شگفتا! عيد كي ساكت بوده است تا به كسي نياز داشته باشد كه از طرف آن سخن بگويد؟ عيدي كه با صداي زنگش گوش جهانيان را پر و دل انسانهاي غمگين را آكنده از سرور ميكند، عامل تحركبخش بزرگي كه كاروان انسانيت را به سرمنزل برادري، محبت و فداكاري سوق ميدهد، اين نشانه الهي بر زخم دردمندان مرهم ميگذارد، با خستگان و درماندگان همدردي ميكند و دل انسانهاي درگير با هم را به هم نزديك ميكند. اين پنددهنده سرشار از زندگي، به كساني كه در خودپرستي خويش غرق شده و درون خود فرو رفتهاند، هزاران هزار پند و اندرز ميدهد. آيا چنين عيدي به كسي نياز دارد تا درباره آن بنويسد و به كساني كه براي او جشن گرفتهاند، يادآوري كند كه به او گوش فرا دهند و با او به تعامل بپردازند؟
آري... عيد آمده است و بايد آمدن او و آداب و مسائل آن را به مردم يادآوري كرد و ابعاد و مفاهيم آن را براي مردم روشن ساخت.
عيد ساكت است پس درباره آن سخن بگوييم!... عيد بهخاطر مردم در عزا و ماتم است و مردم بهخاطر او شادمان و خوشحالاند. آنان از آمدن عيد خوشحالاند و خانهها و خيابانها را آذين ميبندند و شادباش ميگويند؛ ولي... ولي عيد براي آنان اندوهگين است و در تنهايي و در رنج و درد به سر ميبرد و جوهر و روح خود را از دست داده است.
پيام عيد قربان با روش كساني كه آن را جشن ميگيرند و گرامي ميدارند، متفاوت است. عيد به آنان ميگويد: كسي كه ميگيرد ولي نميبخشد، مرده است و امتي كه در ساخت بناي انسانيت نقش نداشته باشد و فقط با تكيه بر بخشش و عطاي ديگران زندگي ميكند، از زمره امتها بيرون است و سرنوشت آن بدون دخالت ارادهاش رقم ميخورد.
شادي عيد براي كساني است كه از بند خودخواهي رها شده و توانسته باشند دوست بدارند، ببخشند و فداكاري كنند. كسي كه خواهان موفقيت است بايد از نفس و خواستههاي نفساني به سوي خداوند و خدمت به خلق خداوند مهاجرت كند. معراج و برتري و پيشرفت مختص كساني است كه احساسي بزرگ داشته باشند و درد و رنج امت خود را درك كنند و با آنان مانند يك پيكر باشند كه اگر عضوي از آن به درد آيد ديگر اعضا نيز بهخاطر او به بيخوابي و درد و تب مبتلا ميشوند.
عزت و سربلندي براي كساني نيست كه فقط بهخود ميانديشند و براي خود زندگي ميكنند، بلكه براي كساني است كه آسايش و منافع و حتي جان خويش را در راه امت و پاسداري از كشور و شرافت ميهن، اندك و بيارزش ميشمارند. همه اينها پيام عيد قربان است. عيد نميپذيرد كه كسي با وجود اندوه ديگران رقص و پايكوبي كند. پذيرفتني نيست كه اندوهها را با زينتكردن و فجايع ملي و مصيبتهاي رنجديدگان را با مظاهر فريبكارانه و آيينهاي سنتي بپوشانيم. عيد قربان، تسليمشدن و تباهي و بيمسئوليتي را رد ميكند. عيد قربان عزادار است؛ عزادار خود و ديگر اعياد و همه اعياد نيز عزادار عبادتها، عزادار ايمان و عزادار سخن [حق]اند...! سخن روي لبان ما مرده است؛ سخني كه بخشي از وجود انسان و پيوند ميان انسانها با يكديگر و ميان گذشته و حال و آينده است؛ سخني كه تنها راه تفاهم و همدلي مردم و تبديل فرد به امت است. اين سخن نابود شده است. مرده است و در پي آن، پيوند و اعتماد و پايبندي نيز مرده است و هر فردي، غريب و تنها، در ماتم سخن به سر ميبرد.
از اين روست كه عيد ساكت است و هر آنچه ما ميگوييم يا مينويسيم، مرثيهخواني و نوحهسرايي است. پس ساكت شويم و به نداي عيد گوش بسپاريم و به حركت برخيزيم، شايد از اين راه بتوانيم روح و زندگي را به سخن و عيد و همه عوامل تحركبخش زندگي و الگوهاي جوامع بازگردانيم. «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اتَّقوُاالله وَ قُولُوا قَولاً سَديداً. يُصْلحْ لَكمْ اَعْمالَكمْ وَ يَغْفِرْ لَكمْ ذُنُوبَكم.»