اين لطيفهها آنقدر قابل توجه بوده است كه حتي برخي از رسانههاي غربي نيز اقدام به انتشار گزارشهايي درباره آن كردهاند. دراين ميان البته اتفاقات قابلتوجه ديگري نيز روي داده است؛ انتشار اخباري جدي كه با ذوقزدگي افراد در انتشار و انعكاس آن به يك داستان طنز تبديل شده است. يكي از اين اتفاقات به خبري برميگردد كه در روزهاي بعد از توافق در ميان كاربران ايراني انتشار پيدا كرده؛ خبري كه حاكي از اين بود كه در جشن ملي فرانسه در 14ژوئيه دولت فرانسه به مناسبت نتيجه مثبت توافق گروه 1+5 با ايران بهمدت 2ساعت برج ايفل را با رنگ پرچم ايران به 3رنگ سبز، سفيد و قرمز نورافشاني كرده است!
اين خبر كه با عكسهاي مربوط به آن در ميان گروهها و كاربران شبكههاي اجتماعي منتشر شد، خيلي زود مانند بسياري از اطلاعات و اخبار نادرست و شايعات منتشر شده در اين شبكهها دست بهدست چرخيد و نوعي از ذوقزدگي و هيجانات بهاصطلاح «ميهن دوستانه» را در ميان كاربران ايراني نسبت به اين اتفاق نشان داد. با اين وصف اما كندوكاوي ساده نشان دادكه اين ذوقزدگي و هوراكشيدن متقابل ايراني و به زعم برخي فرانسوي تنها ناشي از يك سوءتفاهم بوده است.
تنها يك جست و جوي ساده اينترنتي! نشان داد اين نور افشاني نه براي توافق ايران بوده و نه اصولا پرچم مورد نظر پرچم ايران بوده است. رنگهايي كه درواقع نشان از پرچم مكزيك داشته است و نورافشاني و انعكاس آن بر ايفل نيز بهخاطر حضور رئيسجمهور مكزيك در رژه روز ملي فرانسه بوده است.
اين ذوقزدگي كه درواقع حاصل عدمدقت و فقدان آگاهي از پيشينه اصل خبر به اضافه بيتوجهي و بيدقتي به موضوع نوع انعكاس نورهاي رنگي روي برج ايفل و تفوق اشتهار انتشار يك خبر در شبكههاي اجتماعي است؛ البته تنها مصداقي براي سوژه اين روزهاي رسانههاي ايران است و ميتوان هر ازگاهي بسياري از اين دست اخبار وارونه را كه گاه از بيخ و بن نيز غلطند در ميان كاربران ايراني يافت. اما مسئله مهم درباره همه اين دست از اخبار فقدان مهارت لازم براي درك و تعميق در اين شايعات و ذوقزدگي و گاه حتي تحليلهاي بياساس در ميان جامعه كاربري اين رسانهها درايران است. واقعيت اين است كه شبكههاي اجتماعي با رخنه كردن درخصوصيترين زواياي زندگي افراد اين روزها حرف اول را در دنياي فناوريهاي اطلاعاتي و ارتباطاتي ميزنند.
اين شبكهها با توسعه روز افزوني كه پيدا كردهاند با درنورديدن مرزهاي ارتباطي، نوعي ديگر از مراودات و ارتباطات اجتماعي را نيز رقم زدهاند بهطوري كه ميتوان گفت بسياري از افراد در جوامع امروزه مهمترين منبع اطلاعاتي خود را همين شبكههاي اجتماعي ميدانند و كار به جايي رسيده كه استفاده از خبرگزاريهاي رسمي نيز در بسياري از اوقات به واسطه لينكهايي است كه در اين شبكهها و در گروههاي مختلف تشكيل شده در آنها دست بهدست ميگردد. نمونه اخير آن هم فيلمي از يك مسابقه تلويزيوني است كه اگرچه يكي از خبرگزاريها ابتدا آن را روي خروجي خود قرار داده بود اما به واسطه به اشتراكگذاري گسترده آن در شبكههاي اجتماعي، خود اتفاق و حواشياش تبديل به يكي از موضوعات روز شد.
با اين وصف اما آنچه در اين ميان مفقود است مهارتهاي ضرورياي است كه افراد كاربر اين رسانههاي نوظهور در مواجهه با اين پديدهها متأسفانه فاقد آن هستند؛ مهارتهايي كه در تعريفي ساده از آن ميتوان با عنوان «سواد رسانهاي» تعبير كرد.سواد رسانهاي يا « Media Literacy » درواقع آن سطح از دركي است كه يك فرد در برقراري ارتباط هوشمند و آگاهانه با انواع رسانهها - اعم از ديداري، شنيداري، نوشتاري و حالا مجازي - به آن نياز پيدا ميكند.
متأسفانه عدموجود اين درك و مهارت استفاده درست و سودمند از رسانه چندين دهه است كه گريبانگير جامعه ماست. از اتفاقاتي كه در گيرودار استفاده از فيلمهاي ويدئويي براي جامعه ما رخ داد، تا مواجهه زود باورانه و مخرب مردم با شبكههاي فارسي زبان ماهوارهاي و بعدتر شبكههاي اطلاع رسان اينترنتي و حالا شبكههاي اجتماعي همراه و... همه نشان از سواد پايين رسانهاي در جامعه ما دارد.
اين موضوع اگرچه در مسير پيشرفت علمي و اجتماعي كشور محل ورود تخصصي كارشناسان امر است اما نبايد فراموش كرد كه فقدان اين مهارتها و سطح پايين سواد رسانهاي در جامعه اطلاعاتي ايراني خود پايه و مايه آسيبهاي مختلف رواني و اجتماعي ميتواند باشد؛ امري كه اگر چه از يك منظر به عدمشفافيت اطلاعرساني در جامعه ما نيز باز ميگردد اما فقدان سواد رسانهاي در ميان احاد جامعه كاربران ايراني شبكههاي اجتماعي نيز بستري مهم براي شيوع آسيبزاي آن است.