آگاه يا ناآگاه سعي در نشر اين معني داشتيم كه نابينا با عصا و ديگر معلولان با وسايل كمك توانبخشي وارد اجتماع ميشوند و افزون بر كتاب كه ياريگر همه است براي دسترسي به همهچيز ازجمله خود كتاب، نيازمند آن هستند كه امور دسترسپذير شود.گفتنش خالي از لطف نيست كه دسترسپذيري در مناسبسازي فيزيكي و شيب مناسب و غيره فشرده نشده و بدان فروكاسته نميشود.
بنابراين هم هنگام برگزاري نمايشگاه كتاب خواستم قلم برگيرم و درباره مناسبسازي نمايشگاه بنويسم. ناگهان به ياد آوردم مسئولين نمايشگاه پارسال اعلام كردند در آن مكان همراهاني آموزش ديده براي همراهي نابينايان هنگام بازديد حضور دارند اما نفهميدم اين كار جرقه بود يا قرار بود و هست تا به جريان تبديل شود.
لزومش نهتنها در نمايشگاه كتاب بلكه در همه نمايشگاهها، مترو، فروشگاهها و غيره كه جنبه عمومي دارند، حس ميشود. ضرورتش روشن است. نابينا نميتواند تيتر كتابها را بخواند و اين غرفه يا آن غرفه برود، حتي مناسبسازي فيزيكي نيز اينجا كارگشا نيست. شما را جلوي غرفه ميبرد اما نميدانيد چه چيز در آن است البته از خود غرفهداران نيز ميتوان ياري خواست به شرط آنكه دسترسپذيري، پيوست اجتماعي و فرهنگي پروژههاي شهري شود.
ضمانت اجراي گسيختن آن هم قانوني باشد، هم فرهنگي و نقضش سرخوردگي اجتماعي به بار آورد و فشار افكار عمومي بهدنبال بيايد، وگرنه كه صحبت از اين شيب و آن شيب كارساز نبوده و تنها گره كوچكي را باز ميكند. ياد دوران دانشجويي خودم افتادم و عشقم به كتاب و دست به دامن دوست و آشنا شدنم. حتي آنها كه كتابخوان نبودند و رفتن به نمايشگاه را تفريح ميدانستند كه بيايند و همراهيام كنند تا شايد بخشي از علاقه خويش را اجرايي كرده باشم و حال مرا در غرفه كتب خارجي تجسم كنيد. باشد كه مسئولين، نابينايان را كتابنخوان فرض نكنند.
- عضو شوراي شهر تهران