والي زادهمرد 75ساله دوبلاژ ایران، در ۵۷ سال فعالیتش ابعاد جدیدی به کاراکترهای بینظیر سینمایی و تلویزیونی اضافه کرده و با صداي خارق العاده اش جان تازهای به نقشهای غالبا عاشقانهاش دمیده است، نقشهای به یاد ماندنیای که حتی خودش هم نمیتواند محبوبترينها را از میانشان انتخاب کند.
تنها دلخوشی این روزهایي واليزاده از نظر خودش این است که از مردم نارضایتی ندیده و همیشه به او مهر و محبت داشتهاند.
آقای صدا که از سال 1341 جلوی دوربین هم هنرنمایی میکند، با گذشت سالها همچنان با صدای منحصر به فرد خود به جای جوان اول فیلمهای بزرگ صحبت میکند، هرچند که از جوانی عادت داشته است به مرگ فکر کند و سایه مرگ را در کنار خودش ببیند.
صداپیشه «پل اجکام» در فیلم مسیر سبز با تعجب به متفاوت بودن سوالها اشاره میکند و میگوید تا به حال چنین مصاحبهای نداشته است.
- طولانیترین روز زندگیتان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟
روزی بود كه پسرم به دنیا آمد، البته خیلی راحت به دنیا آمد و مشکلی پیش نیامد، ولی آن روز در بیمارستان طولانیترین روز زندگیام است.
- اگر آخرین بازمانده زمین باشید چه کار میکنید؟
مرگ را ترجیح میدهم، چون كار دیگری نمیتوانم انجام بدهم.
- میخواهید به سیاره دیگری سفر کنید. فقط میتوانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراهتان برمیدارید؟ چرا؟
سلامتی را با خودم میبرم که دلیلش کاملا واضح است و توضیح نیاز ندارد، چون وقتی سلامتی باشد، همه چیز همراهش هست.
- یک دزد به ماشینتان دستبرد زده، ترجیح میدهید تلفن همراهتان را برده باشد یا ۱۰ میلیون تومان پول نقدی که توی داشبورد بود؟ چرا؟
دزد دزد است و حتی اگر يك «یک قرونی» هم با خودش ببرد، آدم ناراحت میشود. وقتی شما یکدفعه میبینید که در ماشینتان باز است و دزد به آن زده ناراحت میشوید.
حالا هرچه کهش باخودش برده باشد. دقیقا روز اول عید سال گذشته ساعت چهار صبح قصد رفتن به شمال را داشتم، وقتی کنار ماشینم رسیدم، متوجه شدم در ماشین باز است ، دزد تنها باطری کامپیوتر ماشین را با خود برده بود، شاید با خودش گفته حالا که در ماشین را باز کردهام، لااقل یک چیزی ببرم و باطری ۵۰ هزار تومانی را انتخاب کرده بود. وقتی متوجه شدم، ناراحت شدم و برگشتم منزل و خوابیدم.
- تا به حال شده به اساماسها یا ایمیلهای کسی دسترسی داشته باشید؟ آنها را خواندهاید؟ بعدش نظر متفاوتی راجع به آن فرد پیدا کردهاید؟
من اصلا بلد نیستم پیامک بدهم. یک گوشی قدیمی دارم که بیشتر برای پاسخ دادن به تماس دیگران از آن استفاده میکنم. الان هم برای همه معمولا بیشتر آگهی و تبلیغات میآید و چیزی برای کنجکاوی نیست.
- در برابر آنهایی که در مهمانیها با هیجان میگویند: «یه روز دو تا چینی میخورن به هم میشکنن!» بعد هم بلند بلند میخندند، چه واکنشی نشان میدهید؟
جک به هم خوردن دوتا چینی که خیلی قدیمی است. من همیشه آدم خوش خندهای هستم، ولی اگر جک بیمزهای بشنوم تنها عکسالعملم این است که نمیخندم.
- یک جمله، شعر، ذکری هست که موقع نگرانیها آرامتان کند؟ چه جملهای است؟
نگرانیهای من را سکوت و تنهاییام آرام میکند و خودم را هیچوقت درگیرش نمیکنم.
- اگر بخواهید با یک سلبریتی شام بخورید، چه کسی را انتخاب میکنید؟ چرا؟
دوست دارم با صمیمیترین کسی که دارم، شام بخورم.
- به درد نخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟
خب هرچيز که اختراع شده، قطعا چیز خوبی بوده و به نفع بشر بوده که ساخته شده است. اگر چیزی اختراع بشود که به ضرر بشر باشد، خب طبعا اختراع خوبی نیست و انسان از آن پرهیز میکند.
- همین الان چه کسی، چه کار کند خیلی ذوق خواهید کرد؟
پسرم دانشجو است، هربار به موفقیتی کسب میکند، بسیار ذوقزده میشوم.
- آخرین باری که بهتزده شدید کی بوده؟ چه اتفاقی افتاده؟
از داعش بهت زده شدم و هنوز هم هستم که اینها کجا بودند و چه کسانی هستند.
- تجربه اولین عشقتان چطور بود؟
من هیچوقت عاشق نشدهام، اما همسرم را بسیار دوست داشتم و دوست خواهم داشت. از نظر من عشق واژه بسیار بسیار والایی است که همیشه از تعریفش گریزان هستم، چون عشق مفهوم بزرگی است، مانند عشق به خداوند، عشق به زندگی و عشق به کار. من همیشه عشق به کارم برایم از همه چیز بیشتر بوده و هست.
- دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلمهای عاشقانه باشید؟
من جای خیلی از کاراکترهای فیلمهای عاشقانه صحبت کردهام، اما جای هیچکس. همیشه دوست دارم تنها جای خودم باشم.
- آیا خوابی میبینید که چندین بار تکرار شده باشد؟ چه خوابی؟
وقتی سرم را روی بالشت میگذارم، خوابم میبرد و صبح خیلی زود بیدار میشوم، برای همین خوابهایم خیلی در خاطرم نمیمانند.
- تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کردهاید؟ هر چند وقت یکبار این کار را میکنید؟
من اصلا گوگل ندارم و در این فضاها نبوده و نیستم، اما خب شنیدهام و دوستانم ميگويند که کسانی سایت یا وبلاگی را به اسم من زدهاند، اما تا به حال خودم نه سایتی برای خودم زدهام و نه آشنایی دارم.
- میتوانید جایی/کسی/چیزی را نام ببرید که زندگیتان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر میکردید، بعدش چی؟
سختترین و تلخترین اتفاقی که در زندگیام افتاد، مرگ برادرم بود که زیر بهمن در جاده هراز رخ داد. تنها یک برادر داشتم که زیر بهمن ماند و خودم جسدش را از آنجا بیرون کشیدم و به تهران آوردم. این بدترین و بزرگترین اتفاقی بود که در زندگیم رخ داد. از خداوند همیشه سلامتی خواستهام و اصلا پرتوقع نبودهام. همیشه خیلی ساده زندگی کردهام و الحمدالله تا به امروز اتفاق ناگواری برایم نیفتاده است.
- اگر الان بفهمید سرطان دارید، چه حسی پیدا میکنید؟ اولین کاری که انجام میدهید چیست؟ چرا؟
صددرصد حس خوبی نخواهم داشت. اگر خوب شدنی باشم که خوب میشوم و اگر خوب شدنی در کار نباشد به انتظار مرگ مینشینم.
- وقتی به مرگ و مردن فکر میکنید از دست دادن چه چیزی/ کسی از همه بیشتر ناراحتتان میکند؟ چرا؟
همیشه سایه مرگ را کنار خودم میبینم، چون انسانها رفتنی هستند و عمر دست خداست. بیشتر به خانوادهام فکر میکنم به اینکه بعد از من در آسایش زندگی کنند. تا آنجا که در توانم بوده سعی کردهام در آسایش زندگی کنند و بعد از رفتنم هم دوست دارم همینطور باشد.
- اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام ندادهای دارید؟
هیچ کاری ندارم. اگر قرار باشد دنیا تمام شود، کاری از من برنمیآید.
- به نظر شما آخرش چه میشود؟!
بیشتر از همه چیز به کارم فکر کرده و میکنم. همیشه دوست داشتم کاری انجام دهم که مردم را راضی نگهدارم و کسی پشت سرم حرفی نزند. سعی کردهام پشت سر کسی حرف نزنم و غیبت نکنم و دوست دارم بعد از من هم حرفی پشتم نباشد.
بهنازسعيدي/منبع:همشهري جوان