يكي از اساسيترين مشكلات ازدواج در سن بالا آن است كه اصولا انسانها در سنين بالا شخصيتشان شكل گرفته و در نتيجه درجه انعطاف در آنان كاهش يافته است. ميدانيم كه هيچ 2 فردي شخصيتشان دقيقا شبيه به هم نيست و تفاوتهايي همواره وجود دارد. هنگامي كه شخصيتها بهطور كامل شكل نگرفته است ازدواج در سنين پايين كمك ميكند كه اين تفاوت در شخصيتها ترميم يابند، اين در حالي است كه در سنين بالا در تعاملات، تعارضاتي پيدا ميشود كه به راحتي سنين پايين نميتوان آنها را ترميم كرد.
مسئله قابل توجه ديگر اينكه در خانمهاي سن بالا بارداري با سختي و باخطرات بيشتري صورت ميگيرد و همچنين سن بارداري در خانمها محدود است و ازدواج در سنين بالا براي خانمها فرصت تعدد اولاد را از آنان ميگيرد.اختلاف سني بالاتر ميان پدر و فرزند سبب ميشود كه در پدر ديگر آن حوصله و شور براي تربيت فرزندان وجود نداشته باشد.
در مجموع ميتوان گفت كه عشق و شور و هيجان در سنين بالاتر افت پيدا ميكند بنابراين آن لذتي كه از حس ارتباط ايجاد ميشود و آن حالت شور و شر جواني در ازدواجهاي سنين بالا ديگر وجود ندارد. ازدواج در سنين پايينتر سبب ميشود كه حس تفريح و تبرج بيشتر باشد و زوجين شيريني بيشتري از زندگي مشترك احساس كنند.
هنگامي كه سن يك شخص بالا ميرود، آن شخص در جامعه، آدمهاي مختلفي را ميبيند و در موقعيتهاي گوناگوني قرار ميگيرد. اين ارتقاي تجربه سبب ميشود كه آن شخص در انتخاب سختگير شود و ذائقه مشكلپسندي پيدا كند. او بهدنبال آن است كه تمام امتيازات را در يك نفر ببيند؛ همسري كه بسياري از نقاط قوت تجربيات پيش روي آن شخص را بهطور حداكثري داشته باشد.در واقع هر چه سن بالاتر ميرود زن و مرد بيشتر وارد بحث مقايسه ميشوند و كسي كه قرار است با آنان ازدواج كند بايد از آزمونهاي دشوارتري عبور كرده باشد و در آزمون مقايسه با موارد گوناگوني بالاتر جلوه كند.