ژنرال «ماهر عبدالرشید» در سال 1942 در تکریت به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت. او مسئول شعبه پنجم اداره اطلاعات ارتش بود.
بعدها افسر ستاد در سازمان امنیت شد و همزمان با برپایی جشنهای هفتم آوریل، سالگرد تاسیس حزب بعث، به فرماندهی تیپ12 زرهی موسوم به «ابن ولید» منصوب شد.
پس از آن، فرماندهی لشگر پنج مکانیزه را بهعهده گرفت. وی همچنین فرماندهی سپاه سوم و هفتم عراق و فرماندهی یکی از سه محور مهم را در بازپسگیری فاو برعهده داشت.
اين جنايتكار جنگي یکی از مشهورترین افسران بلندپایه ارتش عراق در جنگ عليه ایران محسوب میشود. او شهرت پوشالي خود را بیش از هرچیز و هرکس مدیون صدام و شبه جزیره فاو است.
خویشاوندی او با صدام موجب شد، پلههای ترقی در ارتش عراق را خیلی زود طی کند. اما نقش دستگاههای تبلیغاتی عراق در بزرگنمایی لیاقتهای نظامی و فرماندهی او در جنگ عليه ایران، کمتر از این خویشاوندی قبیلهای نبود.
- پدر زن پسر صدام
بالاترین پلهای که روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر کوچک صدام -قصی- به عنوان داماد خود بود. شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط فاو بهاوج خود رسید.
این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس گرفته و بهعنوان هدیه ازدواج دخترش به صدام تقدیم میکند و درحالیکه توپها و تانکها برای لحظهای در فاو از غرش باز نمیایستادند، تمام امکانات عراق برای برپایی مراسم ازدواج پسر کوچک صدام بسیج شد. کارتهای دعوت عروسی که زیبا و نادر بود، در میان سران و رجال حزب بعث توزیع شد.
آنان در کارت دعوت خواندند: «زن اول عراق، ساجده خیرالله، ازدواج پسرش قصی را با دختر آقای ماهر عبدالرشید جشن میگیرد.» شیرینیها و کیکهای این مراسم با یک پرواز از فرانسه به بغداد آورده شده بود.
سرتیپ ستاد، «عبداله شاهد فیصل» در اینباره میگوید: من در جشن ازدواج در باشگاه شكار حاضر بودم. در تمام عمرم چنین ریخت و پاشی ندیده بودم.
ساجده با لبخندی به تبریك مدعوین پاسخ میداد. این ازدواج در روزهایی صورت میگرفت كه مردم عراق تابوت جوانانشان را روی شانهها بهسوی گورستان میبردند.
- «تکریتیها»
ماهر عبدالرشید از همان زمانی که برق ستارهها را روی شانههای خود دید و در سمتهای گوناگون قرار گرفت، ارج و قرب خاصی برای «تکریتیها» قایل بود؛ حتی در زمان جنگ با ایران گفته بود: «من فقط اهالی تکریت را بهدور خودم جمع میکنم تا به خاطر آشنایی و قرابتی که با یکدیگر داریم، در جبههها بهتر بجنگیم.»
شهرت این ژنرال بعد از تسلط نیروهای ایرانی به بندر «فاو» بهاوج خود رسید؛ او تلاش زیادی کرد تا در روزهای اول که بندر فاو به تصرف نیروهای ایرانی درآمده بود، این بندر را بازپس بگیرد، اما موفق نشد.
در روزهای پایانی جنگ، او فرماندهی یکی از سه محور مهم را در بازپسگیری فاو بهعهده داشت.فهرست ضربههای وارد شده بر پیكر ارتش عراق در فاو را بهسادگی نمیتوان تهیه كرد.
سپاه هفتم عراق، بهطور كامل متلاشی شد و كسی از سرنوشت فرمانده این سپاه، سرلشگر ستاد «شوكت احمد عطاء الجرشی»، به همراه تعداد زیادی از افسرانش خبر نداشت. او فرمانده لشگر پنجم عراق بود.
درهم كوبیده شدن گارد ریاست جمهوری در نخلستانهای فاو، عراقیها را در بهت و سوگواریهای گسترده فرو برد و صدام در چنین شرایطی ازدواج پسرش را با دختر ماهر عبدالرشید اعلام كرد.
از ویژگیهای دیگر این ژنرال، جسارت انتقاد از شخصیتهای معروف نظامی و سیاسی بود. حتی گاهی آنان را به باد فحش و ناسزا میگرفت.
او به «عبدالجبار شنشل»، ريیس ستاد مشترك ارتش عراق، شكمگنده میگفت و به «عدنان خیراله»، وزیر دفاع، لقب دماغبریده داده بود. او هیچگاه آنان را لایق چنین سمتهایی نمیدانست.
حتی یكبار به فرمانده سپاه پنجم، «ژنرال طالع رحیم الدوری»، گفته بود: حالا این طایفه دوریها برای ما آدم شدهاند، یادشان رفته است كه الاغهایشان را در شهر ما، تكریت، میراندند و صدای زنگوله الاغهایشان گوش ما را اذیت میكرد.
درباره قصاوت این ژنرال، كافی است بدانیم كه بهخاطر آمادهنشدن یك سنگر در شلمچه كه او دستور ساخت آنرا به یك ستوانیار داده بود و تأكید كرده بود تا یكساعت دیگر باید این سنگر بهعنوان جانپناه او آماده شود و آماده نشده بود، با سلاح كمری خود، جنازه آن ستوانیار بخت برگشته را درون آن سنگر ناتمام انداخت.
- اوج رذالت
سرهنگ عراقی «عبدالعظیم الشکرچی» فرمانده گردان یکم تیپ419 عراق در کتاب «توفان سرخ» درباره جنایات و رفتارهای غیرانسانی مقامات ارشد ارتش عراق میگوید: «ماهر عبدالرشید، که پس از مدتی، فرمانده سپاه سوم شد، دستور داده بود تانکها از روی اجساد و پیکر زخمیها بگذرند.
من شخصا این دستور را از زبان او شنیدم». فرمانده تیپ24 با ماهر عبدالرشید تماس گرفت و گفت: «قربان! زخمیهای زیادی در منطقه، نقش زمین شدهاند و ما میخواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم، پس از آنکه راه باز شد، تانکها را به جلو حرکت دهیم.»
ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به تخلیه مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد: «ولی قربان، وجود آنان باعث کندی حرکت زرهپوشهای ما میشود.»
ماهر عبدالرشید گفت: «با تانکها و زرهپوشها بهجلو حرکت کرده و از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدامحسین تلقی کنید!»
- جنایتکار جنگی
اگرچه نام این ژنرال بهعنوان یک جنایتکار جنگی در دادگاهها بر سر زبانها نیفتاد، اما ملت ما نام این مرد بدنام را همیشه بهخاطر خواهند سپرد.
ماهر عبدالرشید در نهایت چون شخصیت خیلی برجسته و بزرگی در بین بعثیهای عراق شده بود و همچنين عدم توجهاش به رفتارهای پسر اول صدام، باعث خشم دیکتاتور عراق شد و صدام او را در یک حادثه مرموز کشت.
روز 6 مرداد سال 1367 روزنامه «الثوره» چاپ دمشق در خبری مدعی شد: «در پی افزایش نارضایتی در صفوف ارتش و مردم عراق، بهخاطر نتایج بد جنگ رژیم بغداد علیه ایران، صدام تصمیم گرفته است همه مخالفان خود را در نیروهای مسلح تصفیه نماید.
این روزنامه افزود: ماهر عبدالرشید درطول جنگ، سهبار عالیترین مدالها را از صدام دریافت و در ارتش معروفیتی کسب کرده بود و همین باعث شد که صدام به دستگاه امنیتی سری خود دستور دهد كه بالگرد حامی وی را بمبگذاری کنند.»
- سرنوشت مرموز
درحالیکه در تقویمهاي کشورمان روز 2مرداد، باعنوان برکناری و هلاکت عبدالرشید ثبت شده است.
خبرگزاری فارس روز 12تیرماه سال گذشته اعلام كرد که سرانجام 11سال پس از سقوط صدام حسین، ماهر عبدالرشید در سن 72سالگی و در گمنامی و فلاکت و بدون آنكه دادگاهی به جنایات جنگی متعددش رسیدگی کند، در بیمارستانی واقع در شهر سلیمانیه هلاک شد.
- مخالفت با خاکسپاری
بعد از انتشار خبر مرگ ماهر عبدالرشید حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق از دفن جسد وي در قبرستان شهر سلیمانیه جلوگیری کرد.
سایت اتحادیه میهنی کردستان عراق نوشت: بعد از مرگ «ماهر عبدالرشید» در یکی از بیمارستانهای سلیمانیه، خانواده وی اعلام کردند که بهدلیل وخامت اوضاع امنیتی در زادگاه وی یعنی تکریت، قصد دارند مراسم عزاداری و تدفین او را در سلیمانیه برگزار کنند.
خانواده قربانیانی که به دست حزب منحل بعث، کشته شدهاند، قاطعانه با دفن عوامل رژیم صدام در کنار شهدایی که بهدست آنها قربانی شدهاند، مخالفت کردند.
منبع:همشهريپايداري