فهیمه پناه‌آذر: مرتضی اصفهانی کار خود را با نگارش فیلمنامه‌هایی با موضوع جاسوسی از تاسیسات هسته‌ای آغاز کرد.

نخستين كار او نوشتن فيلمنامه «پازل» با موضوع جاسوسي و امنيتي بود و در ادامه با همكاري بهروز افخمي متن فيلم سينمايي «روباه» را نوشت كه به عقيده برخي كارشناسان، جزو آثار خوب گونه جاسوسي است.

تازه‌ترين كار اصفهاني همكاري در نگارش فيلمنامه مجموعه تلويزيوني «تعبير وارونه يك رؤيا» با فريدون جيراني بود؛ سريالي كه به تازگي پخش از شبكه يك پايان يافت و بازتاب‌هايي متفاوت و گاه متضاد در ميان مخاطبان، كارشناسان و منتقدان داشت. گفت‌وگوي همشهري را با نويسنده فيلمنامه اين سريال در ادامه مي‌خوانيد:

.

  • شروع و ادامه كار شما در حوزه فيلمنامه‌نويسي مسائل امنيتي و هسته‌اي بود. چطور شد وارد گروه نگارش فيلمنامه تعبير وارونه يك‌رؤيا شديد؟


موضوع هسته‌اي شدن ايران و مسائل مترتب بر آن در چند سال اخير وارد زندگي مردم شده است. به‌نظرم رسيد در حوزه مستند و فيلم هم بايد به آن پرداخته مي‌شد تا زواياي پنهانش آشكار شود. به همين دليل مستندهايي به زبان‌هاي مختلف ساختم و سپس طرح چند داستان را نوشتم. تعبير وارونه يك‌رؤيا هم براساس داستان‌هاي واقعي در حوزه خرابكاري‌هاي بخش‌هاي هسته‌اي ايران به نگارش درآمد.

  • آيا از نظرها و پيشنهادهاي مرتبط در روند نگارش فيلمنامه هم استفاده كرديد؟

داستان‌ها واقعي بودند و شخصيت‌هاي آن متناظر بيروني داشتند؛ البته تغييرهايي در آنها داده شد تا با يكديگر پيوند منطقي ايجاد كنند. هيچ‌كس در نگارش فيلمنامه مداخله نكرد ولي مشورت‌هايي مي‌گرفتيم و حتي به اتفاق آقاي جيراني به سازمان انرژي اتمي رفتيم تا تعدادي از قطعات صنعتي خرابكاري‌شده را ببينيم و با مهندس‌هاي ضد‌خرابكاري ملاقات كنيم. به اين ترتيب با متناظر قهرمان فيلم آشنا شديم.

  • در جريان روند يك قصه جاسوسي و امنيتي، چگونه به درام و مسائل خانوادگي رسيديد؟

بي‌ترديد هر قصه‌اي كه فاقد درام و خانواده باشد بخش عمده‌اي از اقبال ديده شدن را از دست مي‌دهد. طرح يكجانبه مسائل پيچيده جاسوسي و امنيتي در حوصله مخاطب عام قرار نمي‌گيرد و در نتيجه آن را‌‌ رها مي‌كند. ضمن اينكه اساسا بايد به اين نكته توجه داشت كه جاسوس و تروريست ازداخل غار يا كره‌اي ديگر نمي‌آيند و فاقد خانه و خانواده هم نيستند. دقيقا به همين منظور در سريال تلاش شد تا شايد براي نخستين بار اعضاي خانواده نقش‌هاي منفي را هم ببينيم.

  • اما درام كمي در روند روايت سريال خلل ايجاد كرد. داستان قوي آغاز شد اما در ‌‌نهايت نتوانست انتظار مخاطب را از يك مجموعه جاسوسي برآورده كند.

به‌نظرم برآيند بخش‌هاي ملودرام و جاسوسي به نفع ملودرام تمام شد. البته آقاي جيراني بعد‌ها اشاره كرد كه اگر از ابتدا مي‌دانستم مردم اينقدر به پيچيدگي داستان‌هاي جاسوسي علاقه دارند، يقينا اين توازن را به هم مي‌زدم.

  • مردم به آثاري با موضوع‌هاي خاص علاقه دارند. آيا مي‌توان دليل كمبود فيلمنامه قوي را در گونه جاسوسي مداخله دستگاه‌هاي ذيربط دانست يا آشنا نبودن فيلمنامه‌نويسان با موضوع؟

يك دليل شايد اين باشد كه نهادهاي مرتبط قبلا علاقه‌اي به ديده شدن نداشتند در نتيجه فيلمنامه‌نويسان از ورود به اين حوزه محروم ماندند. در رابطه با تعبير وارونه يك‌رؤيا بايد بگويم اين سريال را اثري متفاوت مي‌بينيم چون وارد حوزه‌هايي شد كه بديل آن در فيلم‌ها و سريال‌هاي ديگر كمتر ديده شده يا اصلا ديده نشده بود. به همين دليل به زعم عده‌اي باورپذير نبود چون مشابه آن را نديده يا نشنيده بودند. مواردي مثل خرابكاري صنعتي، جابه‌جايي مهندسي كه قرار است ترور شود با يك بازيگر تئا‌تر، سرمايه‌گذاري موساد روي فردي مثل هاشم جاويد،حمله به پايگاه تروريست‌هاي اسرائيل در يك كشور خارجي و... .