حشمتالله فلاحتپیشه-نماینده پیشین مجلس در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تیتر «طرح سهفوریتی اعلام موضع سیاسی بود»، نوشت:
طرح غیرکارشناسی و سهفوریتی برخی از نمایندگان مجلس برای توقف مذاکرات هستهای ناشی از عدم شناخت آنان از حوزه سیاست خارجی، مواضع اصولی نظام و کنش صرفا سیاسی عاری از منطق است. حوزه سیاست خارجی از عرصههایی است که نیازمند تخصص است.
متأسفانه در سالهای اخیر افرادی در این حوزه وارد شدهاند که نه از تخصص کافی بهرهمند هستند و نه در این حوزه تجربه عملی داشتهاند. اصولا گفتوگو درباره طرحی با موضوع توقف مذاکرات هستهای به صورت عادی هم کمی دور از منطق است، زمانی که این طرح با قید سهفوریت مطرح میشود، باید انگیزه اصلی طراحان را تبلیغاتی تلقی کرد. انگیزه طراحان فارغ از بار تبلیغاتی آن، ناشی از ناآگاهی نسبت به قوانین است. شاید تنها موردی که میتوان بر اساس آن طرحی سهفوریتی به صحن مجلس برد، موضوعاتی است که به کیان، هستی و نیستی نظام سیاسی مربوط باشد.
از ابتدای انقلاب تاکنون سابقه نداشته است که طرحی با قید سهفوریت در مجلس شورای اسلامی مطرح شود. از آغاز دور جدید مذاکرات در دولت یازدهم، تلاش نظام بر این بوده و هست تا موضوع مذاکرات بهعنوان امری عادی برای مردم و نظام تبیین شود. انتقال پرونده مذاکرات هستهای از شورایعالی امنیت ملی به وزارت امور خارجه هم به همین دلیل بود. موضوع مهم دیگری که در طرح چنین موضوعی خودنمایی میکند، عدمشناخت وزن و جایگاه طراحان این طرح از خود در مجلس شورای اسلامی است. تصویب فوریت هر طرحی در صحن مجلس شورای اسلامی، فارغ از میزان منطقیبودن طرح، به مقبولیت نمایندگان طراح مرتبط است. نفوذ کلام و میزان مقبولیت نمایندگان در چنین مواقعی بسیار تعیینکننده خواهد بود، اما با بررسی نام طراحان این طرح میتوان دریافت که این افراد در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم در اقلیت قرار دارند و امکان تصویب چنین طرحی از ابتدا محال مینمود.
پایه استدلالی نمایندگان مذکور هم به حدی ضعیف بود که مجلس شورای اسلامی نمیتوانست حتی طرح را مورد بررسی قرار دهد. نباید و نمیتوان برای پاسخدادن به یک یا چند نماینده سنای آمریکا یا هر مقام دیگری، کلیت مذاکرات را تعطیل کرد. بههرروی فارغ از بحث سیاسی مطرح در جناحهای سیاسی کشور، باید از نظر منطقی هم بتوان با استدلال، نمایندگان را مجاب کرد. از طرفی رئیس مجلس شورای اسلامی هم با قاطعیت، مخالفت خود را نسبت به این موضوع اعلام کردند؛ موضعی که بهموقع و منطقی بود. طراحان یا شناخت کافی از سیاست خارجی و منافع ملی ندارند یا صرفا قصد اعلام موضع سیاسی خود را داشتند. متأسفانه اصلی که نادیده گرفته میشود این است که نباید در موضوع سیاست خارجی، موضع سیاسی اتخاذ کرد. در صورت رعایتنکردن این اصل، منافع ملی پایمال خواهد شد.
مذاکرات هستهای ایران با کشورهای عضو ١+۵ صرفا در محدوده مسائل سیاسی نیست بلکه موضوعات فنی بسیاری در آن تأثیرگذار بوده و خواهد بود. زمانی که منازعات سیاسی داخلی کشورها در امر مذاکرات تأثیر بگذارد، واقعیات فنی تضعیف میشود. اکنون و در دور پایانی مذاکرات نمیتوان به بهانههای واهی، مسیری که با دشواری بسیار طی شده را بازگشت. بدون شک اگر در هر نقطه از مذاکرات، مسئولان ارشد تیم مذاکرهکننده هستهای احساس میکردند ادامه آن بینتیجه است یا کیان نظام را با مشکلاتی مواجه میکند، بدون نیاز به طرحی اینچنینی، میز مذاکرات را ترک میکردند.
- همه دلواپس دولت شدهاند
روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود نوشت:
۱- میان نامه ۲۲ اسفند شهید بهشتی و ۲۵ بهمن آقای هاشمی به امام در سال ۱۳۵۹ کمتر از یک ماه فاصله است. در نامه هاشمی «سلام» از صدر و «احترام» از مضمون جا افتاده است تا آنجا که حضرت روحالله (ره) را متهم به بیخط بودن، آسایش طلبی، تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتن و قاطعیت نداشتن میکند! و نظرات امام از جمله درباره «مخالفت با ورود افراد متظاهر به فسق و تارک الصلوهًْ در کارهای مهم را «نظرات نسبتاً سخت مکتبی» که «با تعدیلهایی اجرا میکردیم» میخواند. اما نامه آیتالله بهشتی که آن نیز از سر دلواپسی است، مالامال از ادب و احترام و حوصله است. این نامه پس از ۳۵ سال همچنان تازه است. شهید بهشتی از دو جریان عمده در کشور سخن میگوید؛ دو جریانی که پس از ۳۵ سال همچنان وجود دارد اما گویا برخی از همراهان جریان حزباللهی و انقلابی آن روز اکنون در طیف مقابل ایستادهاند.
۲- بهشتی خطاب به «استاد و رهبر بزرگوار» مینویسد: «السلام علیکم و رحمهًْالله و برکاته. سنگینی وظیفه، فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایقی را به عرضتان برساند. دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط میشود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده و پویا بودن باید سخت ملتزم به وحی و تعبد در برابر کتاب و سنت باشد؛ بینش دیگر در پی اندیشهها و برداشتهای بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن چنان که باید و شاید در برابر آن متعبد و پایبند، و گفتهها و نوشتهها و کردهها بر این موضع بینابین گواه است.
بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی و نظامی آنها سخت به توکل بر خدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان امت اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوریها یا دلسوزی بیگانگان معتقد و ملتزم؛ بینش دیگر هر چند دلش همین را میخواهد و زبانش همین را میگوید و قلمش همین را مینویسد اما چون همه مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان. بینش اول به نظام و شیوهای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفتها و ترقی، مانع حل شدن مسلمانها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را به فرهنگ و نظام ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد؛ بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزشهای آن، جامعه را به راهی میکشاند که خود به خود درها را به روی ارزشهای بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام میگشاید. بینش اول روی شرایطی در گزینش مسئولان تکیه میکند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت بر همه سطوح راه میبرد بینش دیگر، بیشتر روی شرایطی تکیه میکند که خود به خود راه را برای نفوذ بیمبالاتها یا کم مبالاتها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار میسازد...».
۳- ۳۵ سال بعد از این نامه، همچنان میتوان ۲ جریان را رصد کرد. دو جریانی که رهبر معظم انقلاب اول فروردین امسال در حرم مطهر رضوی، به شکلی دیگر مورد اشاره قرار دادند. «در نگاه کلان به اقتصاد کشور و رونق و پیشرفت اقتصادی دو جور نگاه وجود دارد. یک نگاه میگوید که ما پیشرفت اقتصاد را باید از ظرفیتهای درون کشور و درون مردم تأمین کنیم. ظرفیتهای بسیار زیادی در کشور وجود دارد که از این ظرفیتها استفاده نشده است یا درست استفاده نشده است؛ از این ظرفیتها استفاده کنیم؛ یعنی اقتصاد درونزا... نگاه دوم به اقتصاد کشور، نگاه به پیشرفت اقتصاد با استفاده از کمک بیرون مرزهاست. میگوید سیاست خارجیمان را تغییر دهیم تا اقتصاد ما درست بشود، با فلان مستکبر کنار بیاییم تا اقتصاد رونق پیدا کند، تحمیل قدرتهای مستکبر را در بخشهای گوناگون و مسائل گوناگون بپذیریم تا اقتصادمان رونق پیدا کند. امروز شرایط کشور به ما نشان داده که این نگاه دوم، یک نگاه کاملاً غلط و عقیم و بیفایده است. همین تحریمهایی که امروز علیه ملت ایران اعمال میشود دلیل محکم و متقنی است برغلط بودن این نگاه؛ یعنی وقتی شما به امید قدرتهای خارجی نشستید تا آنها بیایند اقتصاد شما را رونق بدهند و یا زیربار آنها رفتن، اقتصاد را رونق بدهند، آنها به حد کم قانع نیستند. وقتی شما نگاه میکنید به بیرون، مواجه میشوید با یک مسئلهای مثل کاهش قیمت نفت... امروز خارجیها و رؤسای قدرتهای مستکبر میخواهند همین نگاه دوم را در مردم ما تقویت کنند».
۴- خیلی تفاوت دارد که مسئولان ناظر به عرصه، ماهیت جنگطلب و متعدّی و متخاصم آمریکا و دیگر مستکبران عالم را ببینند یا درست در بحبوحه فزونی خصومتها و تهدیدها و گستاخیها، خیال کنند شرایط موجود شرایط صلح و مسالمت و مدارا و آشتیکنان با دشمن است. ۳۵ سال پیش آن رجل سیاسی به قدری دلواپس بازیگری مهرههای دشمن بود که حتی سلام و احترام را در نامه به امام جا انداخت اما امروز چه؟! آیا آن دلواپسی درست جای خود را به دل آرامی و راحتباشی و بالش نرم زیر افکارعمومی گذاشتن نداده است؟ بدترین وضعیت در هنگامه کمین و دست درازی خصم آن است که به جای آرایش رزم، احساس بزم و آسوده خیالی و خواب را پیدا کنید یا به دیگران القا نمایید. «انّ أخا الحرب الأرق و من نام لم ینم عنه. مرد جنگی بیدار است و هر کس به خواب رفت، دشمن او نمیخوابد».
(نامه ۶۲ نهجالبلاغه به مالک اشتر). مؤدب پنداشتن امثال دولتمردان جنایتکار آمریکا و بیهیچ ضمانتی به آنها اعتماد کردن - در حالی که به صراحت میگویند ایران متهم است و باید تضمینها و امتیازهای سخت بدهد و آنگاه مطالبات باید به حوزههای غیرهستهای تسرّی پیدا کند- نشانه روشنی از غفلت و سُر خوردن در تله دشمن است. چالش و مذاکرات هستهای در این میان، تنها بخش کوچکی از جنگ بزرگ است. به تعبیر رهبر انقلاب «امروز خوشبختانه کشور درگیر جنگ نظامی نیست اما درگیر جنگ سیاسی است، درگیر جنگ اقتصادی است، درگیر جنگ امنیتی است و بالاتر از همه درگیر جنگ فرهنگی است؛ یعنی این را اگر کسی نداند، آن وقت خواب خواهد ماند. همینقدر که ندانید دشمن درصدد حمله است و این حمله از کجاست و چگونه است، باید مطمئن باشید که شکست میخورید... اینکه ما میگوییم جنگ فرهنگی، جنگ اقتصادی هیچ منافاتی ندارد با اینکه احساس آرامش هم در کشور بشود. ما طرفدار احساس امنیتیم... این منافات ندارد. با آن حرفی که گفتیم دشمن دارد به شکل ویژه با ما مبارزه میکند... منتها حالا بعضیها نمیخواهند این را بفهمند، نمیخواهند باور کنند چون اگر چنانچه باور کنند تکلیف به گردنشان میگذارد؛ بعضیها هم کشش آن را ندارند».
۵- برخی اجزای مهم دولت، امروز به نحوی رفتار میکنند یا سخن میگویند که نگرانی بزرگ شهید بهشتی درباره دینداری بینابینی، لرزانی و لغزندگی، بیثباتی در برابر فشار بیگانگان، گشودن راه ارزشهای ضداسلامی و هموار کردن راه نفوذ عناصر بیمبالات را تداعی میکند. مشی بخشهایی از برخی وزارت خانههای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی، حاکی از بیمبالاتی در برابر شبیخون دشمن با بیتدبیری و رهاشدگی مسئولیتهاست. در این میان میتوان پرسید اگر قرار باشد مذاکرات هستهای- آن هم غالبا با آمریکا- را از سبد وزارت خارجه برداریم، چه چیز دیگری در این سبد برای ارزیابی باقی میماند؟ یا اگر همین موضوع را از سبد دولت و سیاستگذاری آن بگیریم، آیا چیز دیگری به عنوان کارنامه و وجهه همت دولت محترم - جز یکی دو مورد در حوزه مثلا سلامت و بهداشت- باقی خواهد ماند؟ امروز تنها منتقدان نیستند که نسبت به این بیبرنامگی کاریکاتوری نگرانند بلکه احساس و ابراز دلواپسی در میان حامیان دولت نیز رو به گسترش است.
اکنون کمتر کسی توافق ژنو را «فتحالفتوح بزرگ» و بیانیه لوزان را «پیروزی مشعشع تاریخی» میخواند. اکنون از سیروس ناصری عضو تیم اسبق مذاکرات گرفته تا مسعود نیلی دبیر ستاد اقتصادی دولت و بیژن زنگنه وزیرنفت و غلامحسین کرباسچی دبیرکل کارگزاران و طیفی از اقتصاددانان و روزنامههای اصلاحطلب، نسبت به مسائلی نظیر سوءاستفادههای آمریکا از توافق مبهم و پر ایراد ژنو، عملی نشدن برخی تعهدات در زمینه لغو تحریمها، ایجاد توقعات بیجا نسبت به مذاکرات، و از دست رفتن بسیاری از فرصتهای ۲ ساله دولت به امید توافق ابراز نگرانی میکنند.
آقای زنگنه بود که گفت «بند مربوط به وصول درآمد نفتی و بیمه نفتکشها عملیاتی نشد» و آقای کرباسچی بود که در مصاحبه با روزنامه شرق گفت «در شرایط تحریم نباید اینگونه باشد که مسئولیتها را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند چرا فلان کار را نکردید، بگوییم تحریم هستیم! این تجربه در دنیا وجود دارد. کشورهایی که در بدترین شرایط رکود و اقتصاد ضعیف و تنگناهای مختلف مثلا بعد از جنگ جهانی دوم قرار داشتهاند، راهحلهایی پیدا کردهاند... مثلا اگر عملکرد وزارت راه را بخواهیم بررسی کنیم، بعضی از بخشها را نباید به تحریم گره زد... دلمان باید برای اداره کشور شور بزند. نمیشود فلان وزیر یا مسئول فلان بخش باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار میکنیم و اگر ندادند کار نمیکنیم! من البته وزارت راه را مثال زدم اما بقیه وزارتخانهها هم همینگونه است... بالاخره بعد از ۶۰ سالگی سن بازنشستگی مدیران است...
اینکه یک تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمیشود! اصلا فرض کنید مناقشه هستهای هم حل شد. بعد از آنچه؟ این بیتحرکیها آدم را برای دولت نگران میکند. چشم بر هم گذاشتیم نصف مهلت این دولت گذشت. وزرا و شخص رئیسجمهور باید فکر کنند... بالاخره هر وزیر و مدیری باید فکر کند اگر او نبود چه اتفاقی میافتاد، نباید که بیخاصیت باشد»؟! بر همین سیاق رسانههای اصلاحطلب به تواتر از قول اقتصاددانان حامی دولت (نظیر آقایان مومنی و راغفر و مظاهری و دیگران) نوشتند «روحانی با وجود خطاهای بزرگ به تذکرات دلسوزان توجه نمیکند» (جمهوریاسلامی)، «در ارکستر دولت، هر کس ساز خود را میزند» (تعادل)، «هیجان خام فروشی مدیران نفتی نگرانکننده است» و «بیشتر مشکل اقتصادی داخلی است اما دولت اراده جدی ندارد» (خبر آنلاین)، «هزینه اقتصادی بیبرنامگی دولت، هنگفت و نگران کننده است» (شرق)، «فعالیت تجاری برخی مدیران دولتی، تهدید سلامت نظام اقتصادی است» (آرمان) و «چرا دولت از ابتدا تا به امروز همه مشکلات را به تحریم گره زده است؟ گویا قرار نیست در دولت کسی برای اقتصاد کاری بکند در حالی که برخی مشکلات ناشی از سوءمدیریت است» (شرق).
آیا به جای زمزمه جا به جایی وزرا- که در جای خود امر لازمی است- نباید فکری به حال راهبرد کلان دولت در نسبت با ملت و نظام و دوستان و دشمنان آن کرد؟!
- پدیده آقای دعایی
روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله خودش نوشت:
روز پنجشنبه ١٧/٢/١٣٩۴ و در کتابخانه ملی برنامهای برای تجلیل از سیدمحمود دعایی برگزار شد که به دلایل مشکلات شخصی افتخار حضور پیدا نکردم و از این طریق سعی میکنم، جبران کنم. اینجا در پی آن نیستم که فقط به ویژگیهای فردی و اخلاقی آقای دعایی بپردازم زیرا که در این مورد تا حدی گفته شده است بلکه قصدم بررسی رفتار سیاسی است و سپس به یک مورد اخلاقی هم اشاره میکنم. یک بار با یکی از دوستانم صحبت میکردم، بحث درباره سیاست بود که به چگونگی رفتار سیاسی افراد کشید.
در آنجا گفتم که به نظر من آقای دعایی یک پدیده است و نیازمند مطالعه. من نمیدانم که این رفتار و سلوک سیاسی و فردی وی موضوعی تربیتی است یا انتخاب شده، ولی شناخت این پدیده بسیار مهم است. البته نمیخواهم بگویم که همه فعالان و سیاستمداران باید مثل هم رفتار کنند ولی از آنجا که شخصا معتقدم در هر زمینهای باید طیفی از رفتارها را محترم شمرد و هرکدام نیز کارکرد و اثرگذاری خود را دارند، از این جهت، رفتار و منش سیاسی آقای دعایی نیز از همین جهت باید مورد مطالعه و دقت قرار گیرد. مهمترین نمود این رفتار در حفظ و پیوستگی مدیریتی یک موسسه مطبوعاتی مهم چون روزنامه اطلاعات است. شاید این روزنامه در کمتر مقطعی از دوران پس از انقلاب، اثرگذاری چشمگیر و بازتاب سیاسی ویژهای داشته است ولی هنگامی که استمرار آن اثرگذاریهای عادی و غیرویژه را سنجش و در طول ٣٧ سال ضرب کنیم نتیجه متفاوت خواهد شد.
اگرچه میدانم که ممکن نیست همه فعالان سیاسی بر یک منش مشابه رفتار کنند و همواره شیوههای گوناگون چپ و راست، حتی برای رسیدن به اهداف به نسبت مشترک انتخاب میکنند ولی اکنون که بیش از سه دهه از حیات سیاسی بعد از انقلاب میگذرد، ارزیابی این رفتار آقای دعایی میتواند مفید و دستاوردهای تجربی و حتی نظری داشته باشد.
از سوی دیگر ممکن است که برخی افراد رفتار آرام و متعادل را ناشی از ترس یا حفظ منافع بدانند، این را رد نمیکنم، هرچند ترس یا حتی حفظ خود نیز انگیزه مردودی نیست ولی این مساله در مورد آقای دعایی صادق نیست چراکه وی به لحاظ فعالیتهای سیاسی پیش از انقلاب، نشان داده است که از موضع روانشناسانه چنین موضع مداراجویانهای را اتخاذ نکرده است. برخی شواهد پس از انقلاب نیز نشان میدهد، موضع حفظ منافع نیز برای ایشان مصداق ندارد. تجربهای که شخص خودم داشتم را بازگو میکنم شاید مصداق روشنی از رفتار عادی و به دور از منافع ایشان را نشان دهد. گمان میکنم که اواخر سال ١٣٨٩ بود که برای پیگیری امور ساختمانی منزلم به شهرداری منطقه ٢ رفتم.
به طور عادی همه افراد پشت پیشخوانهای کارکنان ایستاده و منتظر بودند که نوبت به انجام کارشان برسد، برخی پرجنبوجوش بودند و عجله داشتند برخی هم ساکت و در انتظار. یکباره دیدم که آقای دعایی ساکت و آرام ایستاده تا یکی از کارکنان به کارش رسیدگی کند. سلام و علیکی کردم و برحسب کنجکاوی پرسیدم مساله چیست؟ ظاهراً مدارک ساختمان خود را که قدیمیساز بود برای مسالهای نیاز داشتند (جزییات را به یاد ندارم یا نپرسیدم) ولی متوجه شدند که پایانکار شهرداری را ندارند، لذا خودشان آمده بودند تا بلکه نسخهای از پایانکار را از شهرداری تهیه کنند تا مشکل حل شود. مقداری صحبت کردم و ایشان هم مثل همه ایستاد و ظاهرا به نتیجهای نرسید و رفت. چند هفته بعد دوباره و برحسب تصادف در همانجا دیدمشان، باز هم در همان وضع پشت پیشخوان بود. پرسیدم که چه شد، گفت پایانکار پیدا نشد و برای حل مساله حدود هفت میلیون تومان پول به حساب شهرداری واریز کردم تا پایانکار بدهند. تعجب کردم چون ممکن نبود آن ساختمان پایانکار نداشته باشد و به راحتی هم این پول اضافی را پرداخت کند.
معلوم شد که نه برای پیشرفت کار و نه حتی برای خلاص شدن از پرداخت این پول اضافی هیچ تماسی هم با کسی نگرفته و حتی پیش معاون مربوط هم نرفته تا پرسشی و اعتراضی کند. همچنین کسی که مدیر موسسه اطلاعات بود و در آنجا دهها کارمند و کارکن دارد که میتوانستند حتی با علاقه شخصی کار وی را پیگیری کنند، ولی باز هم خودش دنبال کار بود و نهایت هم پول غیرقابل قبولی را واریز کرد. بعدا متوجه شدم، پایانکار پیدا شده، هرچند نمیدانم پول را پس گرفت یا خیر؟! این ویژگی در میان مدیران کشوری که از انواع و اقسام ارتباطات برای انجام کارشان استفاده میکنند، بینظیر است. آقای دعایی گرچه رییس یک موسسه بزرگ مطبوعاتی است ولی رییسبازی درنمیآورد. اگر تلفن کنید خودشان پاسخ میدهند، هرچند اگر منشی هم داشته باشد ایرادی ندارد. خدمات آقای دعایی در روزنامه اطلاعات نیازمند یک تحلیل و بررسی جداگانه است ولی همین که بگوییم بخش قابل توجهی از نیروهای فرهنگی و اهل ادب را در فضای عمومی جامعه نگه داشت و اجازه نداد که انزوا پیشه کنند، کاری بس ارزشمند و ستودنی است. مجموعه دورههای روزنامه اطلاعات که در قطع بزرگ منتشر شده و نیز کتابهای موسسه اطلاعات، جملگی برای علاقهمندان و تاریخ اخیر کشور مفید و سازنده است.