تمام عناصري كه در فيلم آمده تنها براي فروش و گيشه است و كارگردان با مجموعهاي از شوخيها كه به هزل و هجو هم تنه ميزند، كار را پيش ميبرد. اساس گينس علاوه بر بازي رضا عطاران، روي شوخيهاي كلامي و تا حدودي غيرمؤدبانه استوار است. فيلمهاي كمدي هميشه متكي به موقعيتهاي كميك هستند و گينس هم ميكوشد به سمت موقعيت طنز پيش برود اما موفق نيست.
بهنظرم فيلم چندپاره و چندلحن است و حضور عطاران را در آن ميتوان غنيمت دانست. اين بازيگر در سينماي متوسط ايران يك نابغه است و كارگردان تلاش كرده از عنصر موفق سينماي ايران در موفقيت فيلم بهره بگيرد اما اين را بايد درنظر گرفت كه حضور عطاران در اين فيلم هم مانند ديگر فيلمهاي اوست. گرچه او بايد مراقب باشد خوشقريحه بودن و توانايي خود را با تكرار زياد از بين نبرد. اين عطاران دوستداشتني در همه فيلمها دارد شبيه هم ميشود.
تنابنده در مقام فيلمنامهنويس و كارگردان بسيار فعال و مستعد است اما بهنظر ميرسد بايد هدايت شود و در مسير قرار گيرد. چه بسا اگر اين هدايت نباشد، محصول آن فيلمي مانند گينس خواهد بود. انتظار يك مخاطب از فيلم اين است كه در نگاه اول داراي ساختار، شروع و پايان مناسب باشد اما گينس تنها از چند ايده ساخته شده و فيلمنامه منسجمي ندارد.
شخصيتها تا پايان تيپ باقي ميمانند كه شايد براي عطاران اشكال نباشد به شرط اينكه براي همين تيپها هم ايدههاي جديد و خلاقانه خرج كند. متأسفانه يكي از مشكلات سينماي طنز ايران تفاوت قائل نشدن ميان طنز، فكاهي، هجو و هزل است. بهترين نمونه اين آشفتگي در ساختار سينمايي طنز «اخراجيها» و «ردكارپت» قابل رؤيت است. بهترين حرفها و بزرگترين نكات هميشه در سينماي طنز و كمدي نهفته است؛ سينمايي كه ميتواند مسائل جامعه را واكاوي كند و مردم را در كنار خنداندن، به درك واقعيتها برساند اما ما در ايران فيلم طنز ميسازيم تا به باشگاه ميليارديها بپيونديم!
- منتقد سينما