تاریخ انتشار: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۹

همشهری آنلاین: روزنامه‌های صبح سه شنبه-۲۹ اردیبهشت- در ستون سرمقاله خود به موضوعاتی همچون حذف یارانه‌بگیران،اتفاقات یمن و حمله به این کشور در ماه حرام و ... پرداختند.

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله خود با تيتر«چرا انصارالله یمن حمله نمی‌کند؟ »نوشت:

چرا جنبش انقلابی انصارالله به حملات وحشیانه عربستان «پاسخی درخور» به گونه‌ای که بازدارنده باشد، نمی‌دهد؟ آیا این سبب تجری بیشتر رژیم متجاوز در حمله به مردم مظلوم یمن نمی‌شود؟ آیا این عدم واکنش متقابل این تلقی را ایجاد نمی‌کند که انصارالله دارای مشکل جدی در تسلیحات است؟ این سوالات در فضای ذهنی مردم منطقه به وجود آمده است. در این میان مردمی که شاهد فجایع ضدبشری رژیم بدوی آل‌سعود هستند، توقع جدی دارند که انصارالله ابتکار عمل را در تهاجمات نظامی بدست بگیرد.

در پاسخ به این سوالات و نیز سوالات مشابه نکاتی قابل توجه وجود دارند:
۱- پاسخ انصارالله به رژیم سعودی اگر در بالا‌ترین سطح هم صورت گیرد در ‌‌نهایت یک اقدام واکنشی است و بازی در می‌دانی است که دشمن آن را تنظیم کرده است براین اساس گروه‌های چریکی مشابه انصارالله هیچ‌گاه سطح عملیاتی خود را با عملیات آفندی دشمن تنظیم نکرده و خود به یک طراحی جدید استراتژیک روی می‌آورند به عنوان مثال در جریان جنگ ۳۳ روزه که رژیم صهیونیستی مناطق شیعه‌نشین لبنان در جنوب این کشور را زیر بمباران شدید قرار داده بود به گونه‌ای که در استان جنوبی صور رژیم سفاک اسرائیل آنقدر بمب و موشک شلیک کرده بود که تو گویی‌ آن را سه بار شخم زده باشد در آن مقطع حزب‌الله لبنان از این امکان برخوردار بود که دو شهر حساس رژیم متجاوز یعنی تل‌آویو و حیفا را زیر ضربات شدید موشکی خود قرار دهد اما حزب‌الله پاسخ حملات گسترده را بصورت محدود داد.

شلیک حزب‌الله در آن زمان عمدتا بصورت سمبلیک و موردی بود. این شلیک‌ها کشتار وسیع نظامیان و یا شهروندان دشمن را مدنظر نداشت بلکه شکستن سیطره و پرستیژ دشمن مدنظر حزب‌الله بود. حزب‌الله با شلیک دقیق چند موشک به سمت مرکز هدایت قطار شهری حیفا و انهدام آشیانه هواپیماهای نظامی دشمن در پایگاه هوایی صفد و یا با شلیک محدود چند موشک به تل‌آویو درصدد برمی‌آمد تا اجمالا به رژیم صهیونیستی توانایی خود در زدن نقاط حساس و برد موشک خود را گوشزد نماید. حرکت چریکی همواره بر این مبنا استوار است که مشروعیت را از طرف مقابل بگیرد و امنیت روانی آن را برهم بزند به گونه‌ای که در هر لحظه در انتظار واکنش غیرقابل محاسبه نیروی چریک باقی بماند. در این میان جنبش انصارالله ۴۸ روز پس از آغاز جنگ توانسته است علی‌رغم واکنش محدود، مشروعیت و امنیت خاطر رژیم سعودی را مخدوش گرداند.

۲- در جنگ‌های چریکی، پارتیزانی و نامتقارن، نیروی مقاومت براساس «مدیریت صحنه» حرکت می‌کند. نیروی مقاومت، برخلاف ارتش کلاسیک در جهت توسعه میدان درگیری برنامه رزم خود را نمی‌چیند بلکه تلاش می‌کند تا با محدود نگه‌داشتن دامنه درگیری و در عین حال نقل و انتقال سریع در میدان محدود به دشمن ضربه‌های اساسی وارد نماید. با نگاهی به محدوده جنگ ۳۳ روزه لبنان و جنگهای غزه می‌توانیم از یک سو این استراتژی را در صحنه رزم مشاهده نمائیم و از سوی دیگر کارآمدی چنین استراتژی را هم تصدیق کنیم. در نقطه مقابل آن می‌توانیم مثال‌هایی هم درباره اقدامات آن دسته از گروههای نامتقارن که با گسترش دامنه درگیری شکست خورده‌اند را در محیط پیرامونی خود نشان بدهیم. انصارالله در این جنگ، منطقه محدودی در شمال غرب صعده یعنی استان جیزان را منطقه عملیاتی خود قرار داد. در این محدوده تعداد تلفات نظامی که دشمن داد از تعداد افراد یمنی عضو تشکیلات انصارالله بیشتر بود.

۳- در این جنگ انصارالله ناچار بود بین تمرکز بر پاکسازی داخل یمن از نیروهای وابسته به عربستان و تمرکز در پاسخ بر عملیات تجاوزکارانه دشمن، یکی را انتخاب نماید چرا که توزیع قدرت انصارالله در این صحنه هزینه‌های سنگینی را بر او تحمیل می‌کرد و باعث گسترش دامنه درگیری، شدت درگیری و طولانی شدن دوره درگیری می‌شد. انصارالله در این صحنه هوشمندانه بر داخل تمرکز کرد و تنها بصورت نمونه و موردی وارد درگیری با ارتش عربستان شد نتیجه کار جنبش انصار این بود که از یک سو جنگ خارجی را از یک منازعه پرشدت دو طرفه به یک منازعه کم شدت و یکجانبه تبدیل کرد. از این رهگذار، عربستان سعودی نتوانست مشروعیتی برای اقدامات خود بدست آورد.

این رژیم اگرچه توانست به یک قطعنامه ضد یمنی ۲۲۱۶ دست پیدا کند اما در این تنها دستاورد سیاسی سعودی هم نشانی از مجوز حمله به یمن وجود نداشت از این رو بود که در طول دوره جنگ، عربستان دوبار ناچار به اعلام رویکرد عملیاتی جدید شد. در این دوران منازعه اگرچه بی‌رحمانه بود اما دامنه آن محدود بود توزیع حجم عملیاتی عربستان در این دوران به حدود ۵۰۰۰ سورتی پرواز نظامی رسید. از سوی دیگر جنبش انقلابی انصارالله در این دوران با پاکسازی بخش اعظم جنوب- شامل ۷ استان- از عوامل وابسته به عربستان، استراتژی رژیم سعودی در بازسازی سیطره گذشته بر یمن را با شکست کامل مواجه کرد. این در حالی است که اگر انصارالله ۱۰۰۰ موشک به شهرهای عربستان شلیک می‌کرد - که خود نیازمند دقت شرعی بوده و با مانع دینی مواجه است- اما عوامل یمنی وابسته به عربستان موقعیت و مناصب خود را در یمن حفظ می‌کردند، برای عربستان کم ضرر‌تر بود.
۴- عربستان در این جنگ تلاش زیادی کرد تا به نام دفاع از سرزمین وحی و شهرهای مقدس مکه و مدینه و حرمین شریفین، یک جبهه ضد ایرانی و ضد یمنی را با مشارکت تعدادی از کشورهای عربی و اسلامی پدید آورد. حمله موشکی انصارالله به شهرهای سعودی- بخصوص در هفته‌های اول- به حکام ریاض کمک می‌کرد تا این داعیه باطل را جامه حقیقت بپوشانند. خویشتنداری انصارالله و محدود نگه داشتن دامنه پاسخ مبنای حرکت رژیم متجاوز را بهم ریخت.

در واقع آن هلوکاستی که رژیم سعودی برای آن تصویرسازی می‌کرد تا مشروعیتی برای حمله خود بدست آورد و پیرامون آن به یک جبهه منسجم ضدایرانی و ضدیمنی دست پیدا کند، عملا به وقوع نپیوست و فلسفه حرکت آل‌سعود باطل شد. اگر به اظهارات مقامات سعودی در اجلاس اخیر ریاض که با مشارکت افراد تبعیدی یمنی برگزار شد، نگاهی بیندازیم می‌بینیم که رژیم سعودی با اصرار زیاد تلاش می‌کند تا حمله به یمن را به درخواست منصور هادی معطوف کند و حال آنکه این رژیم در روزهای اول با این داعیه که حرمین شریفین در خطر بوده و امنیت عربستان و سایر دول عربی و اسلامی در معرض تهدید است، تهاجم نظامی را شروع کرد. ولی حالا از این شعار‌ها فاصله گرفته و درصدد بر آمده است تا این تجاوز را به یک درخواست یمنی نسبت دهد. البته این هم دروغ‌ بزرگی است چرا که اگر منصور هادی درخواستی برای حمله ارائه کرده بود باید در روزهای اول جنگ در رسانه‌ها و یا مجامع حقوقی مطرح می‌شد.

این در حالی است که به فرض درخواست هادی، مگر می‌توان با درخواست یک رئیس‌جمهور غیرقانونی و فراری به یک کشور حمله کرد. منصور اگر رئیس‌جمهور واقعی بود و به کل یمن هم حکومت می‌کرد و در عین حال از عربستان درخواست بمباران منازل و مساجد و بازار‌ها و مدارس و... می‌کرد، دولت عربستان نمی‌توانست وارد عملیات نظامی علیه کشور همسایه خود شود. چه رسد به اینکه نه درخواستی بوده، نه منصور رئیس‌جمهور واقعی بوده و نه اساساً مشروعیتی برای چنین شقوقی قابل پذیرش است.
حرکت اولیه انصار و تمرکز روی دفاع داخلی مانع شکل‌گیری یک اتحاد نظامی با حضور کشورهایی نظیر پاکستان، ترکیه و مصر حول محور عربستان شد و اقدامات بعدی انصار در منطقه جیزان نیز به گونه‌ای طراحی شد که کشورهایی که در هفته اول جنگ و پس از پا پس کشیدن از مشارکت در عملیات ضد انصارالله، اعلام کردند در صورت حمله به عربستان از این کشور دفاع خواهند کرد و در کنار ارتش عربستان خواهند جنگید، عملا با وجود حملات پی در پی قبایل یمنی هوادار انصارالله به منطقه جیزان، کشورهایی نظیر پاکستان باز هم دست روی دست گذاشته و پشت آل‌سعود را خالی کردند.

۵- اما به تعبیر ما «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است». اگر امروز عربستان به دلیل اینکه از بالا‌ترین حربه خود که هجمه نظامی و بمباران بوده علیه یمن استفاده کرده و لذا حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد، انصارالله به دلیل اینکه از حداقل حربه خویش یعنی پاسخ محدود و عشیره‌ای علیه عربستان استفاده کرده است، حرف زیادی برای گفتن دارد. انصارالله اگرچه هنوز در صحنه داخلی یمن به انتهای عملیات پاکسازی نرسیده است و بخصوص مرکز استان پهناور «حضرموت» یعنی مکلا که در اشغال نیروهای جریان انصارالشریعه- شاخه یمنی القاعده- نیازمند طراحی عملیات جدید از سوی انصار می‌باشد، در عین حال می‌تواند بین عملیات پاکسازی حضرموت و تهاجم به مناطقی از عربستان یکی را انتخاب کند. هم‌اینک انصارالله مطمئن است که آل‌سعود در این مواجهه نظامی تنها می‌باشد. انصار در دریا و زمین توانایی تلافی را دارد و البته می‌تواند دامنه و دایره و شدت آن را خود تعیین نماید.

  • به فال نیک گرفتن اقدام دولت

روزنامه شرق در ستون سرمقاله خود آورد:


از آغاز اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها، تاکنون افراد بسیاری مشمول دریافت یارانه نقدی شده‌اند که مستحق دریافت آن نبوده‌اند. این اقدام نادرست موجب کسری شدید منابع در دولت گذشته، استقراض از نهادهای دولتی دیگر و فشار بر دولت شد. به‌این‌ترتیب با وجود درآمدهای بسیار هنگفت دولت دهم، این کسری شدید به دولت یازدهم به ارث رسید و سنگینی بار یارانه‌ها موجب تلاش دولت یازدهم در راستای حذف تدریجی یارانه‌ها در جهت جبران کسری بودجه و همچنین اجرای صحیح قانون هدفمندکردن یارانه‌ها شد. حال با گذشت حدود دو سال از آغاز فعالیت دولت یازدهم، محمدباقر نوبخت، سخنگو و معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، اعلام کرده تاکنون چهار میلیون نفر از آغاز امسال از فهرست یارانه‌بگیران حذف شده‌اند و در تلاش برای ایجاد بانک‌های اطلاعاتی قوی هستیم تا تبعیضی به وجود نیاید. این اقدام دولت که در راستای اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها صورت می‌گیرد، با توجه به نگرانی دولت از واکنش مردم در مقابل این حذف و تأخیری که به سبب آن تا به امروز رخ داده است، اقدامی مثبت قلمداد می‌شود و باید آن را به فال نیک گرفت.

اصولا باید در نظر داشت که هر عملکردی از سوی دولت برای حذف افرادی که استحقاق دریافت یارانه را ندارند، گامی اصولی محسوب شده و باید از این رفتار دولت قدردانی کرد، اما دولت نباید فراموش کند که از جمعیت ٧۵میلیون نفری ایران براساس جمعیتی که در فقر مطلق به‌سر می‌برند، تنها ٣٠میلیون نفر استحقاق دریافت یارانه را دارند و حدود ۴۵میلیون نفر باقی جمعیت نباید مشمول دریافت یارانه نقدی باشند.

به‌این‌ترتیب چهار میلیون نفر حذف‌شده فقط یک‌یازدهم افرادی هستند که باید از فهرست یارانه‌بگیران حذف می‌شدند. بنابراین با توجه به سخنان اخیر مسئولان دولتی مبنی‌بر استفاده از بانک اطلاعاتی برای حذف یارانه ثروتمندان، به نظر می‌رسد دولت به احتمال بسیار زیاد از اطلاعات مربوط به دارایی‌های افراد، از جمله خودروهای گران‌قیمت، مسکن افراد در مناطق خاص و برخوردار و همچنین افرادی که وارد تجارت با مبالغ هنگفت شده‌اند، بهره گرفته است که اگر چنین باشد، باید منتظر اقدامات بعدی دولت برای حذف دیگر افرادی باشیم که با وجود چنین دارایی‌هایی هنوز یارانه نقدی دریافت می‌کنند. با تمامی این تفاسیر و اقدام مبارکی که در این جهت انجام گرفته، دولت باید هوشیار باشد تا در فرایند حذف یارانه‌ها و کوچک‌کردن فهرست یارانه‌بگیران، به اشتباه اقدام به حذف یارانه افراد مستحق نکند و اعتراض به قطع یارانه‌ها را نیز برای مردم در نظر بگیرد تا در صورت خطای احتمالی، امکان بازگشت به فهرست موردنظر وجود داشته باشد.

  • وقتی سنت‌های عربی فراموش شود

روزنامه اعتماد در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

یکی از سنت‌های جامعه عرب از گذشته‌های دور، اعتقاد آنان به وجود چهار ماه حرام است. قبایل عربی در این چهار ماه جنگ را کنار می‌گذاشتند تا در صلح و آرامش زندگی کنند. در جامعه‌ای قومی و قبیله‌ای که به طور معمول درگیری و جنگ بود، چنین رسمی بسیار مطلوب بود و مردم چهار ماه از سال را با آرامش زندگی می‌کردند. ماه‌های ذی‌القعده، ذی‌الحجه و محرم که پشت سر هم هستند و ماه رجب که با فاصله از آن سه ماه قرار دارد. در قرآن نیز بر وجود این ماه‌های حرام تاکید شده است (سوره توبه). حرمت این ماه‌ها به گونه‌ای است که دیه ناشی از قتل به میزان یک‌سوم افزایش پیدا می‌کند. ولی جامعه امروز اعراب از این سنت فاصله گرفته است، به طوری که بعید است بسیاری از مردم آن حتی بدانند که کدام یک از چهار ماه سال حرام هستند. ولی مساله فقط مردم نیستند، بلکه مسوولان آنان و کسانی که باید به این مساله توجه بیشتری کنند نیز بی‌اطلاع از آن هستند.

به همین خاطر وقتی یک هیات از سوی برخی از کشورهای اسلامی به ایران آمد تا خواهان توقف جنگ میان ایران و عراق شوند، به نادرست گمان کردند که ماه رمضان، ماه حرام است و خواهان توقف جنگ شدند، در حالی که صدام حسین در ماه حرام به ایران حمله کرده بود و اصلا توجهی به آن نکرده بودند، در واقع هیچ کدامشان با این مساله آشنایی نداشتند. اکنون هم وضع به‌‌ همان صورت است؛ عربستان سعودی شدید‌ترین حملات هوایی را در ماه حرام علیه مردم یمن تدارک دیده و به اجرا می‌گذارد و حتی یک نفر از رهبران عربی هم به این نکته توجه نمی‌کند که حداقل میان اعراب به ویژه اعراب شبه‌جزیره شامل عربستان و یمن، که اصلیترین حاملان سنت‌های عربی هستند، نباید در ماه حرام یعنی رجب دست به چنین کشتاری زد. به ویژه آنکه شروع‌کننده حمله، سعودی‌ها بوده‌اند نه یمنی‌ها. با وجود این می‌توان درک کرد که چرا و به چه دلایلی این سنت تاریخی در حال فراموشی است. تحولات اجتماعی و شکل‌گیری جامعه مدرن، بسیاری از سنت‌ها را به حاشیه می‌راند، ولی اتحاد و همبستگی عربی، چیزی نیست که به سرعت به فراموشی سپرده شود. مشکل از اینجا آغاز می‌شود که کشته شدن مسلمانان و اعراب به دست خودشان، بسیار بیشتر از تعداد کسانی از آنان است که به دست دیگران کشته می‌شوند. با این حساب کشورهای عربی به جای آنکه وضعیت سیاسی داخلی خود را قوام بخشند، در پی یافتن و بزرگ کردن دشمن خارجی هستند.

از آنجا که به دلایل روشنی امروز نمی‌توانند بر وجود اسراییل به عنوان یک دشمن تاکید کنند، چرا که گمان می‌کنند هزینه‌های سنگینی برای آنان دارد، در نتیجه تاکید را بر ایران گذاشته‌اند و در برنامه ایران‌هراسی تا آنجا پیش می‌روند که در ماه حرام جنگ را علیه همزبان، هم‌مذهب و همنژاد خود شدت می‌بخشند و با بمب و هواپیما بر سر آنان فرود می‌آیند. جالب اینکه اطلاعیه‌های ضدایرانی را در روی شهرهای یمن پخش می‌کنند. جایی که بسیاری از مردم آن با این موضوع آشنا نیستند!

یکی دیگر از سنت‌های نبرد در جامعه گذشته، رودررویی مستقیم قهرمانان دو طرف بود. برای نمونه در قضیه تروا می‌بینیم که قهرمانان مسوولیت‌پذیر هستند و ابتدا آنان وارد معرکه می‌شوند؛ این نحو مبارزه در جنگ بدر و سپس خندق هم دیده می‌شود. آنجا که سه تن از قهرمانان هر طرف به مصاف یکدیگر می‌روند. و در جنگ خندق نیز امام علی با عمربن عبدود به مبارزه تن‌به‌تن می‌پردازد. شاید این انتظار که امروز هم جنگ تن‌به‌تن باشد، درست نیست، ولی داشتن حداقلی از آزادگی و مسوولیت‌پذیری را که می‌توان انتظار داشت. اینکه یک کشور فقط به واسطه پول نفت هواپیما بخرد و با آخرین تجهیزات نظامی روی مردم بی‌دفاع وغیرنظامی بمب بریزد و حتی بترسد از اینکه یک گردان پیاده‌نظام عازم میدان نبرد کنند به دور از حداقلی از اخلاقیات جنگی است و با ویژگی‌های اخلاقی که اعراب خود را متصف به آن می‌دانند همخوانی ندارد و از همه بد‌تر سکوت جوامع عربی در برابر این کشتار است. گویی که هیچ احساس مسوولیتی در برابر مردم یمن به عنوان یکی از اصیل‌ترین جوامع عربی ندارند. فراموش نکنیم که بیشتر قبایل اصیل عربی از یمن ریشه دارند.

متاسفانه برخی کشور‌ها گمان می‌کنند اگر وضع همسایگان آن‌ها خراب و ناامن باشد آن‌ها می‌توانند وضع خود را امن نگهدارند. این ذهنیت نادرست است. نمی‌توان خانه همسایه را آشغالدانی کرد اما خود در رفاه و آسایش قرار داشت. اطراف عربستان هر چه خراب‌تر و ناامن‌تر شود به ناچار عوارض این وضع، دیر یا زود به آن کشور سرایت خواهد کرد.

  • بهار غمگین کابل

 پیرمحمد ملازهی کار‌شناس ارشد مسائل افغانستان در ستون سرمقاله روزنامه ایران نوشت:

حوادث خونین این روزهای کابل حاوی این پیام تلخ است که پروژه مذاکره دولت وحدت ملی افغانستان به ریاست اشرف غنی و دکتر عبدالله برای خاموش کردن آتش جنگ و گشودن باب مذاکره با طالبان تاکنون نتیجه‌بخش نبوده است. طالبان در نخستین روزهای ماه جاری اعلام کرد از چهارم اردیبهشت حملات بهاری خود را با نام «عزم» رسماً آغاز می‌کند. از آن تاریخ تا به امروز شدت حملات انتحاری، انفجار‌ها، آدم‌ربایی‌ها و سوء‌قصد‌ها در افغانستان افزایش چشمگیری یافته است.
به طور قطع و یقین تحولات کنونی افغانستان نه به نفع طالبان، نه به سود دولت یا ارتش افغانستان است، زیرا نه دولت و ارتش توان حذف نظامی طالبان را دارد و نه طالبان در موقعیتی است که بتواند ارتش افغانستان و نیروهای امریکایی و ناتو را شکست بدهد. در میانه بن‌بست نظامی بین طرف‌های درگیر داخلی، راه‌حل سیاسی تنها مفر و راه درست افغانستان از این گرداب میلیتاریسم لجام‌گسیخته است. اما از آنجا که طالبان که یک گروه تمامیت‌خواه است و سودای دستیابی به قدرت مطلق را در سرمی‌پروراند، به نظر نمی‌رسد زیر بار راه‌حل سیاسی برود. هرچند در روزهای اخیر دفتر طالبان در قطر بازگشایی شد و یک دوره مذاکرات پشت درهای بسته نیز بین نمایندگان دولت افغانستان و طالبان برگزار شد و امید‌ها برای مذاکره را پررنگ‌تر کرد اما شروط طالبان برای مصالحه که در رأس آن‌ها خروج کامل نیروهای امریکایی و ناتو قرار دارد، پیشرفت مذاکرات احتمالی آتی را با مشکل جدی مواجه خواهد کرد.

درست است که نیروهای امریکایی و ناتو در سال ۲۰۱۶ به طور کامل از افغانستان خارج خواهند شد و در ظاهر شرط اصلی طالبان برای نشستن پشت میز مذاکره محقق می‌شود، اما قرارداد امنیتی کابل - واشنگتن که اشرف غنی بلافاصله پس از مراسم تحلیف خود امضا کرد، به امریکا اجازه می‌دهد تا سال ۲۰۲۴ پنج پایگاه نظامی را در خاک افغانستان حفظ کند. بنابراین امریکا عملاً تا ۲۰۲۴ در افغانستان حضور خواهد داشت. پس پیش‌بینی می‌شود طالبان نیز به افزایش حملات با هدف امتیاز گرفتن از دولت کابل ادامه دهد.

از سوی دیگر، علاوه بر طالبان، در افغانستان گروه‌های دیگری نظیر شبکه حقانی و حزب اسلامی گلبدین حکمتیار وجود دارند که هیچ‌کدام با یکدیگر همسو نیستند و مطالبات خاص خود را دارند و این مسأله روند مذاکرات صلح افغانستان را با مشکل مواجه می‌کند. برقراری صلح و ثبات در افغانستان فرایندی بسیار پیچیده و غیر‌قابل پیش‌بینی است، زیرا لازمه آن به صلح رسیدن سه جریان است. جریان نخست، گروه‌های داخلی هستند که باید اختلافات را کنار بگذارند و به یک توافق و تفاهم برسند. جریان دوم کشورهای منطقه‌ای مانند پاکستان، عربستان، ترکیه و ایران هستند و جریان سوم نیز جامعه بین‌المللی است. اگر این سه جریان با هم هماهنگ و همسو شوند، صلح افغانستان چندان دور از دسترس نیست در واقع مسأله امروز و فردای افغانستان این است که چگونه میان منافع ناهمگون سه عنصر داخلی، بین‌المللی و منطقه‌ای سازگاری ایجاد کند.