تو را سالهاست ندیدهایم. قصههایی از تو بلدیم که گاهی برای هم تعریف کردهایم و یا در کتابها خواندهایم. اما حقیقت این است که تو رازآلودترین کسی هستی که میشناسیم. من اگر چشمهایم را ببندم تا تو را تصور کنم فقط یک چیز میبینم.
یک قلب که میتپد!
قلبی که در زمستانهای سخت میتپد و در تابستانهای بسیار گرم. قلبی که در جنگها تپیده و در آرامش گرم مانده است. قلبی که دارد برای ما میتپد. چه خوشبختی بزرگی. داشتن کسی که محبوب خداوند باشد و قلبش برای تو بتپد. داشتن کسی که ایمان داری قلب پاکی دارد و چراغ قلبش برای تو روشن است.
این قلب تو را رازآلودتر میکند!
* * *
هروقت قلب بزرگ تو برایم روشن شود و دعایم کند؛ مهربانترم، بیناترم، دقیقترم، دوست و همراهترم، کمتر غر میزنم و خستگیام را به رو نمیآورم، به فکر دوستان قدیميام هستم، خداوند را شکر میکنم، دستهایم را با مادرم قسمت میکنم، به گلها فکر میکنم، صدایم را بلند نمیکنم، کلماتم را انتخاب میکنم، نانم را تعارف میکنم، کتابی میخوانم و یا میگذارم که باران
بر دلم ببارد.
* * *
قلب تو برای همهي ما دعا میکند. قلب تو قلب عجیبی است. به اندازهی همهی ما عمر دارد. باغی در خودش دارد با پروانههایی کوچک. قلب تو رودخانهای دارد که به دریایی خنک میریزد. قلب تو شکوفه باران است. موسیقی بهاری دارد. قلب تو روزه میگیرد. قلب تو باایمان است. قلب تو چراغانی میشود، پنجرههایش باز میشوند و درختانش تکان می خورند و «أمّن یجیب...»* میخوانند.
وقتی ما دعای فرج میخوانیم قلب تو روشن میشود، لبخند میزند و عطر لبخندش در تمام جهان پراکنده میشود. قلب تو با عشق در صلح است و صدای صاف و مقدسی دارد. قلب تو زیارتگاه پروانههاست، خانوادهی ماهیها، بزرگترِ هوبرهها، قلب تو همیشه در حال نیایش و تسبیح است. قلبی که به اندازهی عمر جهان تجربه دارد و در رگهایش معجزهای جاری است.
قلبی که تا سامان گرفتن دنیا از تپیدن نمیایستد. قلبی که تمام نگرانیاش آدمها هستند. آدمهای کمنور، آدمهای بیافق، آدمهای سرد و بیحس، آدمهای فقیر. قلب تو نگران آدمها است.
آنها که در گفتن احساسهایشان لکنت دارند، آنها که زود پیر شدهاند، آنها که باختهاند، آنها که به دیوار خوردهاند و بسیار تنها هستند، اما هنوز امیدشان را به خداوند از دست ندادهاند.
قلب تو طرفدار امیدواران است. چون فقط آنها نام تو را میدانند و در انتظار تو میمانند. فقط کسانی که امیدوارند صدای تو را از دور میشنوند و تپش قلب تو را احساس میکنند. آنها که امیدوارند میتوانند زندهبودن تو را حس کنند... در خواب و در بیداری.
آنها امیدوارند که صبح از راه برسد و قناریهای کوچک به باغها برگردند و درختها آوازهای تازه بخوانند. امیدوارند که بچهها در وحشت بمب و موشک نمیرند و ماه رنگ پریده نباشد، پرنده در باران تند نماند و پدرها شرمندهی بچههای کوچک نباشند. امیدواران قلب بزرگی دارند و خون از رگهای قلب تو به رگهای قلب آنها میریزد. آنها امیدوارند که تو ظهور کنی و در ظهور تو همهی شبها در جشنی خیرهکننده به صبح برسند.
روزی که تو باشی، پایان کابوسهای کودکان جنگزده و اقاقیهای زخمی و درختان تشنه و آدمهای ناامید است.
روزی که تو باشی، برای قلب تو جشنی بزرگ میگیریم!
----------------------------
* أمّن يجيب المضطر إذا دعاه و يكشف السوء... (... آنكه درمانده را چون بخواندش پاسخ ميدهد و رنج را از او دور ميكند... بخشي از آيهي 62 سورهى نمل)