پاكدل ميگويد با همهي سختيهاي نقشي كه برعهده داشته، حاضر نشده بازي در نقش كهنسالي حضرت ابوطالب را از دست بدهد و ميخواسته اين افتخار را براي خود نگه دارد.
مهدی پاکدل، متولد 1359 اصفهان است با كولهباري از تجربهي کار در تئاتر، سینما و تلویزیون. در فرصت کوتاهی پس از یک سفر طولانی و قبل از یک برنامهي تمرین، با او به گپ و گفتي صميمانه در چارچوب گفتوگوهاي كافه دوچرخه مينشينيم.
پاکدل دوران نوجوانی را مرحلهای شگفت انگیز میداند که زندگی و سرنوشت آیندهي هرکسی را تعیین میکند و با اينكه تازه از سفر برگشته، پرانرژي در گفتوگو حضور دارد؛ درست همان روزي كه خبر انتشار آلبوم موسيقي «در انعکاس کوچههای خیس» او را ميشنويم.
- این موهای سیاه و سفید برای عکس روی آلبوم موسیقی خوب هستند، نه؟
آن کار، آلبوم موسیقی نیست. فقط دکلمهي اشعار روی موسیقی است. پیشنهاد کردند که متن شعرهایی را به این شکل بخوانم، خودم هم میخواستم تجربهای در این زمینه داشته باشم.
- شاید یکجور طبعآزمایی باشد. حالا چرا وقت بازي در فیلمها، با لهجهي اصفهانی حرف نمیزنید؟
شخصيت(کاراکتر)هایی که تا به حال بازیکردهام، نیاز به لهجهي اصفهانی نداشتهاند. اما مثلاً اين روزها در سریال «کیمیا» که در حال تولید است، نقش یک جوان اصفهاني را بازی میکنم که در بحبوحهي انقلاب و اتفاقات بعد از آن حضور دارد. البته یک فیلم بازیکردهام به اسم «آزادراه» که در آن نقش یک طلبهي جوان را داشتم و اصفهانی حرف میزدم.
- وقتي نوجوان هم بوديد میخواستید وارد کار سینما شوید؟
بله، ولی آن موقع بیشتر وقتم را با مطالعه پر میکردم. نوجوان که بودم روزنامهها دو روز بعد از چاپ میرسید اصفهان. یعنی روزنامهي سهشنبه تازه پنجشنبه به اصفهان رسیده بود. بعدتر که با یک روز تأخیر میآمد حس میکردم چه اتفاق خوبی افتاده است. من از اواخر ابتدایی علاقهي زیادی به خواندن روزنامه داشتم و فکر میکردم همین که مطالعه میکنم خودش کار خوبی است و من را از بقیه متمایز میکند. ما اهل محلهي «شاه زید» اصفهان بودیم که یک کتابفروشی به اسم خلیل داشت و روزنامهها را میآورد، روزنامهي همشهری هم که رنگی بود، بین آنها جلوهي زیادی داشت.
برای گیرآوردن مجلهها با دوچرخه رکاب میزدم و میرفتم چهارباغ که خیلی دور بود. آنجا یک مغازهي دیگر بود که «کیهان بچهها» و مجلههاي «فیلم» و «گزارش فیلم» را میآورد. گاهی وقتها هم بعد از این همه راه، میگفت که هنوز نرسیده و سرخورده برمیگشتم. برادرم حسین، آنموقع دبیر جشنوارهي فیلمهاي کودکان و نوجوانان بود و همین کارهای فرهنگی او باعث شده بود که این کار برایم خیلی جذاب و رؤیایی باشد. بهخاطر خواندن مجلههای سینمایی همهي سینماگران را میشناختم. وقتی نوجوان بودم کیومرث پوراحمد بین ما خیلی معروف بود که قصههای مجید را ساخته بود و مخصوصاً اینکه قصههای مجید در اصفهان فیلمبرداری شده بود و من لوکیشنهایش را میشناختم.
- سینما خواندید؟
خیر. اصفهان با وجود اینکه علاقهمندان زیادی به هنرهای نمایشی داشت، اما رشتهي دبیرستانی مربوط به آن را نداشت. برای همین من گرافیک خواندم و دیپلم گرافیک گرفتم. بعد هم در دانشگاه گرافیک خواندم. دانشکدهي ما نزدیک چهارراه ولیعصرعج تهران بود. همانجایی که عینکفروشیها هستند. کمی آنطرفتر تئاتر شهر بود و همین هم باعث شده بود که من دائم به دیدن نمایشها بروم و با بچههای تئاتردوست همراه شوم، طوریکه همه فکر میکردند من دانشجوی تئاتر هستم.
- در چند سالگی روی صحنه رفتید؟
همانموقعها بود که سیروس شاملو با گروهي از پانتومیمکارهای بسیار ماهر، نمایشی به نام «جنبش انفیه در کلکته» روی صحنه برد که من هم در آن نقش داشتم. 18ساله بودم و اولین نقش تئاترم بود، مربوط به یک داستان تاریخی که در هند اتفاق میافتد و شبیه جنبش تنباکوی ایران است. البته نمایش رئال بود نه پانتومیم. سال 76 که آن نمایش روی صحنه رفت، دوران شکوفایی هنر بود و فضا خیلی عوض شده بود. خیلی از بازیگرهایی که الآن مشغول کارند، آنموقع تازه کشف شده بودند. بعد حامد محمدطاهری که در تئاتر نابغهای بود یک گروه به اسم «نرگس سیاه» درست کرد تا نمایش «سیاها» اثر «ژان ژونه» را روی صحنه ببرد. سالها بود که از ژان ژونه در ایران نمایشی کار نشده بود. حدود 10 بازیگر بودیم که یک سال و نیم از ساعت هشت صبح تا 10 شب برای این نمایش تمرین ميکردیم. شکل اجرای این نمایش خیلی متفاوت بود و آمادگی بدنی عالی لازم داشت. یادم هست که بر اثر تمرینات ورزشی که برای آن نقش انجام داده بودم، میتوانستم پاهایم را 180 درجه باز کنم. بعضی از بازیگرها میتوانستند 45 دقیقه در حالیکه از سقف آویزان شده بودند، دیالوگ بگویند. آنموقع، برادرم رئیس تئاتر شهر بود. نمایش روی صحنه رفت و خیلی سر و صدا کرد. ما با این کار از دنیای آماتور وارد دنیای حرفهای شدیم. سال 78 بود که اولین بار در يك فیلم سینمایی به اسم «آبی» بازی کردم.
- از اين بازي در آمدی هم داشتي؟
آنموقع بازیگری برای من هیچ درآمدی نداشت. در نتیجه برای اینکه پولی هم دربیاورم کار تدوین انجام میدادم. جالب است بدانید که ما اولین کسانی بودیم که با رايانه تدوین میکردیم. نرمافزاری داشتیم و رایانههایی که در مقايسه با رايانههاي الآن خیلی ضعیف بودند. کارهایی که از رایانهمان میخواستیم و اگر انجام میشد خیلی خوشحال میشدیم، الآن یک گوشی هوشمند هم انجام میدهد. خلاصه بهجای برش و چسبزدن، با رایانه این کار را میکردیم و بعضی از کارگردانها باور نمیکردند که اینطوری هم میشود، تدوین کرد. دوران سختی بود.
- از آنموقع تا بازیکردن در فیلم محمد(ص) حدود 12 سال میگذرد. شرکت در كار بزرگي مثل این فیلم چهطور بود؟
موقعی که با من تماس گرفتند مدتها بود که میدانستم فیلمی با موضوع زندگی حضرت محمدص ساخته میشود. گفتند که برای نقش ابوطالب بیا، ولی باید اول تست گریم بدهی و اگر خوب بود پذیرفته میشوی. رفتم و تست گریم را پذیرفتند. تا رسیدن به خانه از خوشحالی روی پا بند نمیشدم. این فیلم تنها فيلم «بیگ پروداکشن» (Big Productions) سینمای ایران است. کار خیلی سخت بود، ولی همهي ما از نتیجه مطمئن بودیم و خستگی را تحمل میکردیم. میدانستیم که نتیجهي کار خیلی خوب میشود. در مرحلهي پیش تولید ساعت شش صبح برای تمرین شمشیربازی میرفتیم که تا ظهر ادامه داشت. بعد سوارکاری بود تا عصر که با اسب و شتر تمرین میکردیم. محل تمرین در 50 کیلومتری قم بود و دو مربی بدلکاری ایتالیایی به ما یاد میدادند که چهطور روی اسب بنشینیم و حیوان را هدایت کنیم. تازه باید استیل اعراب آن موقع را پیدا میکردیم نه سوارکارهای امروزی. گاهی فکر میکردم اگر واقعاً در آن زمان بودم با امکانات آنموقع صحرای عربستان، بیشتر از چند روز زنده نمیماندم.
- اين مرحله چهقدر طول کشید؟
این دورهي آمادگی هفت ماه طول کشید که همزمان دورخوانی متن را هم انجام میدادیم و دیالوگها را حفظ کردیم. بعد «شوتینگ» (زمان شروع فیلمبرداری) رسيد. لوکیشنها غیر از شهرک سینمایی پیامبر اعظمص، در عسلویه، کرمان، کاشان و مناطق دیگر هم بود و اقامت در هر کدام گاهی چند ماه طول میکشید. از ساعت پنج صبح بیدار میشدیم و کار فیلمبرداری شروع میشد.
- سختترین قسمت کار برای شما چه بود؟
گریم مرحلهي آخر نقشم خیلی سنگین بود. من نقش ابوطالب را از 20سالگی تا 75سالگی بازی میکردم و سه گریم داشتم که گریم آخر 9 ساعت طول میکشید. از ساعت دو بعد از نيمهشب شروع میکردیم تا 11 صبح كه بتوانیم ضبط كنیم. پاککردن گریم هم یکساعتونیم طول میکشید. بعضی از قطعات گریم را باید جدا میکردند تا فردا باز هم از آن استفاده شود و بعضی از قسمتها را دوباره میساختند.
- خسته نمیشدید؟
هیچ کاری بدون زحمت شکل نمیگیرد. چند بار هم گفتند که اگر برایت سخت است میشود بازیگر نقش کهنسالی ابوطالب را تغییر داد، اما من خودم قبول نکردم. میخواستم این افتخار را برای خودم نگه دارم که نقش ابوطالب را در تمام فیلم بازی کردهام. کل ساخت اثر دو سال طول کشید و من تمام این مدت همراه گروه بودم. مهمترین دلیل اینکه ما و بقیهي عوامل سختی کار را تحمل میکرديم این بود که فیلم دربارهي کسی ساخته میشد که او را دوست داریم و به او ایمان داریم. همین باعث میشد که انرژی بگیریم و با گروهی همراه شویم که بهترین کار را در بالاترین حد انجام میدهند.
- خودتان هم كه کارگردانی را تجربه کردهاید...
بله، دو سال پیش فیلم «فردا» را با ایمان افشاریان بهصورت مشترک کارگردانی کردیم که فیلم منتخب سیودومین جشنوارهي فیلم فجر شد. الآن هم در سينماهاي گروه «هنر و تجربه» در حال نمايش است. داستان فیلم براساس سه حکایت از مولانا در فضای جدید بازنویسی شده است.
- میخواهید کارگردانی را ادامه دهید؟
بله. این هم یک طبعآزمایی است.
پس خودتان كجا هستيد؟
من در اینستاگرام فعالم و نزدیک 500 هزار فالوئر (دنبالكننده) دارم. نزدیک 50درصد آنها نوجوانند. میبینم که خیلی از آنها پشتِ سرِ هم عکسهای رمانتیک با نوشتههاي احساسی در گوشه و کنار آنها روي صفحههايشان میگذارند و اگر تمام پستهایشان را هم ببینیم پر از این عکسها است. میخواهم از آنها بپرسم پس خودتان کجا هستيد؟ این شبکههای اجتماعی امکانی است که بشود با همین گوشی تلفنهمراه عکس گرفت و به اشتراک گذاشت تا دیگران هم دربارهي آن نظر بدهند. تکرارکردن عکسها و نوشتههای کمارزشی که بقیه ساختهاند چه فایدهای برای شما دارد؟ باید خودتان را پیدا کنید و خلاقیتتان را نشان بدهید. خلاقیت دقیقاً از همین نوجوانی شروع میشود.
من وقتی میبینم کسی با همان گوشی سادهای که دارد چند عکس گرفته و گذاشته او را فالو (دنبال) میکنم. گاهی یک نفر دیگر میبیند و پیغام میدهد که پس چرا عکس من را لایک نکردی؟ میخواهم به او بگویم عکسی که گذاشتی مال تو نیست. از امکاناتی که این شبکهها درست کردهاند استفاده نمیکنی و خلاقیتی را فراموش كردهاي که درست از نوجوانی شروع میشود. برای چه باید تصاویر تکراری را لایک بزنیم؟
مديريت زمان و برنامهي مطالعه
چند نفر دیگر از این خانواده هم در زمینهي هنرهای نمایشی فعالند که در بین آنها حسین پاکدل، مجری قدیمی تلویزیون بیشتر از بقیه شناخته شده است. وقتی از مهدی پاکدل میپرسیم که داشتن خانوادهای هنرمند چه تأثیري در گرایش او به سینما داشته است، میگوید: «ما سه برادر در کارهای مرتبط با تئاتر و سینما و تلویزیون هستیم. حسین را که بیشتر مردم بهخاطر مجریبودن میشناسند. برادر دیگرم مسعود، عکاس سینما است و چند وقت قبل هم مجری طرح سریال شاهگوش بود. برادرزادهام یحیی تدوینگر است و خواهرزادهام روحالله هاشمی تدوینگر و منتقد سینماست. زندگیکردن در خانهای که همه دربارهي سینما و فیلم و ادبیات صحبت میکنند، باعث میشد که ما همه با این هنرها آشنا باشیم، ولی این دلیل نمیشود که همه کار هنری انجام دهیم. خیلیها هم در خانوادهي ما هستند که دنبال شغلهای دیگري رفتهاند.»
این بازیگر سينما و تئاتر میگوید: «بعضیها فکر میکنند یک نفر بهخاطر چهرهاش بازی میکند، اما بازیکردن تواناییهای زیادی لازم دارد. کسیکه بهخاطر چهرهاش بازیگر شود، زود حذف میشود. این یک اصل است که اگر یکروزه بیایی، یکروزه هم میروی. مثل غذای ماکرویووی که سریع میپزد و خاصیتی ندارد. باید آنقدر آمادگی داشته باشی که در لحظهای که دوربین روشن میشود هرچه که داری رو کنی و آن لحظه، لحظهي فرخندهای میشود. در هرکاری باید آنقدر سواد و اطلاعات داشته باشی که حذف کردنت سخت باشد.»
دربارهي آمادگی نوجوانها برای ورود به مسیر هنرهای نمایشی هم از مهدي پاكدل ميپرسيم كه میگوید: «براي آمادگي در اين زمينه باید مطالعه داشت؛ مطالعهاي طبق برنامه و هدفمند. وگرنه مطالعهي پراکنده نتیجهای به جز اتلاف وقت نخواهد داشت. الآن کتابهایی هست که مبانی سینما را به نوجوانان آموزش میدهد. برای تئاتر هم کتابهایی هست که نمایشنامههای بزرگ جهان مثل هملت را ساده کردهاند تا نوجوانها بتوانند در یک جمع کوچک آن را اجرا کنند.
اگر نوجوانها این آموزشها را دنبال کنند بهتدریج میتوانند سراغ کتابهای تخصصیتر بروند و بهجایی برسند که بتوانند کار جدی انجام دهند و برای خودشان شغلی پیدا کنند. اگر این کار را نکنند شغلی که شاید آن را دوست نداشته باشند، آنها را پیدا میکند و انجامدادن شغلی که آن را دوست نداریم ولی برای گذران زندگی مجبوریم در آن باقی بمانیم، کار فاجعهباری است. ما که در فضای فرهنگی هستیم و این کار را میکنیم آدمهای خوشبختی هستیم. من هر روز خدا را شکر میکنم که در رشتهای که دوست داشتم، یعنی گرافیک تحصیل کردم و الآن هم این کار را انجام میدهم.»
پاکدل میگوید: «همین الآن هم برای کسانی که در کار سینما هستند دیدن فیلم کافی نیست، باید مطالعه داشته باشند، اما مشکل این است که ما الآن زندانی اطلاعات شدهایم. یک گوشی کوچک به اینترنت وصل است و میشود چهار، پنج ساعت وقت را در سایتها و شبکههای اجتماعی گذراند. انبوهی اطلاعات بیخود و بیفایده که دنبالکردنشان فقط وقت تلفکردن است. باید زمان را مدیریت کرد وگرنه وقت بهراحتی هدر میرود.»