علی خرم . استاد حقوق بینالملل در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«عبور یا تمدید مذاکرات هستهای؟»؛نوشت:
تندروهای آمریکایی در انتظار متن توافق ایران و گروه ١+٥ هستند تا درصورتی که آنها را قانع نکند، درباره مخالفت با آن تردید نکنند. دولت آمریکا تنها تعهدی که دراینباره پذیرفته، مربوط به عدم توانایی ایران از ساخت سلاح هستهای است؛ بنابراین تکیهکلام آمریکا در مذاکرات هستهای بر همین نکته بوده است و اجرای پروتکل الحاقی را کف توافقات خود میداند.
فرانسه نیز با درک شرایط تندروهای آمریکایی و دیدگاههای رژیم اسرائیل و طرفداران آن، بر عدم توانایی ایران از ساخت سلاح هستهای تکیه کرده و کمتر از آن را غیرقابلقبول دانسته است. موضع ایران از ابتدا گرایشنداشتن به ساخت سلاح هستهای بوده و تولید یا بهکارگیری آن را طبق فتوای مقاممعظمرهبری حرام دانسته است. وزیر امور خارجه انگلیس اعلام کرده است بیاعتمادی بین طرفین ایجاب میکند پروتکل الحاقی در دوره اعتمادسازی ایران به اجرا درآید تا گروه ١+٥ از گرایشنداشتن ایران به ساخت سلاح اطمینان یابد. به این ترتیب بنبستی که در مذاکرات هستهای میتواند باز شود، با پذیرش پروتکل الحاقی میتواند تعریف شود. چنانچه ایران اجرای پروتکل الحاقی را بپذیرد و در عمل نگرانیهای خود در مورد بازدید از مراکز نظامی را با روشهای پیشبینیشده در همان پروتکل مدیریت کند، توافق هستهای در موعد مقرر میتواند عملیاتی شود. چنانچه بر همین اساس و با پذیرش پروتکل الحاقی توسط ایران، توافق هستهای به نتیجه برسد، موضع کنگره آمریکا چه خواهد بود؟
اگر توافق دولت آمریکا با نتیجه مذاکرات هستهای منوط به تأیید کنگره باشد و کنگره آمریکا اقدام به سنگاندازی در این رابطه کند، در آن صورت توپ در زمین آمریکا قرار گرفته است و این کشور در محافل بینالمللی تحتفشار سیاسی خواهد بود و مسئول شکست مذاکرات، کنگره آمریکا معرفی میشود. در صورتی که دولت آمریکا بتواند خود رأسا توافق هستهای را موردتأیید نهایی قرار دهد، در این صورت مشکل از نظر حقوقی حل خواهد شد. آنچه دولت آمریکا بیان کرده این است که با هر گام ایران براساس توافق هستهای با گروه ١+٥ در مورد تنظیم مجدد ساختار صنعت هستهای، آمریکا نسبت به برداشتن بخشی از تحریمها اقدام میکند.
براساس دیدگاه اعلامشده ایران، تحریمها بایستی یکجا همزمان با اجرای تعهدات ایران برداشته شود. به نظر نمیرسد در این مورد تناقضی باشد؛ زیرا اگر ایران به یکباره قادر باشد تعهداتش را انجام دهد و آژانس آن را تأیید کند، دولت آمریکا هم بایستی کل تحریمها را برطرف کند. اما دوباره این سؤال پیش میآید که کنگره آمریکا که مسئول اکثر تحریمهای دوجانبه آمریکاست، در صورتی که قصد مخالفت داشته باشد، چه وضعیتی پیش میآید؟ یعنی دولت آمریکا تحریمهای خودش را لغو کند ولی با بهانهگیریهای کنگره روبهرو شود. این بهانهگیریها البته میتواند در ایام انتخابات آمریکا تا پایان سال ٢٠١٦ ادامه یابد. به عبارت دیگر رفع تحریمها ابزاری در دست اکثریت جمهوریخواه کنگره آمریکا خواهد بود که با سبک و سنگینکردن آن بر نتایج انتخابات ریاستجمهوری آمریکا تأثیر بگذارند.
پاسخ به این معما از نظر حقوقی کاملاروشن است ولی از نظر سیاسی میتواند آغازی برای اختلاف در گروه ١+٥ و بهطور طبیعی عدول ایران از تعهداتش باشد که همه دستاوردهای مذاکرات هستهای را بر باد خواهد داد و کسی نمیداند عاقبت چه خواهد شد. این مهم میطلبد طرف غربی و بهویژه دولتمردان آمریکایی به استمرار و سلامت این پروسه از هماکنون بیندیشند و زحمات دوساله و بلکه ١٤ ساله مذاکرهکنندگان را در معرض خطر قرار ندهند.
مذاکرهکنندگان ایرانی با فرض سلامت و صحت کل پروسه، مذاکرات را ادامه میدهند و گروه ١+٥ را از اراده مستحکم ایران برای انجام تعهداتش مطمئن میکنند و درقبال آن مایلند از تصمیم واحد گروه ١+٥ و بهویژه آمریکا نسبت به انجام تمامی تعهداتش در رفع تحریمها در میدان عمل اطمینان حاصل کنند. اکنون وزرای امور خارجه کشورهای گروه ١+٥ در حال برگشتن به وین هستند تا در جایگاه خود قرار گیرند و یک «توافق خوب» را در مهلت زمانی تعیینشده به نتیجه برسانند به ترتیبی که همه طرفهای قضیه راضی از میدان مذاکره خارج شوند.
هرچه پایان وقت نزدیک میشود، تلاشها بیشتر میشود و فشار بر همه مذاکرهکنندگان افزایش مییابد. درکنار شک و سوءظنها، که طرفین نسبت به یکدیگر دارند و میتواند باعث تمدید مذاکرات شود، این احتمال هم وجود دارد به علت بهرهمندی هردو طرف از رفع تنش موجود، خود ضامن سلامت و سرعت انجام تعهدات باشند و این را مقدمهای برای عبور از شرایط حاضر و دستیابی به محیط همکاری و توسعه روابط قرار دهند. شرایط خاورمیانه و اوضاع جهانی نشان میدهد منافع و مصالح عظیمی در محیط همکاری وجود دارد که چسبیدن به شرایط حاضر، بسیارکوتاهبینی به نظر میرسد. امید است مذاکرهکنندگان بتوانند در همه موضوعات مطرحشده به توافق برسند.
- طولانی شدن جنگ موقعیتسنجی ریاض و صنعا
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
عربستان درصدد پیروزی در یک جنگ شکست خورده است و در عین حال میخواهد که این «پیروزی نمایان» باشد. برای رسیدن به این پیروزی، رژیم آلسعود خود را برای پرداخت هزینه گزاف آماده کرده اما واقعیت این است که از زمان آغاز تجاوز علیه یمن، از این هدف دورتر شده است.
رژیم عربستان با استفاده از تجربه رژیم صهیونیستی، شکلگیری یک جریان قوی اعتقادی که ریشه عمیقی در جامعه خود دارد را برای موجودیت خود بشدت خطرناک میداند و بر این اساس گمان میکند اگر در سالهای آغازین به طور یکپارچه و قاطع به مقابله با آن برنخیزد در آینده قطعا نمیتواند از آسیبهای حیاتی آن در امان بماند. اما در عین حال این رژیم از ابزار لازم برای ریشهکن کردن این جنبش انقلابی بهرهمند نیست بنابراین ناگزیر شده از طریق طرح یک معادله تا حدی پیچیده به این هدف نزدیک شود.
رژیم عربستان در شرایط کنونی و پس از حدود 100 روز از جنگ تحمیلی به این نتیجه رسیده که یک «پیروزی نمایان» میتواند مقدمات حذف حریف قوی پنجه را از میدان فراهم کند. منظور رژیم سعودی از پیروزی نمایان یک نوع پیروزی است که اولا کسی درباره برنده شدن عربستان در جنگ تردید نکند و ثانیا شامل یک پیروزی کانونی باشد که لایههایی را در درون خود جای دهد.
براساس آنچه از مواضع رژیم سعودی برمیآید «عقبنشینی انصارالله از شهرهای تحت اختیار خود» و یا «پذیرش مشروعیت هادی و بحاح از سوی انصارالله» بصورت توامان و یا حتی انفرادی، پیروزی نمایان عربستان در جنگ با یمن را رقم میزند. این البته اگر اتفاق بیفتد واقعیت دارد و پیروزی نمایان خواهد بود. اگر انصارالله عقبنشینی از شهرهای مختلف و یا حتی عقبنشینی از یکی دو شهر استراتژیک را بپذیرد و آنها را به نیروهای وابسته به رژیم سعودی تحویل دهد در واقع مشروعیت سیستمی - و دولتی- که در این مناطق، پس از واگذاری انصار به وجود میآید را پذیرفته است و از آنجا که در سطح بینالمللی کسی فرمول یک کشور و دو دولت را نمیپذیرد در واقع به حق طرف مقابل در نمایندگی کردن عنوان «یمن» را پذیرفته است.
بنابراین عقبنشینی حتی اگر از یک شهر استراتژیک مثل عدن صورت گیرد، عقبنشینی از چندین موضوع دیگر نیز صورت گرفته است. از این رو تیم اعزامی از ریاض به ژنو، بارها خطاب به نماینده دبیر کل سازمان ملل، گفتند «لابد لِلانسحاب- گریزی از عقبنشینی نیست». یا اگر انصارالله مشروعیت دولت هادی و بحاح را بپذیرد، در واقع پذیرفته است که فرماندهی ارتش و اداره استانها و در اختیار داشتن سلاح تنها در صلاحیت دولت است. آنگاه پس از آن انصارالله باید از شهرها عقبنشینی کند و به رژیم وابسته به عربستان تحویل دهد و یکبار دیگر و برای مدتی نامعلوم سیطره ظالمانه عربستان بر یمن را بپذیرد.
عربستان برای رسیدن به مقصود خود- پیروزی نمایان- از هر ظرفیتی که بتواند فراهم کند، استفاده مینماید که به بعضی از موارد آن اشاره میشود:
1- خبرهای متعددی از حضور افسران ارشد عملیاتی رژیم صهیونیستی در اتاق جنگ ریاض و در نزدیکی شهرهای مرزی عربستان با یمن حکایت میکنند کمااینکه بعضی از خبرهای موثق از چند نوبت عملیات نظامی هواپیماهای اسرائیل علیه مردم یمن خبر میدهند. این موضوع از روابط حساس امنیتی میان رژیمهای صهیونیستی و وهابی حکایت میکنند. حدود دو سال پیش این قلم پس از استفاده رژیم صهیونیستی از خاک عربستان برای حمله به تاسیسات یرموک واقع در شمال شهر خارطوم پایتخت سودان، در این ستون از روابط فعال دستگاههای نظامی امنیتی تلآویو و ریاض خبر داد هم اینک و پس از جنگ یمن این روابط بسیار آشکار شده به گونهای که دو هفته پیش روزنامههای معتبر رژیم صهیونیستی از همپیمانی تلآویو- ریاض در جنگ یمن خبر دادند و هیچ مقام سعودی هم در برابر آن موضع نگرفت.
2- پذیرش ریسک کشانده شدن جنگ به درون سرزمین عربستان یکی دیگر از موارد مهم در این بحث است. هیچکس جنگی را علیه همسایه خود شروع نمیکند تا سرزمین خود را در معرض آماج حملات متقابل قرار دهد اما به نظر میآید دفع خطرات آتی جنبش انقلابی انصارالله برای رژیم وهابی آنقدر مهم بوده که به این ریسک دست زده است. عربستان سعودی به خوبی میدانست که در صورت حمله نظامی به یمن، انصارالله متقابلا به خاک عربستان هجوم میبرد کما اینکه این اتفاق بصورت موردی در اثنای عملیات طوفان قاطعیت- عاصفهًْ الحزم- و بصورت گسترده در جریان دو هفته اخیر افتاده است. اما با این وجود این رژیم به چنین خطری تن داد.
هماینک یک محدوده حدود 3500 کیلومترمربعی به عمق حدود 122 کیلومتر در استانهای عسیر، جیزان و نجران در تیررس حملات موشکی و غیرموشکی انصارالله قرار دارد و این امکان وجود دارد که طی روزها و هفتههای آینده مناطق بیشتری در معرض تهدید مداوم انصارالله قرار گیرد اما رژیم سعودی با علم به چنین واکنشی، عواقب حمله به یمن را پذیرفته است. اما آیا واقعا با پذیرش چنین ریسکی، ریاض به اهداف خود میرسد؟ واقعیت مطلب این است که این رژیم در میزان تواناییهای خود اغراق کرده است.
3- هماهنگی سطوح منطقهای و بینالمللی با هزینه زیاد مالی- عربستان برای همراه کردن اعضای دائم شورای امنیت و بخصوص روسیه هزینه هنگفتی را پرداخت کرده است. قراردادهای نظامی که در اوایل جنگ و در جریان سفر وزیر خارجه قبلی عربستان به فرانسه با اولاند بسته شد که به مطبوعات هم راه یافت و قراردادهای سنگین که ارزش آنها از حدود 10 میلیارد دلار فراتر میرود و در زمان مذاکرات دو هیئت یمنی در ژنو، در سفر محمدبن زاید- ولیعهد دوم- به سن پترزبورگ میان او و پوتین بسته شد تنها بخشی از هزینه بالایی است که رژیم سعودی متحمل شده است. بر این اساس ما در سطح بینالمللی و منطقهای شاهد نوعی همراهی و سکوت معنادار بودهایم. عدم صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت که در روز روشن جنگ با این وسعت و دامنه را نمیبیند و اسمی از عربستان به میان نمیآید، نشان میدهد که عربستان و این کشورها به نوعی به توافق رسیدهاند.
4- تشدید محاصره دریایی با بهرهگیری از الگوی جنگ نابرابر غزه- رژیم سعودی از اولین روز جنگ به محاصره دریایی یمن مبادرت ورزید و تاکنون اجازه نداده که یک کشتی در سواحل یمن پهلو بگیرد. تشدید محاصره دریایی در واقع به معنای محاصره مردم مظلومی است که هماینک در زیر تابستان گرم به سوخت و دارو و غذا احتیاج دارند عربستان با کپیبرداری از نسخه رژیم صهیونیستی تلاش میکند تا حریف را ضعیف و آماده تسلیم نماید.
5- ادامه دادن به جنگ و در عین حال تشدید آن در شمال یمن- رژیم سعودی با این نیت که موقعیت استقراری انصارالله را در شمال تضعیف کند، حملات خود را علیه استانهای صعده و حجه گسترش داده است اما واقعیت این است که تصرف مناطق شمالی هدف اقدامات وابستگان به عربستان نیست بلکه هدف اصلی کشاندن محافظان از استانهای حساس تعز و عدن به سمت شمال و سپس استفاده از نیروهای خود برای سیطره بر تعز و عدن است بر این اساس حملات خود را به مناطق شمالی تمرکز داده است.
اما در ورای این مباحث عربستان اساسا ظرفیت ورود به چنین جنگی را نداشت حالا هم علیرغم تشدید حملات، عربستان نمیتواند به هدف خود برسد چرا که طرف مقابل عربستان جریان مستحکمی است که زیر بار فشار نمیرود. رژیم عربستان روی برتری هوایی، برتری اقتصادی و برتری سیاسی خود حساب کرده است و این در حالی است که نیروی هوایی عربستان قادر به شناسایی دقیق محل استقرار نیروهای پارتیزان نیست و برتری اقتصادی در اینجا معنا و مفهوم ندارد چرا که این جنگ اساسا ماهیت اقتصادی ندارد. برتری سیاسی نیز حداکثر میتواند به صدور یک قطعنامه از سوی شورای امنیت سازمان ملل منتهی شود اما نمیتواند یک حریف سرسخت را به پذیرش آن وادار نماید.
جنگ نمیتواند برای مدت زیادی دوام آورد. از این رو رژیم سعودی ضمن آنکه روی حملات شدید هوایی تاکید میورزد، از دیگران میخواهد که راهی برای برونرفت عربستان از این مهلکه بیابند چرا که به وضوح میداند ادامه جنگ ضربات مهلکی را بر پیکر عربستان وارد خواهد کرد.
- باورهای اشتباه ما ایرانیان درباره خشکسالی
روزنامه ايران نيز ستون سرمقاله خود را به قلم کاووس سیدامامی استاد دانشگاه و فعال محیط زیست اختصاص داد و در رابطه با خشكسالي نوشت:
مشکل کمبود آب در کشور این روزها خبری داغ شده و پس از سالها نادیده گرفتن بالاخره شرایط چنان حاد شده است که آحاد مردم و مسئولان متوجه خطرات شدید بیآبی و کاهش منابع آبی کشور شدها ند. حتی اکنون سخن از نابودی پارهای از فلات و تمدن ایرانی در صورت نیندیشیدن راهحلی برای این بحران میرود سخنی که البته با تأملی در تجربههای گذشته تاریخ، چندان اغراقآمیز نیست و باید جدی گرفته شود.
با همه این اوصاف کم نیستند افرادی که همچنان این پدیده را نوعی خشکسالی گذرا میپندارند و تصورشان این است که در پی این خشکسالی روزگار ترسالی در راه است. آنها براحتی چشم و گوش به سخن عالمانه اقلیمشناسان بستهاند که به دهها زبان میگویند روند کنونی در منطقه ما به سوی خشکسالی مزمن است و نباید امیدوار به سالهای پرباران آینده بود. از آن مهمتر، سالها است که ما با منابع آبی خود حریصانه و بدون هرگونه ملاحظهای برای آینده رفتار میکنیم. نوع برداشت ما از آبهای زیرزمینی و جاری به هیچوجه به گونهای نیست که پایداری منابع آبی را تضمین کند و این منبع حیاتی را برای نسلهای آینده نیز به ارث بگذارد. در اوضاع بحرانی کنونی، دلسوزان این مرز و بوم و افراد دوراندیش به تکاپو افتادهاند و علاوه بر به صدا درآوردن زنگهای خطر، در پی چارهجویی برای مدیریت اصولی آب برای مردم این سرزمین برآمدهاند.
با تمام مخاطراتی که کمبود آب برای مردم ساکن این سرزمین دارد و نیازمند راهحلی عاجل است، نباید از حق و حقوق جانداران دیگر از آب غفلت کنیم. کسانی که اخبار و احوال حوزه محیط زیستی ایران را دنبال میکنند، قاعدتاً شنیدهاند اخیراً در جنوب هرمزگان و در یک منطقه بسیار خشک 9 رأس قوچ و میش کمیاب لارستان از فرط تشنگی به دلیل گرمای شدید هوا و خشک شدن چشمهها در بالادست به سمت روستایی رفته و تلاش کردند از آبانبار سنتی روستا که سطح آن پایین بوده است آب بنوشند و متأسفانه همگی غرق شدهاند. اکنون گرما در مناطق گستردهای از جنوب بیداد میکند.
چشمهها یا خشک یا کمآب شدهاندو جانوران برای نوشیدن آب مدام ناچارند جابهجا شوند و به مناطق نزدیک شهر و روستا بروند. در این مناطق بسیاری از آنها در معرض خطر قرار میگیرند و شکارچیان غیرمجاز و خلافکار فرصت بازگشت به آنها را نمیدهند. از سوی دیگر در بسیاری از مناطق خشک و نیمهخشک کشور آن مقدار آب ناچیزی که از چشمهها بیرون میآید را در سالهای اخیر داخل لولههای پلیاتیلن کردهاند و آبی برای حیات وحش باقی نگذاشتهاند. در کل، بحران آب حیاتوحش ایران و زیستگاههایشان را حتی بیش از ما انسانها تهدید میکند و اگر چارهای نیندیشیم شمار زیادی از جانوران این سرزمین بر اثر بیآبی تلف خواهند شد.
در حال حاضر، سازمانهای مردم نهاد و مردم طبیعت دوست محلیاند که به کمک این زیستمندان مشترک سرزمین ما شتافتهاند. سازمان حفاظت محیط زیست نه بودجه کافی و نه امکانات سراسری برای مقابله با این معضل دارد. بودجه محدود که به منظور مقابله با خشکسالی در اختیار سازمان قرار دارد شاید تنها برای برخی اقدامات در مناطق چهارگانه حفاظت شده کفاف دهد. از این روست که حرکتهای مردمی در این زمینه تنها راه حل خواهد بود. بحران آب در طبیعت مثل هر عامل دیگر که به زنجیرهای از تحولات دامن میزند در هر اکوسیستم همین منطقه حاکم است و آب اساسیترین عامل در چرخه حیات است. کاهش بارندگیها و خشک شدن ذخایر آبی هم به کاهش علوفه مورد نیاز علفخواران میانجامد و هم آنها را از مصرف آب مورد نیازشان محروم میکند.
به هر روی در این وضعیت بحران آب باید تصورات خوشبینانه و سنتی را از ذهن مردم دور ساخت که میپنداشتند خشکسالی امری طبیعی است و باید به طبیعت اجازه داد خود مشکل را حل کند. واقعیت این است که وضعیت کنونی تا حد زیادی به طور مستقیم و غیر مستقیم محصول عملکرد ما انسانهاست. مدیریت نادرست منابع آبی در سطح ملی و گرمایش دمای زمین به سبب سوختهای فسیلی در سطح جهانی دست به دست هم دادهاند و وضعیت کنونی را رقم زدهاند. برای برون رفت از مشکل بیآبی در زیستگاههای طبیعی ناچار از مداخله انسان هستیم. به زبان ساده، ماانسانها مسئول حل مشکل بیآبی حیات وحش هستیم. ایرانیان هم بسان ساکنان این سیاره پر مخاطره چارهای جز این ندارند که بهطور مستقیم یا از طریق کمک به سازمانهای مردم نهادی که به کمک حیات وحش تشنه سرزمینمان شتافتهاند گامی در راه کاهش مشکل بیآبی برای ساکنان مشترک این سرزمین برداند.