شهيد سيداحمد احمدي متولد يكم فروردين سال 66 در شهر مقدس مشهد است. او تازه داماد بود و چند روز پيش از شهادت به زيارت سرور و سالار شهيدان امامحسين(ع) رفته بود. خانوادهاش از اهالي افغانستان بودند كه سالها پيش به جمهوري اسلامي ايران مهاجرت كرده و پناهنده شدند و عمويش نيز در جنگ عليه متجاوزان شوروي سابق در افغانستان به شهادت رسيده بود. شروع فعاليتهاي جهادي شهيداحمدي در سال1392 بود. او با انگيزه دفاع از حرم حضرتزينب(س) عازم سوريه شد. سيدمحمد، برادر شهيد در مورد انگيزههايش ميگويد: از دلايلي كه برادرم را بر آن داشت تا اين راه را انتخاب كند دستيابي به فرصت جهاد در راه خدا و اسلام و دفاع از مظلوميت حضرت زينب كبري(س) و حضرت رقيه(ع) بود.
شعار «همه عباس توايم يا زينب» را او به شكل واقعي به منصه ظهور رساند و براي ممانعت از اسارت مجدد حضرت زينب سلاماللهعليها و تخريب حرم آن حضرت بهدست وهابيون، جان بركف براي دفاع از اين حرم شتافت. برادرش او را انساني با ايمان، شجاع و باغيرت توصيف ميكند كه گرچه نسبت به اعضاي خانواده بسيار دلسوز و مهربان بود اما غيرت خاصي هم نسبت به مقدسات اسلامي داشت. بارها گفته بود كه در سالهاي اخير، حرم حضرتزينب(س) بسيار غريب واقع شده است، كمتوجهي از يك سو وخطر حمله تكفيريها و وهابيون از طرف ديگر شرايط خاصي را براي اين بقعه از بقاع متبركه اسلامي بهوجود آورده است. دوستانش در تيپ فاطميون او را سرآمد مبارزان توصيف ميكنند و سيداحمد احمدي را رزمندهاي شجاع و با ايمان ميدانند كه هيچ دشمني را ياراي ايستادگي در برابر پيشروي تانكش نبود. با يكي از همرزمانش درباره او و خصوصيات و چگونگي شهادتش به گفتوگو نشستهايم.
- شهيد احمدي در كدام منطقه به شهادت رسيدند و نحوه شهادت او چگونه بود؟
شهيد سيداحمد احمدي در استان درعا به شهادت رسيد. برخي شواهد نشان ميدهند كه او در برخورد تانك حاملشان با مين به شهادت رسيده اما برخي ديگر اصابت مستقيم گلوله آرپيجي را عامل شهادت اين رزمنده غيور ميدانند.
- احمد فعاليت مبارزاتي خود را از كجا آغاز كرد؟ آيا نقطه آغازين مبارزاتش در سوريه بود يا قبلا در افغانستان هم سابقه مبارزاتي داشت؟
بهعنوان يكي از دوستان نزديكش بايد بگويم با آغاز اقدامات تروريستي تكفيريها در سوريه و تهديدشدن حرم حضرت زينب(س) بهشدت براي دفاع در برابر اين اقدامات بيتابي ميكرد. شب و روز در فكر سوريه و حرم بيبي زينب بود. مدام درباره در خطربودن اين جايگاه حرف ميزد و در نهايت هم نتوانست تحمل كند و فعاليت مبارزاتي خود را در سوريه با جنگ عليه داعش و بقيه گروههاي تكفيري آغاز كرد.
- از ديدگاه شما چه شد كه احمد احمدي يك جوان افغان، يكباره چنين دچار تغيير شد و اين راه را انتخاب كرد؟
نه تنها او بلكه تمامي رزمندگان تيپ فاطميون تنها با هدف دفاع از مظلوميت و حقانيت اسلام و صيانت از حريم ولايت در ميدان جهاد و مبارزه حضور دارند. تمامي بچههايي كه اينجا هستند و در حال جهادند با همين عقيده به ميدان آمدند. در اينجا فضا طوري است كه هركسي حاضر است خودش را فدا كند تا حتي يك گلوله به آستان مقدس حضرت زينب(س) اصابت نكند.
- خب امروز در بخشهاي متعددي از منطقه درگيري و كشمكش با تكفيريها در جريان است. بهنظر شما چرا اين شهيد، حرم حضرت زينب(س) را براي جهاد انتخاب كرد؟
بايد بگويم كه شهيد احمدي در ميان محبت و عشقي كه به ائمه و اهل بيت(ع) داشت، جايگاه خاصي را براي حضرت زينب (سلاماللهعليها) قائل بود از اينرو با فراهم شدن نخستين فرصت و موقعيت براي دفاع اعزام شد.اعتقاد داشت كه ميان تمامي اهلبيت يكي امامحسين(ع) و ديگري حضرت زينب(س) مظلوميت خاصي داشتند.
- گويا شهيد احمدي جايگاه خاصي در تيپ فاطميون داشت، چه نقشي در تاسيس تيپ فاطميون داشت و آيا پيش از شهادت از موقعيت او در اين تيپ اطلاع داشتيد؟
من بهعنوان يكي از نزديكترين دوستانش ميديدم كه شهيد احمدي از همان ابتداي كار فعاليت تيپ فاطميون در تشكيلات آن فعاليت داشت با وجود آنكه يكي از فعالترين افراد بود اما حتي من بهعنوان دوست نزديكش نيز از موقعيتش در ساختار آن اطلاعي نداشتم. اين كار صرفا به دلايل امنيتي نبود بلكه تواضع، فروتني و حس مردمدارياش بود كه اجازه نميداد هرگز برترياش بين وي و بقيه افراد در جمع مشخص شود.
- از سجاياي اخلاقي شهيد برايمان بگوييد، شهيد چگونه انساني بود؟
شهيد احمدي از همان ابتداي جواني، فردي بسيار مقيد به اصول و مباني دين بود. به با ايمان بودن زبانزد بود. بسيار خوشرو وخوشبرخورد بود. با وجود طبع مهربانش در كارها و ماموريتها بسيار جدي بود. رفتارش با خانواده و نزديكان نيز از اين قاعده مستثني نبود؛ خانواده دوستياش بين ما هم مشهور بود.
- خبر شهادت او چگونه به شما رسيد؟
من او را جوان خاص توصيف ميكنم وكسي كه در بسياري از خصوصياتش خاص باشد، خدا نحوه شهادتش را هم خاص رقم ميزند. شهيد سيداحمد احمدي بهگونهاي شهيد شد كه سالها و شايد تا آخر عمر در ذهن دوستان و اطرافيانش باقي خواهد ماند.
عدمتلاش براي شناخته شدن و نحوه وقوع انفجار در تانك دستبهدست هم داد تا پيكر اين شهيد تا مدتها قابل شناسايي نباشد. من در آن زمان در مرخصي بودم با اين حال شايعه وقوع اين حادثه و نحوه شهادت وي و 2 همرزمش به ما هم رسيد. هر كس چيزي ميگفت و تفسير و تحليلي را ارائه ميكرد. بعد از مدتي كه به مقر تيپ فاطميون بازگشتم آنجا بود كه از غيبت و نبود شهيد احمدي مطلع و متوجه شدم احتمالا يكي از شهدا ايشان باشند كه بعد از آن سير اداري و پزشكي شناسايي ايشان انجام گرفت.
- چه خاطراتي از او در ذهنتان نقش بسته است؟
من از كودكي با شهيد احمدي دوست بودم وقتي آن دوره تا نحوه شهادتش را مرور ميكنم نميتوانم خاطره خاصي را گلچين كنم و خدمتتان بگويم. شرايط روحيام به شكلي است كه اجازه بدهيد فعلا در اينباره چيزي نگويم.
- نحوه شهادت از زبان همرزمانش
سيداحمد همراه با 2 رزمنده ديگر به نامهاي محمدمهدي قاريزاده و قاسم اميري، در عمليات ديرالعدس، نزديك مرز فلسطين اشغالي به شهادت ميرسند. تانك آنها با مين ضدتانك منفجر شده كه قاريزاده قسمت بالاي بدنش سوخته و از بقيه اعضا چيزي نمانده، قاسم اميري كاملا سوخته و سيداحمد هم سوخته و فقط در بعضي از اعضايش باقي مانده بود.
عمليات در ۱۹ بهمن سال گذشته رخ داد ولي به دليل شناسايينشدن شهدا و انجام آزمايشهاي دياناي، شهادت قاسم اميري و مهدي قاريزاده در ايام عيد نوروز به خانوادههايشان اعلام شد. خانواده قاسم اميري افغانستان بودند. اما شهادت سيداحمد اواخر ارديبهشت اعلام شد. يكي از اعضاي خانوادهاش ميگويد: «سيداحمد تازه متاهل شده و همسرش باردار بود، آخرين باري كه رفت، نميخواست خانوادهاش زياد نگران باشند، گفت ميرود بندر و زود برميگردد. يكي دو هفته اول هرازچندي تلفن ميكرد ولي ديگر بعد از مدتي خبري از او نشد. همه نگران شدند و ديگر همه مطمئن شدند كه باز هم به جايي كه به آن دلبستگي زيادي داشت يعني حرم حضرت زينب(س) رفته است» از هركسي ميتوانستند سراغ او را گرفتند، ولي كسي خبري نداشت. بعد از مدتي پسر عمويش كه خود نيز از مدافعان حرم است بعد از پيگيريهاي مختلف موفق شد از خبر شهادتش مطلع شود اما او نيز نتوانست خبر را باور كند از طرفي هم در خود توان رساندن اين خبر به پدر و مادر شهيد و نيز همسرش كه به تازگي فرزندي بهدنيا آورده بود را نداشت. تا آنكه بعد از چند روز اين خبر كاملا تأييد شد.
وقتي مسئولين خبر را به خانوادهاش رساندند دختر شهيد تازه به دنيا آمده بود.
جهاد با زبان روزه حال وهواي ديگري دارد
جواني بيست وچند ساله است كه خود را مختار معرفي ميكند، از بچههاي افغان تيپ فاطميون كه براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) سلاح بهدست گرفتهاند. بچههاي اطلاعرساني تيپ او را از بچههاي اطلاعات عمليات و از قديميهاي اين واحد معرفي كردند اما توضيح بيشتري ندادند. با او در مورد خط مقدم، حضور در كنار خطوط دشمن و حال و هواي حرم در ماه مبارك به گفتوگو نشستيم.
- مدافعين حرم، روزهداري در گرماي تابستان و دفاع از حرم را چگونه توصيف ميكنند؟ جنگ با داعش با زبان روزه چه حال وهوايي دارد؟
روايت داريم در مورد حضرت زينب سلامالله عليها كه شخصي سؤالات خستهكننده و پياپي از ايشان ميپرسيدند، در حدي كه حاضران از اين سؤالات خسته شدند و از حضرت پرسيدند كه چطور از اين همه سؤالات خسته نشدند؟ حضرت جواب دادند: آيا اگر كسي از شما بخواهد بار سنگيني را از نردبان بالاي بام ببريد درحاليكه خستهايد، اين كار را ميكنيد؟ گفتند: نه! فرمودند: اگر همين كار را از شما بخواهند در مقابل كيسههاي زر انجام دهيد چطور؟ جواب دادند: بله.
حضرت فرمودند: كار من هم به همان كيسههاي زر ميماند، وقتي مطمئني بابت هر كار خيري پاداشهاي فراواني است، حتما باحوصله و علاقه تمام انجام خواهي داد.
روزه گرفتن اين روزها كه در تابستان است آن هم در شرايط سخت و ميدان نبرد، بسيار كار دشواري است ولي توجه به پاداشي كه در آن دنيا خواهد داشت، اين كار را براي ما بسيار شيرين و آسانتر از سالهاي قبل و شرايط را براي ما آسان كرده است. گرچه طبق فتواي ولايت فقيه، رزمندگاني كه در خط مقدم هستند ميتوانند در ماه مبارك رمضان روزه نگيرند و بعدا قضاي آن را بهجا آورند ولي جهاد و مبارزه با داعش با زبان روزه، حال و هواي ديگري دارد.
- آيا افطارها همچنان دسته جمعي است؟
هميشه جايي كه تعدادي رزمنده باشند، افطارها هم دستهجمعي و بعد از نماز مغرب برگزار ميشود. يادم هست پارسال، اين روزها، در منطقه مليحه در خط مقدم بوديم يا شايد هم جلوتر از خط مقدم در دل منطقه تحت كنترل دشمن حضور داشتيم. محل استقرار ما داخل يك ساختمان 7طبقه نيمهويران بود، تعداد ما حدود 10نفر بود 3يا 4رزمنده تيپ فاطميون بوديم كه 3رزمنده حزبالله سوريه و 4رزمنده عراقي نيز همراهمان بودند.
من مسئول گروه بودم. كار ما شناسايي منطقه بود و از طرفي قرار بود در اين عمليات به برادران حزبالله سوريه و مجاهدين عراقي هم نحوه انجام عمليات شناسايي را آموزش بدهيم. يك ساختمان بتني نيمهكاره نيز آن طرف خيابان در مقابل ما قرار داشت كه در تصرف دشمن بود، فاصله ساختمان با ما تقريبا 20 متر بود.
ما حتي اجازه بلند صحبتكردن را هم نداشتيم. ما فقط شناسايي ميكرديم و گزارش ميداديم تا با خمپاره و موشك پذيرايي بشوند. از زير ساختمان تروريستها تا زير ساختمان ما، دو طرف، كانال حفر شده بود. چند مرتبه از داخل كانال به سمت ما حمله كردند و ما با نارنجك هلاكشان كرديم، به همين دليل، هم بايد وظيفه محوله خود را انجام ميداديم وهم حواسمان به تحركات دشمن در منطقه ميبود. يكي از نيروهاي حزبالله از من پرسيد مختار! نظرت چيه از اين به بعد نمازهايمان را به جماعت بخوانيم؟
منهم كه خيلي از نظرش خوشم آمده بود، موافقت كردم. به همه نيروها گفتم كه از اين به بعد نمازها جماعت برگزار ميشود، موقع نماز فقط يكي نگهباني بدهد و بقيه در يك صف نماز را به جماعت اقامه كنيم.
و همان سرباز حزبالله كه كارشناس اديان الهي بود و خيلي آدم مومني هم بود، به اصرار بنده و بچهها، امام جماعت شد.
موقع جماعت فقط يك نفر مراقبت و نگهباني ميكرد تا در صورت حملات احتمالي، از بچهها دفاع كند.
هنوز برنامه نماز جماعت شروع نشده بود كه بعضي از بچهها مخالفت كردند و گفتند: اين كار شما در وسط منطقه دشمن، يعني مرگ حتمي!
من هم حيران مانده بودم كه چه كنيم!
بچهها بهكار شناسايي و نگهباني ادامه دهند و نماز را فرادا بخوانند، يا نماز جماعت برقرار شود. در گيرودار اين افكار بودم كه يكي از بچهها راحتم كرد. جواب قشنگي داد و تمام مسئله براي ما حل شد.او گفت: مگر امام حسين عليهالسلام روز عاشورا، وسط ميدان جنگ، نماز را به جماعت نخواندند؟ ما كه پيرو راه حسينم چرا اين كار را انجام ندهيم!
ديگر جاي هيچ درنگي نبود، تصميم گرفته شد.
هميشه صبح، ظهر و مغرب، نمازها جماعت برگزار ميشد و طبق نوبت، براي هر نمازي يكي ديدباني ميكرد و بقيه نماز جماعت ميخواندند.شايد رمز فتح مليحه، همين نمازهاي جماعت بود!
- حال و هواي شبهاي حرم و مجاهدين چگونه است؟
گرچه اين شب و روزها، بهدليلماه مبارك رمضان، هميشه حرم خلوت است اما بچههاي مدافع، بانو حضرت زينب(س) را تنها نميگذارند و به دليل ماه رمضان، شبها اين مدافعين از گروههاي مختلف و از يگانهاي مختلف، به حرم آمده و بعد از زيارت، به مراسم سينهزني و ادعيهخواني پرداخته و اعمال ماه مبارك رمضان را در داخل آن انجام ميدهند.
- از نماز شبهاي برادران مجاهد برايمان تعريف كنيد.
توي خط، ، اكثراً شبها نميتوانيم نور يا چراغ روشن كنيم. بچهها روزها بعد از نوبت كارشان، معمولا استراحت ميكنند يا قرآن و كتابهاي دعا ميخوانند ولي شبها، معمولا در اينجا كسي نميخوابد. كساني كه نوبت كارشان تمام نشده است، سر پستشان هستند و كساني كه نوبتشان تمام شده، معمولا نماز ميخوانند و با خدا راز و نياز ميكنند.
- چه خاطراتي از شبهايماه مبارك رمضان در حرم داريد؟
بچههاي اطلاعات، معمولا ماموريت هستند ولي دوستاني كه براي استراحت به مقر برميگردند، به نوبت با فرمانده مقر ميروند حرم. من پارسال خيلي دلم ميخواست شب قدر برگردم مقر تا با بچهها برويم زيارت ولي قسمت نشد و شبهاي قدر هم خط مقدم بوديم. شبهاي قدر خط مقدم هم حال و هواي خوبي داشت.
- برنامههاي مجاهدين براي اوقاتي كه در خطوط دفاعي نيستند چگونه است؟
برنامه اكثر بچهها تقريبا اينگونه است كه شب، قبل از افطار، نماز را به جماعت اقامه ميكنند، بعد هم همگي افطار ميكنند و بعضي وقتها بعد از افطار تعدادي از بچهها مشرف ميشوند زيارت و بقيه هم مراسم نوحهخواني و سينهزني و دعاهاي دسته جمعي برگزار ميكنند. اكثر اين بچهها معمولا تا صبح بيدارند و به رازونياز ميپردازند.
- ماه رمضان امسال با سالهاي گذشته چه تفاوتي براي شما دارد؟
خيلي فرق دارد! خيلي! ماه رمضان امسال، چون مثل پارسال و 2سال قبل من كنار حرم نيستم خيلي احساس غربت ميكنم، خيلي؛ مخصوصا وقتي به نبود بعضي از دوستان شهيدم فكر ميكنم كه سالهاي قبل، چنين روزهايي در كنار هم بوديم احساس دلتنگي بيشتري به من دست ميدهد. مخصوصا دلم براي فاتح (شهيد سردار محمدرضا بخشي) خيلي تنگ شده است.فاتح خيلي مرد بود. واقعا يك فرمانده به تمام معنا بود. 2سال پيش، ما در يك منطقه در فاصلهاي بسيار نزديك به دشمن حضور داشتيم. راههاي ارتباطي وجود نداشت تا براي ما غذا و مهمات برسد، وقتي براي ما چيزي ميآوردند، بيسيم ميزدند كه خودمان از بين خانهها كه ديوار وسطشان را خراب كرده بوديم، برگرديم عقب وآنها را تحويل بگيريم. ولي يك شب، ساعتهاي حدود 2بامداد، وسط خط مقدم، يكي داشت در ميزد! بچههاي سوري ميگفتند: اين حتما دشمن است. من نگذاشتم سوريها در را باز كنند و خودم با يكي از دوستانم رفتيم. به عربي گفتم: كيه؟ صداي فاتح آمد، گفت: در را باز كن مختار. خيلي دلم برايش تنگ شده بود، از آمدنش واقعا خوشحال شدم.
گفتم: اينجا آمدي چكار؟ گفت: آمدم به شما سر بزنم، ببينم چيزي كم وكسر نداريد. ما هم چيزي كم نداشتيم. فقط دلمان براي فاتح تنگ شده بود. يا پارسال، چند روز آخر رمضان كه برگشته بودم مقر، هرشب سردار فاتح موقع نماز ميآمد نمازش را با ما اقامه و با ما افطار ميكرد. ميپرسيد چيزي كم و كسر نداريد؟
حتي مواقعي كه غذا كم بود، فاتح از همه كمتر ميخورد و وانمود ميكرد كه سير شده است.
سردار فاتح، نهتنها فاتح ميدانهاي نبرد بود بلكه فاتح دلهاي رزمندگان هم بود.
اولين پرسش تمامي بچههاي جبهه، چه نيروهاي ارتش سوريه، چه عراقي، يا حزبالله اين بود كه فاتح كجاست؟ حالش چطوره؟
- شرايط حرم حضرت زينب(س) اين روزها چگونه است؟
اين روزها حال و هواي حرم كمي غريبانه است. شايد هم بتوانيم آن را حال و هوايي عاشقانه توصيف كنيم! زيرا زائران كمي ميآيند و حرم نسبت به سالهاي قبل از تهاجم داعش خيلي خلوت است ولي همين خلوتي حرم، فضاي آن را براي ما معنويتر يا همان عاشقانهتر ميكند.