چراغهای باغوحش را تصوّر میکنم که هنوز چشمک میزنند و ایوان که دارد دور میشود و با خودم زمزمه میکنم: «پشتنقرهای قدرتمند.» با خودم میگویم کاش میتوانستم ایوان را در آغوش بگیرم و بگویم متأسفم که نتوانستی زندگیِ معرکهای داشته باشی، مثل خودت؛ منحصربهفرد. نمیتوانم. فقط کتابم را در آغوش میگیرم. بوی جنگل و جوهر میدهد.
زندگیِ ایوان معرکه نبود؟ از خودم میپرسم و به بچهگوریلِ کوچکی فکر میکنم که پدر و مادر و خواهرش را از دست داده است و به خانهی «مک» و همسرش آمده. عاشق ماست کشمشی است و شلوار میپوشد و همین؟ نه. زندگیاش مُدام تغییر میکند؛ از وضعیتی به وضعیتی دیگر. شرایط تحمیلی قلبِ ایوان را خسته میکند، ولی او به دنیا آمده تا زندگی کند. برای همین به آنچه هست فکر میکند نه آنچه میتوانست باشد.
مک، صاحب یک مرکز تفریحی،تجاری است و ایوان را به آنجا میبرد كه از صبح تا شب توی یک جعبهی شیشهای بنشیند و آدمها به دیدنِ او بیایند؛ به دیدنِ یک گوریلِ بامزه که جذابیّتي جادویی دارد. ایوان میگوید زمان کاری میکند که به همهچیز عادت کنیم. حتی به تنهایی. برای همین است که او عادت کرده تنهاترین گوریل دنیا باشد.
میدانید، ایوان بیشتر از نههزار و هشتصد و پنجاه و پنج روز در یک قفس شیشهای زندگی میکرد؛ تنهای تنهای تنها. وقتی جوان بود، فکر میکرد آخرین گوریل دنیاست تا اینکه یک روز در برنامهی حیاتوحش تلویزیون یکی را دید شبیه خودش؛ یک گوریلِ دیگر. بعد دنیای او کِش آمد و بزرگ شد و پُر از صدای پرندهها و خشخش برگها.
«استلا» هم به او اطمینان داد که بالأخره روزی یک گوریل زندهی واقعی میبیند. آخ، استلا! فیلِ نجیبِ باهوش و صبور. استلا و «باب»، سگ کوچولوی پشمالو، دوستان ایواناند و البته، «جولیا» هم هست. دخترکی که گاهی به هوای پدرش به مرکز تجاری میآید و روبهروی قلمرو ایوان مینشیند و نقاشی میکشد. (میدانید، پدر جولیا نظافتچی است و محوطه را جارو و تمیز میکند.) بله، جولیا نقاشی میکشد و ایوان تماشا میکند و بعد، تقلید. میمون است دیگر. او هم شروع میکند به نقاشی کشیدن و اوضاع تغییر میکند.
نقاشی، لذتِ سادهی زندگی ایوان است که تبدیل میشود به بهانهای برای مک تا بتواند پول بیشتری دربیاورد؛ او نقاشیهای گوریل هنرمند را به مردم میفروشد. اما این پول هم دردی از مک و مرکز تجاریاش دوا نمیکند! آزارها و رنجها ادامه دارد تا اینکه پای «روبی»، یک بچهفیلِ مامانی، به مرکز باز میشود و استلا...
میدانید، از دست دادن، اندوه تازهای به قلب اضافه میکند، ولی چیزهای دیگری را هم به یادمان میآورد. مثلاً اینکه باید جسور باشیم و اگر تنهایی در اتاق خودمان زندگی کنیم، خوشبخت نیستم و بهانهای میشود تا زندگی را دوباره آغاز کنیم. اتفاقی که برای ایوان افتاد؛ او بالأخره گذشتهاش را به یاد آورد و خواست تا راهنما و معلّم و حامی باشد؛ درست مثل یک پشتنقرهای واقعی. ایوان فهمید که باید به خودش و استعدادش اعتماد کند و این فهمِ تازه باعث شد درهای تازهای به روی او باز
شود.
اگر در جستوجوی عشق و دوستی هستید، گمان میکنم از خواندنِ یادداشتهای یک گوریل هنرمند لذت ببرید و دلگرم بشوید به رفاقت و حمایت و محبت. رُمان «ایوان منحصربهفرد» ماجرای زندگیِ تلخوشیرینِ یک گوریل قوی و بااحساس است که از کلمه و تخیل کمک میگیرد و زندگیاش را دگرگون میکند. او نه فقط زندگیِ خودش، بلکه زندگیِ دوستانش را هم متحول میکند.
«کاترین اپلگیت»، نویسندهی آمریکایی، برای نوشتنِ این داستان برندهی جایزهی نیوبری شده و کیوان عبیدیآشتیانی هم کتاب را به فارسی ترجمه کرده است. نشر افق (۶۶۴۱۳۳۶۷) رُمان ایوان منحصربهفرد را به قیمت ۱۰هزار تومان منتشر كرده است.