمیق سبک زندگی خاص این قشر و عقبههای آن که «پیش از تصادف، کجا بودند؟»، «چه کردهاند؟»، «چه مصرف کردهاند؟»، «آیا خانوادههایشان از ماجرا خبر داشتهاند؟» و...
قضیه عمیقی که مسائل مهمتری مانند ظرفیت پولداری، چگونگی پول خرج کردن، نبود محل مخصوص برای سرعتنمایی ماشینها و.... را هم وارد گفتوگوها کرد.
منبع:همشهريجوان