روز 22ديماه سال گذشته مردي به دادسراي امور جنايي تهران رفت و گفت برادر و برادرزادهاش مفقود شدهاند. او گفت: برادر 58سالهام به نام محسن همراه با پسر 14سالهاش به نام پاشا زندگي ميكرد. او مرد ثروتمندي بود و ممكن است او را براي باجخواهي به گروگان گرفته باشند. با اظهارات اين مرد تحقيقات براي يافتن پدر و پسر آغاز شد.
چند روز از ناپديد شدن آنها ميگذشت و هيچكس با خانوادهشان تماس نگرفته بود و اين موضوع بر فرضيه آدمربايي خط بطلان ميكشيد. در چنين شرايطي كارآگاهان اداره آگاهي به بررسي فرضيههاي ديگري پرداختند. در اين ميان معلوم شد يكي از دوستان محسن به نام محمدرضا آخرين نفري بوده كه با او تماس داشته است. بنابراين وي به دادسرا احضار شد و گفت: من و محسن چند روز قبل به سفر رفتيم. او قصد داشت بهطور غيرقانوني از كشور خارج شود و بعد از آن ديگر او را نديدم.
- اولين سرنخ
در ادامه كارآگاهان به اطلاعاتي دست يافتند كه نشان ميداد محمدرضا چند روز بعد از ناپديد شدن محسن با استفاده از مبايعهنامهاي جعلي توانسته خانه او را تصاحب كند. او حتي توانسته بود با رأي داوري جعلي از دادگاه حقوقي حكم تصاحب خانه محسن را بگيرد و بعد از تصاحب خانه محسن آن را به مبلغ يك ميليارد و 600ميليون تومان بفروشد. به اين ترتيب محمدرضا بار ديگر به دادسرا احضار شد اما حاضر نشد ماجراي مبايعهنامه جعلي را بپذيرد با وجود اين با قرار بازداشت موقت در اختيار پليس آگاهي قرار گرفت تا تحقيقات از وي ادامه يابد.
- اعتراف به كلاهبرداري
محمدرضا بعد از چند هفته تحقيقات اعتراف كرد كه نقشه تصاحب اموال محسن را طراحي كرده و علاوه بر خانهاش يك دستگاه خودروي بامو و يك دستگاه موتور 1000سيسي او را هم فروخته است. او گفت: من حدود 3سال بود كه با محسن دوست بودم و رفتوآمد داشتم. او وضع مالي خوبي داشت و من هم دوست داشتم مثل او باشم. به همين دليل تصميم گرفتم اموالش را با يك مبايعهنامه جعلي صاحب شوم. من براي اين كار وكالتنامهاي جعلي درست كردم و خانه او را يك ميليارد و 600ميليون تومان فروختم اما از سرنوشت وي اطلاعي ندارم.اظهارات اين متهم عجيب بود. او توانسته بود ميلياردها تومان ازدوستش كلاهبرداري كند اما هيچ ردي از اين مرد و پسر نوجوان وي نبود و احتمال داشت آنها به قتل رسيده باشند.
- رازگشايي از جنايت
درحاليكه محمدرضا 120روز را در بازداشت به سر ميبرد چند روز قبل سرانجام در اعترافاتي هولناك گفت پدر و پسر را با همدستي دوستش به نام علي به قتل رسانده است. او گفت كه وقتي درباره مال و اموال محسن با علي صحبت كردم او قبول كرد با من همدست شود. به اين ترتيب محسن و پسرش پاشا را به اطراف دماوند كشانديم و آنها را به قتل رسانديم. بهدنبال اعترافات محمدرضا، همدستش نيز دستگير شد اما گفت در قتل پدر و پسر نقشي نداشته و فقط همراه محمدرضا بوده است.
در چنين شرايطي 2متهم صبح ديروز به شعبه ششم بازپرسي دادسراي امور جنايي منتقل شدند و توسط بازپرس محسن مديرروستا تحت بازجويي قرار گرفتند. اولين نفري كه تحت بازجويي قرار گرفت علي -33ساله- بود. او گفت: من مدتها به شيشه اعتياد داشتم. آن موقع ساكن اصفهان بوديم اما محمدرضا گفت در تهران نفوذ زيادي دارد و ميتواند برايم كار پيدا كند. من هم به تهران آمدم و با سفارش او در يك كارواش مشغول بهكار شدم.
مدتي گذشت تا اينكه گفت نقشهاي كشيده تا هر دو نفرمان پولدار شويم. او گفت ميخواهد يكي از دوستانش را بكشد و اموالش را صاحب شود. محمدرضا گفت اگر همراهش باشم به من 200ميليون تومان ميدهد. من هم قبول كردم. روز حادثه همراه محسن به بهانه تفريح در باغ به سمت دماوند به راه افتاديم. وقتي به محل خلوتي رسيديم او ناگهان محسن را با طناب خفه كرد و در ادامه جسد را به محل خلوتي برديم و سوزانديم. يك روز بعد او گفت بايد پسر محسن را هم به قتل برسانيم تا كسي از ماجرا بويي نبرد. آن روز پسر 14ساله محسن را هم با خودمان به دماوند برديم. در بين راه محمدرضا به او نوشابه مسموم خوراند و در نهايت او را خفه كرد. جسد او را پشت ماشين انداختيم و در نزديكي جنازه پدرش دفن كرديم.
در ادامه اين جلسه محمدرضا -37ساله- تحت بازجويي قرار گرفت. او هم دست داشتن در اين جنايت را پذيرفت اما گفت قاتل اصلي علي است. او جزئيات اين جنايت را اينطور شرح داد: آن روز همراه محسن و علي به طرف باغي در دماوند به راه افتاديم. من راننده بودم، محسن كنارم نشسته بود و علي هم روي صندلي عقب بود. در بين راه ناگهان علي يك بند كفش دور گلوي محسن انداخت و او را خفه كرد. بعد هم جسد را در محلي خلوت آتش زد. ما حدود 2ساعت مشغول تماشاي آتش بوديم. بعد به خانهمان رفتيم. من تا صبح خوابم نميبرد و آن صحنه جلوي چشمم بود.
متهم به قتل ادامه داد: فرداي آن روز سراغ پسر محسن رفتم. او به من ميگفت عمو. او را به پاركي در نزديكي سيدخندان بردم. همان موقع علي تماس گرفت و گفت پاشا را هم به نزديكي دماوند بياور. دلم نميخواست اين كار را بكنم با اين حال به سوي دماوند به راه افتاديم و در بين راه علي هم به ما ملحق شد. علي مقداري قرص برنج داخل نوشابه ريخت و به پاشا داد. پسر نوجوان چند لحظه بعد حالش بههمخورد و همان موقع علي او را خفه كرد و پشت ماشين انداخت. در ادامه سراغ جسد محسن رفتيم. نيمتنه بالاي او هنوز باقي مانده بود. آن را داخل گوني انداختيم و با خودمان برديم.
در محلي ديگر كه خلوت بود جسد پاشا را پايين آورديم و علي آن را هم آتش زد. در نهايت هر دو جسد را دفن كرديم و قرار شد از اين ماجرا با كسي حرفي نزنيم. در اين مدت همه اموال محسن را مال خود كرديم و فكر ميكرديم هيچكس از اين ماجرا بويي نميبرد اما سرانجام همهچيز برملا شد. براساس اين گزارش، تحقيقات از متهمان ادامه دارد.