فرهاد حسن زاده: توی جنگلستون هر‌کسی زندگی خودش را داشت.

بعضي‌ها از بعضي‌ها حساب مي‌بردند. بعضي‌ها حساب و كتاب سرشان نمي‌شد. بعضي‌ها سرشان توي كتاب بود و از حساب بويي نبرده بودند.

يك روز شغال داشت توي صفحه‌هاي نيازمندي‌هاي روزنامه‌ي «هم‌جنگلي» دنبال آگهي استخدام مي‌گشت. اما هيچ كاري كه به قيف او بخورد پيدا نمي‌شد. كم‌كم داشت نااميد مي‌شد و اشكش در مي‌آمد كه چشمش افتاد به يك آگهي خيره‌كننده. آن آگهي از طرف شير بود كه نوشته بود: به يك همكار خانم يا آقا، با سواد يا بي‌سواد، جوان يا پير، متأهل يا مجرد، نيازمندم. از متقاضيان خواهشمند است با شماره‌ي‌ تلفن بنده تماس گرفته و يا حضور به هم رسانند.

شغال فكري كرد و لبخندي زد و با شير تماس گرفت: «الو، من براي آگهي روزنامه تماس گرفتم.»

- خوب كاري كردي تماس گرفتي.

- مورد شما چيه؟

- موردي نيست. من يك منشي مي‌خوام.

- واسه چه كاري؟

- والا هيچ كاري ندارم. شما خودت فكر و ايده‌اي براي كارآفريني نداري؟

- فكر و ايده؟ ببينيم سرمايه‌مرمايه چي داري؟

- اي بابا! چه سرمايه‌اي بالاتر از اين هيكل و يال و كوپال كه هر آدمي ببينه، از ترس غش مي‌كنه.

- خب!

- خب كه خب. فكر از شما،
سرمايه از ما.

***

چند روز بعد يك خانم چاقالو سلانه‌سلانه رفت به ساختماني در ميدان بلبشو كه روي تابلويش نوشته شده بود: «انستيتو لاغري شيرغال/ لاغري تضميني در سه‌سوت!» و زير آن نوشته شده بود: «آخرين متد، كاملاً طبيعي»

(در پرانتز عرض كنم كه بنده به‌عنوان نويسنده از تعامل بين حيوانات و انسانات لذت وافر مي‌برم. اين‌كه حيوانات در خدمت نوسانات احساسات انسانات باشند يك موضوع بين‌المللي است و حتي فرابين‌المللي است.) به هر حال آن روز خانم چاقالو با كمي شك و ترديد به شغال نگاه كرد و يك شكلات بالا انداخت. خب، او اين‌جوري بود. وقتي استرس مي‌گرفت شكلات مي‌خورد. بعد از شغال پرسيد: «ببخشيد شما چه‌طوري لاغر مي‌كنيد؟ با ليزر يا بي‌ليزر؟»

شغال گوشه‌ي پوشه را به پوزه‌اش چسباند و كمي از آن را جويد و گفت: ‌«نخير. ما از يك روش منحصر‌به‌فرد استفاده مي‌فرماييم. اين روش اختراع بنده است و كاملاً طبيعي است.» و او را به اتاق بغلي هدايت كرد. در اتاق بغلي نه دستگاهي بود و نه ليزري. تاريكِ تاريك بود. ناگهان در ميان تاريكي صداي نعره‌‌ي شيري پيچيد و خانم چاق شش متر به هوا پريد. وقتي پايش به زمين رسيد شصت كيلوگرم، كم كرده بود. و اين طوري بود كه مؤسسه‌ي لاغري شيرغال با مشاركت شير و شغال در عرض يك‌سال از فرش به عرش رسيد و ميلياردر شد. ركورد آن‌ها در گينس ثبت شد و به‌عنوان كارآفرين نمونه كارت ‌صدآفرين گرفتند