به گزارش فارس، در اوایل محرّم سال 1330 بود که قشون روس با توپ در حالی که شیپور میزدند، وارد مشهد مقدس شدند. تا چند روز به همین نحو جمعیت زیادی با افسرها و صاحب منصبها وارد مشهد شده و در ارک منزل کردند و رکنالدوله رسماً از آنان پذیرایی نمود. کنسول روس فهمید رؤسا و اشراف با او ضدیت ندارند، یوسف خان هراتی را وا داشت تا در نزدیکی قبرستان میرهوا مجلسی ترتیب دهد و اظهار کند ما مشروطه نمیخواهیم و احمد شاه را به سلطنت نمیشناسیم بلکه سلطان ایرانیها محمد علی شاه است.
وی جمعی از مردم ساده و بیاطلاع را دور خود جمع کرد، تا این که چند روز بعد سیدمحمد یزدی ـ که معروف به طالب الحق بود ـ و نائب علی اکبر نیز مجلسی در نوقان به همین منظور ترتیب دادند. طالب الحق در موقع سخنرانی گفت: دموکراتیها بهایی هستند. ما نظمیه و عدلیه و مالیه و سایر ادارات را لازم نداریم. تمام اهل این ادارات بابی و کافرند! کم کم مجلس ایشان تقویت شد و طالبالحق و نائب علی اکبر با تابعان خود وارد مسجد گوهرشاد شدند، یوسف خان هم با تابعان خود داخل صحن جدید شد و آنجا را منزلگاه خویش قرار دادند. طالبالحق روزها منبر میرفت و میگفت: مردم نترسید. ما محمدعلی شاه را میخواهیم تا با او دست بیعت بدهیم و فریاد میزد: مردم! هوشیار باشید که بابیها (بهاییها) دین و مذهب شما را بردند.
کم کم عدّه آنان زیاد شد. یوسف خان در صحن جدید در حجره بالاسر منزل کرده بود و طالب الحق در حجره بالای کفشداری مسجد جا گزیده بود. تفنگدارها هم در میان مسجد و صحن و بازار پراکنده بودند. در اوایل ماه ربیعالاول بود که الواط و اوباش در اطراف یوسف خان جمع شدند و او را به نام سردار صدا میزدند. یوسف خان مقصران را شلاق میزد و نوید میداد محمدعلی شاه عنقریب به زیارت مشرف خواهد شد و میگفت: سالار الدوله با قشون فراوان وارد قوچان شده است. هیچ کس از اداریها و سربازان نمیتوانست و جرأت نمیکرد در میان حرم و صحن و مسجد بیاید، چون اگر میآمد، او را نزد یوسف خان میبردند و زیر شلاق و ضرب و شتم قرار میگرفت.
کار به جایی رسید که تجّار و کسبه دکانها را بسته و دست از کار کشیدند. شبی نبود که دکان یا منزلی را خراب نکنند و اموالش را به غارت نبرند.
یوسف خان با محمد قوشآبادی نیشابوری که از اشرار معروف بود و اسماعیل ترشیزی و گروهی از سربازهای گارد نظامی و جمعی از افغانیها و عدهای از اشرار شهر که تقریباً تعداد آنان به پانصد نفر میرسید، گلدستهها و بالایدرهای صحن قدیم و جدید را سنگر قرار داده بودند. عصرها جمعیت در میان صحن جدید اجتماع میکردند و یوسف خان سخنرانی مفصلی میکرد و نوشتههای جعلی از زبان محمدعلی شاه برای مردم میخواند و ایشان را به دریافت خلعت و منصب بشارت میداد.
از اوایل ربیعالثانی، مفسده و درگیری شدید شد. همه شب تا به صبح صدای گلوله از جاهای مختلف شهر مشهد بلند بود. در اوایل ماه مزبور بود که گروهی از افراد روسی در چند مرکز از اطراف بَست در بالای بامها به بهانه حفظ رعایای خود سنگر گرفته بودند تا این که صبح روز شنبه که دهم عید نوروز سنه 1330 قمری بود و با روز دهم ربیعالثانی مصادف شده بود، صاحب یکی از مغازههای بزرگ نزدیک حرم آمد و گفت: هر خاکی دارید بر سر بریزید، چون امروز گنبد مطهّر حضرت رضا را هدف توپ قرار میدهند.
تقریباً دو ساعت به غروب بود که صدای توپهای روسی بلند شد و از چند ناحیه به سوی حرم تیراندازی کردند و با اتومبیلهای مسلسل دار به جانب صحن مقدس آمدند، تا اوّل غروب وارد صحن شدند. زوّار و متحصنان وارد حرم مطهّر شدند و درهای حرم را بستند. یک دسته از روسها با توپهای مسلسل به پشت بام حرم رفتند و از پنجرههای پشت بام ضریح مقدس امام رضا (ع) را گلوله باران کردند و گروهی از روسها با اسلحه وارد دارالسیادة شدند و از شبکههای پنجره نقره، حرم مطهر و ضریح را هدف قرار دادند.
تقریباً تعداد هفتاد نفر از جمعیت که میان حرم و رواقها و اطراف حرم بودند، کشته شدند و مدت چهار شبانهروز حرم و رواقها در تصرف روسها بود.