راحت و خوشبخت است
او نمیداند درس
تا چه حدی سخت است
من، شبیه طوطی
روز و شب در قفسم
در اتاقم هستم
تا به درسم برسم
شده کارم تقلید
حفظکردن، تکرار
لب من کرده جهش
شده شکل منقار
سر من پُر شده است
از فیزیک و فرمول
از ریاضی، از جبر
ایکس و ایگرگ، مجهول
قاطی هم شده است
کسر و مجذور و عدد
دائماً توی مخم
میزند لنگ و لگد
درس میخوانم من
هشت روز هفته
مثل یک قابلمه
سر من سر رفته
کاشمی شد الآن
مادرم در بزند
با خوراکیهایش
به دلم سر بزند