این کسی که تو مغزمه وقتهایی که باید حرف بزنه و راهنماییام کنه، هیچی نمیگه. وقتهایی هم که نباید حرف بزنه، بدتر عصبانیام میکنه. وقتهایی که باید کارهای زیبا و مفید یادم بده، کارهای بد و زشت یادم میده
و وقت هایی که باید بهم بگه اول فکر کن بعد حرف بزن، بهم میگه الآن باید حرف بزنی و گرنه میگن کم آوردي!
فکر میکنی مغز خودته که داره راهنماییات میکنه، اما نه، انگار یکی دیگه است. یهکم دقت کنی صداش رو میشنوی؛ «مواظب باش! هر لحظه امکان داره نفوذ کنه!» این مشکل بسياري از ما نوجوونهاست. ماهایی که فکر میکنیم داریم راه درستی رو انتخاب میکنیم، اما یکی دیگه توی فکرمون داره ما رو خیلی بد راهنمایی میکنه و راه بدی رو پیش پامون ميگذاره. راه پرخطر رو زیبا جلوه میده و ما رو از خطرهاي بزرگ اون بیخبر میگذاره. ماها هم کمتجربهایم و تسلیم خواستههای دلمون میشیم.
بهاره کشورزاده، 14ساله از پاکدشت