با این همه در سالهای بعد و در جایگاه یک فیلمساز ششدانگ؛ وسترن او سرشار از اخلاقیات و کرامات انسانی است. پس از دریافت اسکار سال 1992 به خاطر فیلم وسترن نابخشوده ، در این سالهاي اخير اخیر دیگر او دلیلی نداشت که خود را به آب و آتش بزند زیرا آنچه را که می خواست ، به دست آورده بود. اما هنوز هم در 84 سالگي فيلم مي سازد. چنانچه آخرين فيلمش تك تيرانداز آمريكايي در اسكار 87 نامزد دريافت اسكار بود.
اگر سال 1972 آغاز کارگردانی کلینت ایستوود در نظر گرفته شود، او یک مسیر طولانی را در کارگردانی طی کرد تا توانست 20 سال بعد اسکار سال را به دست آورد.
در کارنامه بازیگری او طی کردن مسیر تا تثبیت شدن البته بسیار کوتاهتر بود؛ هر چند آسان به دست نیامد. او این شانس را داشت که چند سال پس از بازیگری حرفهای تحت هدایت یک کارگردان کله شق و هتاک و جسور به نام سرجولئونه و همراهی با یک موسیقیدان و آهنگساز فیلم سخت محافظهکار یعنی انیو موریکونه راه را ادامه دهد.
چنین بود که قبل از اتمام دهه شصت حداقل در امریکا همه ایستوود را شناختند و سپس با ساخته شدن هری کثیف و قدرت مگنوم او دیگر همه کار برای تثبیت شدن انجام داده بود.
- جوزي ولز ياغي/ The Outlaw Josey Wales
فیلم جوزی ولزیاغی در ژانر وسترن جزو اولین فیلمهایی است که ایستوود توانست به عنوان کارگردان نظر منتقدان را به طور نسبی جلب کند.
ایستوود با داشتن سابقه ای بسیار گرانبها در بازی فیلمهای وسترن و وسترن های اسپاگتی نظیر به خاطر یک مشت دلار1964 به خاطر چند دلار بیشتر1965 و خوب ، بد، زشت 1967 توانایی آن را داشت که در سالهای اولیه کارگردانی ، فیلمی وسترن با هنرپیشگی و کارگردانی خود بسازد.
آنچه که ایستوود در سینمای وسترن به نمایش میگذارد،آن چیزی نیست که جان فورد، سام پکین پا و حتی فرد زینه من ماجرای نیمروز عرضه کردند. تفکر جان فورد به عنوان یک وسترن ساز اصیل و کلاسیک ، بیان حقایق در زندگی اجتماعی مردمی است و یا به دنبال خوبی هستند و یا این که سعی دارند با طرد آنچه که بدی نام دارد، در زندگی موفق شوند.
ایستوود در فیلمهای اوليهاش به دنبال کسب و رسیدن به هیچ حقیقتی نیست او ماجرا و قصهای را تصویر میکند که حداکثر در آن یک اتفاق ساده میافتد.ماجرایی که اگر هم اتفاق نمی افتاد، هیچ تغییری در دنیای آن زمان و به تبع در آینده به وقوع نمی پیوست.
اما در ادامه عمده فيلمهاي او سرشار از ارائه كرامات انساني و به نوعي رفتارهاي نوع بشر است. رفتارهايي كه باعث نجات يا ذلت او گرديدهاند. سينماي وسترن او نيز كه با جوزي ولز شروع شده بود به بهترين وجهي رو به كمال و پختگي ميرفت.
در فیلم جوزی ولزیاغی؛ با یک کابویي طرفيم که پیشینهاش مشخص نیست. او كه همسر و خانوادهاش را از دست داده بدنبال احقاق حق است.. کسانی که مسبب اصلی این اتفاق بودهاند، یونیفورم پوشهایی ارتش ژنرال شرمن بودند كه در سر راه درگيري با با قبايل سرخپوست کومانچی و رویارویی با خرس بزرگ رئیس قبیله،خانواده جوزي را نيز مي كشند. جوزی ولز که تنها علت محکومیتش از دست دادن و کشته شدن خانواده اش و مقابله وی با سربازان بوده است ، به عنوان یک یاغی معرفی می شود.
همدستی او بایک سرخپوست این شانس را به او میدهد که بتواند بدون این که دستگیر شود، بیهدف به مسیر خود ادامه دهد او آرامشی را طلب میکند که در هیچ کجا یافت نمیشود.، تنهایی و انزوای او در اين مسير طاقت فرساست.
اگر او توانسته است با یک سرخپوست همکلام شود، همانا خصلت بارز یک سرخپوست در کم گفتگو بودن است.هنگامی که جوزی ولز با خرس بزرگ رئیس قبیله کومانچی رو به رو میشود، خرس بزرگ به او میگوید:سوار خاکستری پوش و سوار آبی پوش فرقهایی با هم دارند، اما رئیس یونیفورم پوشها ژنرال شرمن به عنوان نماینده سفیدها یک دروغگوی بزرگی است.
این جملهای است که جوزی ولز در واقعیت به آن رسیده است او که گریزان از سفیدهاست، متوسل به عرفان سرخپوستی میشود و نوعی انزواطلبی از جنس رفتار و کردار افرادی را پذیرا می گردد و خود ناخواسته در میان آنهاست. ایستوود در این فیلم انزواطلبی همنوع از همنوع خود را فریاد زده است.
*Patrick McGilligan
پوستر فيلم جوزي ولز ياغي