او دست آدمها را ميگيرد، آنها را به بهشتزهرا(س) ميبرد، تا داخل قبر همراهيشان ميكند و با آنها در آرامگاه ابديشان گپ ميزند. مستند «دوباره زندگي» كه تا الان چندين مرتبه از شبكههاي مختلف تلويزيون پخش شده است و قرار است درماه مبارك رمضان هم 4قسمت جديد آن از شبكه سوم سيما روي آنتن برود توسط همين جوان ساخته شده است. با علي سجادي درباره چگونگي ساخت اين مستند و اتفاقاتي كه در حاشيه آن رخ داده است به گفتوگو نشستيم.
- اصلا افسرده نيستم
مسئله «مرگ» موضوع عجيبي است كه سجادي آن را محور مستندش قرار داده است. او بهشدت خندهرو، پرانرژي و علاقهمند به زندگي است: «بعضيها كه خيلي ساده به زندگي نگاه ميكنند احساسشان اين است كه من افسرده هستم كه سراغ چنين موضوعاتي ميروم، اما من بهشدت امروزي هستم. در دفتر محل كارم و خانهام پر از رنگ است و سعي ميكنم اطرافم هميشه شاد باشد اما اتفاقاتي كه در زندگي شخصي من رخ داد باعث شد از همان ابتدا مقوله مرگ و لقاءالله براي من موضوع مهمي شود». سجادي براي بازگو كردن علاقهاش درخصوص مرگ بايد به دوران كودكياش برگردد، زماني كه به همراه خانوادهاش به دلايلي بار سفر را بستند و ايران را ترك كردند: «متولد محله ابوسعيد تهران هستم. زماني كه جنگ شروع شد بهدليل كار پدرم راهي شهرهاي ديگر شديم. بعد از مدتي در سال 63هم كلا ايران را ترك كرديم و از همان موقع كه من 6ماهه بودم سفرهايمان شروع شد و هر چند وقت يكبار از اين شهر به آن شهر ميرفتيم. زندگي من پر از سفر بوده و همين الان كه با شما در حال صحبت هستم، كيفم را بستهام و خودم را براي سفر آماده كردهام و هيچوقت هم بابت اين ناراحت نيستم. قبول كردهام زندگي من طوري است كه هميشه مسافر باشم. همه ما در اين دنيا مسافريم».
- هميشه مسافر بودهام
سفر كردن براي سجادي مقوله جالبي است و اينكه 31سال از عمرش را در سفر گذرانده برايش عجيب و غريب نيست: «من سفر را دوست دارم چون احساس ميكنم من را پختهتر از ديگر همسن و سالهايم كرده است. من در سفر آدمهاي متفاوت و عجيبي را ديدهام كه هر كدام دنياي تازهاي را به من معرفي كردند و از اين بابت خوشحال هستم. سفرهاي ما باعث شد عزيزاني كه در ايران داشتيم را چند سال يكبار بدون اينكه آنها را ببينيم از دست بدهيم. من در اين دوران مادربزرگ، پدربزرگ، دوست، رفيق و خيليهاي ديگر را در حين سفر از دست دادم. هر بار كه تلفن خانهمان زنگ ميخورد و يك نفر آنطرف خط خبر فوت اقوام را ميداد، ما كاري جز ناراحت شدن از دستمان برنميآمد؛ چون شرايط طوري نبود كه بتوانيم براي فوت هر عزيزي راهي ايران شويم.آن زمان مانند الان نبود، اين همه ابزار ارتباطي وجود نداشت و تماسهايي كه از آن سوي دنيا با ما گرفته ميشد خيلي محدود بود و ما اغلب از طريق نامه با هم در ارتباط بوديم. همين مسئله مرگ آنها را براي من تلختر از زماني ميكرد كه ممكن بود در شهر و كشور خودمان باشيم». همه اين از دست دادنها در زمان كودكي سجادي علامت سؤالهاي بزرگي را در ذهن او ايجاد كرد و او مدام به اين فكر ميكرد كه چرا آدمها ميميرند؟
كجا ميروند؟ چه بر سرشان ميآيد و... تا اينكه كمي بزرگتر شد: «زماني كه توانستم خودم را پيدا كنم تصميم گرفتم به اين سوالات كه مدام در ذهن من ميچرخد پاسخ دقيقتري بدهم. زماني كه تحقيقات خودم را شروع كردم فهميدم به قول معروف اين قصه سر دراز دارد و به اين راحتي نميتوانم براي سؤالاتي كه در ذهنم دارم جوابي پيدا كنم».
- مرگ و زندگي
همينها باعث شد سجادي به اين ماجرا فكر كند و ساخت مستند را كليد بزند: «زماني كه به ايران برگشتم زندگي من در اين چند بيت خلاصه شده بود: «ماندهام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا/ يا چه بوده ست مراد وي از اين ساختنم/ جان كه از عالم علويست يقين ميدانم/ رخت خود باز برآنم كه همانجا فكنم» سردرگميهايم روزي تمام شد كه با دوستان دانشگاهي به بهشتزهرا(س) رفتيم. آن روز درباره مرگ صحبت كرديم. داخل قبر رفتيم و من به اين نتيجه رسيدم كه ميشود در اين خصوص مستندي ساخت. بعضي از كساني كه همراه من بودند همان ابتدا نااميد شدند و رفتند اما مسئله براي من پررنگ بود و دوست داشتم بمانم».حضور سجادي در بهشت زهرا(س) و افكاري كه هميشه درباره مرگ داشت دليل بر اين نبود كه او خودش از مرگ و بهشت زهرا نترسد: «من هر بار كه به بهشت زهرا(س) رفتم ذرهاي از ترسم از مرگ كمتر شد. هميشه سعي كردم نخستين تلنگر را بهخودم بزنم. اگر ترسي بود خودم ترسيدم، اگر لذتي بود خودم بردم و بعد به اين فكر افتادم كه اين لذت و ترس را با ديگران هم تقسيم كنم. زماني كه يك نفر داخل قبر ميشد و من با او گفتوگو ميكردم در واقع شروع ميكردم به همذات پنداري با او. اگر ميخنديد ميخنديدم. اگر داخل قبر ياد چيزي ميافتاد و گريه ميكرد من هم پا به پايش گريه ميكردم. من در آن فضاي خاكي و عجيب با خيليها نشستم و بلند شدم و زندگي كردم».
- مثل يك سفر تفريحي
سجادي تعبير جالبي از كاري كه انجام ميدهد دارد و كارش را اينطور براي ما تفسير ميكند: «كار من دقيقا شبيه به تور ليدري است كه به جاي نشان دادن باغ و جاهاي عجيب و تاريخي به مردم و توضيح درباره آنها، بهشت زهرا(س) را به ديگران نشان ميدهد و با مردم درباره آنجا حرف ميزند. زماني كه فردي براي گردش در تور ثبتنام ميكند عكسهاي يادگاري ميگيرد، از جايي كه هست مقداري وسيله ميخرد و... من و گروهي كه همكارم هستند همين كار را ميكنيم. مردم را به تور بهشتزهرا(س) ميبريم، از آنها فيلم ميگيريم، با آنها حرف ميزنيم، فيلم و عكسشان را نشان خودشان ميدهيم، در تلويزيون پخش ميكنيم و لحظاتشان را با ديگران شريك ميشويم. اين دقيقا كاري است كه ما انجام ميدهيم».
- مردم پشيمان ميشدند
از سجادي درباره مصايب و مشكلات كار ميپرسيم و او شروع ميكند به حرف زدن درباره آدمهايي كه تا انتهاي برنامه حضور داشتند اما در زمان پخش درخواست كردند كه مستند آنها پخش نشود: «براي ضبط برنامه لازم بود با اعضاي گروه و فردي كه سوژه برنامهمان است راهي بهشت زهرا(س) شويم. هميشه نزديك به 3ساعت در ترافيك ميمانديم. ساعتها برنامه را ضبط ميكرديم و با مشكلاتي كه وجود داشت پلانهاي موردنظر را ميگرفتيم. همه گروه خاكي از سر صحنه برميگشتيم اما هنوز به دفتر كار نرسيده، يك تماس گرفته ميشد كه همه ذوق و شوقمان را كور ميكرد. طرف پشت خط ميگفت شرمنده است و نميخواهد تصويرش كار شود. يا چند نفر زماني كه تدوين كار به پايان ميرسيد و ما آن را آماده پخش ميكرديم تماس ميگرفتند و ميگفتند با خانوادهشان مشورت كردهاند و آنها علاقهاي به پخش اين مستند ندارند. هميشه بعد از تماس آنها كمي از ذوق كاري كه ميكردم كم ميشد اما هيچوقت سر اين مسئله دلسرد نميشدم و دوست داشتم پروژهام را تا جايي كه ممكن است گسترش دهم و آن را به نتيجه برسانم».
- هيچكس استقبال نكرد
سجادي براي اينكه مستند بهتري داشته باشد به حضور مردم عادي در مستند خودش بسنده نكرد و تصميم گرفت فراخوان بزرگي بدهد تا مسئولان كشوري هم در اين مستند حضور داشته باشند: «چند سال پيش تصميم گرفتم از مسئولان هم دعوت كنم تا توي قبر با هم گفتوگو داشته باشيم. براي اينكه اين كار عملي شود يك فراخوان تصويري دادم و شماره تماسم را هم گذاشتم تا با من تماس بگيرند.جالب است وقتي اين فراخوان تصويري روي صفحات اينترنت قرار گرفت همه ايران با من تماس گرفتند جز مسئولاني كه مدنظرم بودند. آن سال فقط آقاي رويانيان و سردار طلايي داخل قبر آمدند و من را همراهي كردند. البته ماجراي دعوت من به آنجا ختم نشد. من سال 92هم از كانديداهاي رياست جمهوري درخواست كردم كه در قبر با هم مناظره كنند اما اين اتفاق هم رخ نداد. آن سال فقط مردم با من تماس گرفتند و هر كدام سؤالي درباره اينكه رئيسجمهور بعدي چهكسي است ميپرسيد و اينكه ما ميتوانيم به جاي آنها وارد قبر شويم يا نه».
- پدر و مادرم نگران بودند
پرداختن به موضوع مرگ و ساخت مستند دراين خصوص باعث شد خانوادهاش نگران او شوند و به او بگويند كه بايد بيشتر به فكر خودش باشد؛ «پدرم مدتي بود كه به من ميگفت بايد بري دكتر مغز و اعصاب، حتما مشكلي داري كه مردم رو داخل قبل ميبري. از طرف ديگر مادرم نگران بود و ميگفت همه از من ميپرسند مستند پسرت درباره چيه؟ من هم ميگم اسمش دوباره زندگي است. آنها هم ميگويند: همون كه مردم رو ميبره تو قبر؟ تو رو خدا ديگه بس كن علي. اين چه كاريه؟».
مدتها گذشت تا من توانستم مشكلاتي كه داشتيم را برطرف كنم و بگويم كه بدون هيچگونه مشكل افسردگياي زندگيام را ميگذرانم و حضور در قبرستان صرفا بهخاطر علاقهاي است كه به اين مقوله دارم.
درباره ادامه كار از سجادي پرسيديم كه اينطور ادامه داد: «من ديگر قصد نداشتم اين مستند را ادامه بدهم اما از صدا و سيما با من تماس گرفتند و گفتند براي برنامه آخر 4هزارتا پيامك آمده است. همين مسئله من را ترغيب كرد براي اينكه اين مستند را ادامه بدهم اما در قالبي ديگر.
قرار است اينبار سوار آمبولانس بشويم و بدون هيچ هماهنگياي در خانه مردم را بزنيم و اينبار با آنها در آمبولانس گفتوگو كنيم. برايماه رمضان هم 4قسمت ديگر از مستند دوباره زندگي را براي پخش آماده كردهام. البته با اين تفاوت كه اينبار ما از مردم دعوت نكرديم، اينبار آنها بهدنبال برنامه آمدند و خواستند كه در قبرها بخوابند».
مرگ آگاهي را تقويت كنيميكي از آموزههاي ديني براي ما مقوله «مرگ آگاهي» است كه در ساير مكاتب و اديان هم به اين موضوع اشاره شده است. مرگ آگاهي به انسان كمك ميكند مفهوم مرگ را بپذيرد و با آن كنار بيايد.
مقوله مرگ آگاهي به زندگي ما كيفيت ميبخشد و كمك ميكند كه با چهارچوب بهتر و خردمندانهتري زندگي كنيم. انساني كه معتقد به مرگ است و به مفهوم مرگ آگاهي توجه دارد چهارچوبهاي بيشتري را رعايت ميكند و به ضوابط بيشتري اعتقادي دارد چون باور دارد كه يك روز ميميرد و در انتقال از اين دنيا به جهان ديگر و دنياي جديدي بايد پاسخگو باشد، به همين دليل رفتارش را كنترل ميكند.
پديده مرگ باعث افزايش كيفيت زندگي انسان شده بهخصوص با اين تفكر الهي كه در اديان آسماني و ساير اديان سايه افكنده و معتقد به نهادي است كه انسان پس از مرگ براي حضور در آن بايد يك حساب و كتاب دقيق براي اعمال خودش آماده كند. مرگ آگاهي براي انسان بهويژه مسلمانان تمرين زندگي بهتر است.
رفتن به قبرستان و ياد مرگ، مورد تأييد ائمه(ع) اسلام است. امام صادق(ع) توصيه ميكنند هر وقت بسيارغمگين و بسيار شاد شديد به قبرستان برويد و ببينيد نه اين شادي پايدار است و نه اين غم.
اينكه ما براي مرگ آگاهي چه كاري انجام بدهيم را بهنظر ميرسد بايد با 2 معيار عقل و آموزههايي كه از معصومين به ما رسيده بسنجيم. هر آنچه به درستي و با صحت از ائمه و قرآن به ما رسيده باشد و در تقابل با عقل نباشد و براي مقوله مرگ مناسب است.
اينكه ما فضاهايي مثل قرار گرفتن در شرايط از دست دادن عزيزان، رفتن به قبرستان و... را در كنار تجربههاي قابل توجه آموزنده قرار بدهيم اتفاق بسيار خوبي است. حتي توصيه شده ساعاتي در قبر خوابيدن، مرگ آگاهي را در خويشتن افزايش ميدهد و بهنظر ميرسد كه اتفاق بدي نيست. البته بايد مراقب باشيم دچارعرفان و پديدههاي نوظهور و بدون مبناي ديني و شرعي نشويم. موضوع خوابيدن در قبر و لحظاتي را در قبرستان با خود خلوت كردن در آموزههاي ديني و سيره علماي ماست و بهنظر من مرگ آگاهي را در ما تقويت ميكند. مراقب باشيد اين رفتارها از مسير و سيره علما و اهلبيت خارج نشود و به دين و اعتقادات ما خدشهاي وارد نكند.
محمدجواد گلي،كارشناس ديني