تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۷

رضا احسان پور: اول آقای مربی که تلاشم را دید

از سابقه‌ي ورزشیِ من پرسید

«بازیکن مار و پلّه هستم قربان!»

یکهو ترکید و بعد، تا شد خندید!

 

دوم

هرچند که هیکلم درشت و خفن است

قدّ پدرم تا دَمِ بازوی من است

تا آخر عمر، نوکرش می‌مانم

این شیوه‌ي پهلوانِ عالم‌ شدن است

 

سوم

با بیل و کلنگ و تیشه گل می‌کارد

اندازه‌ي دشت و بیشه گل می‌کارد

مامان من آقای گلِ خانه‌ي ماست!

در باغچه‌مان همیشه گل می‌کارد

 

چهارم

از چنگ پلنگ، طعمه را کش رفتن

بی‌کله به جنگ تیر و ترکش رفتن

سخت است اگر چه، باز هم ساده‌تر است

از چنگ پلنگ، طعمه را کش رفتن