چهطور ميتوانيم در لحظههای دیوانهوار، عاقل باقی بمانیم؟ با خلاصشدن از دست دیوانگی درونی که توسط دیگران، گذشته یا اتفاقهاي غیرقابل کنترل بهوجود آمده. با پيشنهادهايي كه در اين صفحه ميبيني، ميتواني به آن آرامش، يكقدم نزديكتر شوي.
بهپيش با قدم كوچك
تو یک موجود درحال تغييري و هربار تنها يك قدم بهسمت جلو برميداري و كل مسير را نميتواني يكدفعه طي كني. همهي ما در بخشهايي از زندگي مجبوريم تقلا و بدوبدو كنيم و بهخصوص اگر توقعمان از زندگی بالا باشد، ممكن است انتظار داشته باشيم زود به نتيجه برسيم. از حركت نايست و يادت باشد تو در یک دایرهی بسته حرکت نمیکنی و در جا نميزني؛ حتي اگر يكشبه به مقصد نرسي.
زندگي با مشتهاي باز
تو فقط مالك واقعي چیزهایی هستی که در چنگت زندانيشان نميكني و اجازه ميدهي آزاد باشند و حتي بروند. در نظر اول ممکن است عجیب باشد، ولی چیزی که در زندگی و عشق نیاز داری، تمرين براي آزادگذاشتن آدمها و چيزهاست.
پس مدام به چيزها چنگ نزن و آنها را محكم توي مشتت فشار نده كه بشكنند و خرد شوند. به آنها آزادي بده، آنوقت ميتواني حضور واقعيشان را حس كني و از اين حضور لذت ببري.
رابطهي ناقصِ زيبا
یک رابطهي باارزش صددرصد کامل و بینقص نيست. درواقع پیداکردن کسی که هیچوقت به تو آسیب نرساند و ناامیدت نکند، غیرممکن است! هیچ انسانی کامل نیست و انتظار داشته باش كه گاهي دوستانت هم موجب رنجش تو شوند؛ اما در عينحال به دنبال کسی باش که ارزش درد، تحمل و گذشت داشته باشد. راستش شايد بدون کمی درد و تلاش، لذت واقعی و عشق واقعی هم بيمعني باشد. صبور باش و براي ساختن رابطهاي زيبا تلاش كن.
زندگي بيطعم غُرغُر
وقتی کمتر غرغر کنی، سر و كلهي خنده و لبخند بهصورت طبيعي پيدا ميشود. چه فايده كه از دنيا و زندگي گله كني؟ وقتي موجب تغییر هیچچیز نميشود. بهجايش سعي كن لحظهي حاضر را زندگي كني و از آن لذت ببري. يادت باشد، هیچچیز نمیتواند تو را در هم بشکند، مگر اينكه خودت اجازه بدهی.
محبت بهجاي تنفر
هيچ انساني بيارزش و غيرمهم نيست، اگر از داستان زندگی و رؤیاهایش باخبر باشي. حتی ظالمترین آدمها هم دلرحمیها و رفتارهاي بخشندهاي در زندگي داشتهاند که حداقل كمي بار گناهانشان را سبك ميكند! بنابراین از آدمها با آرامش و مهر فاصله بگیر، نه با غدهي تنفر در قلبت!