تاریخ انتشار: ۱۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۴:۵۱

هنوز که هنوز است پنج‌شنبه‌های روزنامه‌ی همشهری چیز دیگری است. پنج‌شنبه‌ها دوچرخه‌ای است.

این «دوچرخه» که می‌گویم، برای خودش صفتی است. صفتی که قید زمانش حتی به پنج‌شنبه‌های یاسمن مجیدی 22 ساله‌ی این‌روزها، انرژی می‌دهد و رنگ می‌پاشد هنوز...

دوچرخه‌ی بامعرفت من!

سلام

معرفت یعنی همین که هستی... هر پنج‌شنبه...‌ در دکه‌ی روزنامه‌فروشی‌ها. معرفت یعنی همین که نوجوانی را رها نکرده‌ای... نوجوانان را هم. معرفت یعنی همین که ما، نوجوان‌های دیروزت را هم برای خودت نگه داشته‌ای. معرفت یعنی همین‌ها...

دیشب در خواب دیدمت. دیدم که هنوز دوچرخه در دست دلتنگی می‌کنم برای روزگار نوجوانی‌ام با تو.

آن‌قدر برایم این دلتنگی تکان‌دهنده بود که از خواب پریدم و دیگر خوابم نبرد. دیدم آرام نمی‌گیرم مگر با نوشتن نامه‌ای به مقصد تو. برای تویی که خودت چگونه نوشتن را یادمان دادی، چگونه نوجوانی‌کردن را... نوشتم برایت تا چون من در انتهای این نامه، تو هم از ته دل بگویی: یادش به‌ خیر.

و حالا با همان هیجان ناب نوجوانی‌ام می‌گویم: دوچرخه جان! همه‌ی ما (چه قدیمی‌های تو، چه امروزی‌هایت) از صمیم قلب دوستت داریم. همیشه دوچرخه‌ای بمان.

نوجوان دیروز

یاسمن مجیدی