نمایشگاهی درباره هنر و صلح هم طبعا برای نشاندادن ریزبینیها و لطایفی است که هنرمندان در اینباره اندیشیدهاند، تا هم عموم مردم و هم خواص اهل فکر و فرهنگ به آن توجه کنند. تأکید بر رابطه هنر و صلح در جهان امروز با نظر به وضعیت کشورهای پیرامون ایران و شرایط ناهنجار سیاسی و اجتماعی کنونی در خاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی، بیش از همیشه ضروری است. برای روشنشدن اهمیت این مسئله لازم است نخست کمی درباره معانی صلح تأمل کنیم.
صلح به تعریف اول و مشهورش در نسبت بین دولتها و در برابر جنگ میان آنهاست که معنا مییابد. این معنا بیشتر در حوزه سیاست و دیپلماسی کاربرد دارد که هنرمندان در آن نقش چندان زیادی ایفا نمیکنند. سیاستمداران عملا و عموما مخاطب هنرمندان نیستند و گوش شنوایی برای آنان ندارند. در اصل هنرمندان بیشتر به دنبال صلح و آشتی به معنای عامتر آن هستند. صلح به معنای دوم، در نسبت بین ملتها و در برابر خشونت، افراطیگری و مطلقگرایی قرار میگیرد، که اکنون منطقه ما را فراگرفته است و مذاهب و ادیان و اقوام مختلف و حتی مردم یک کشور به جان هم افتادهاند؛ بنابراین برگزاری این نمایشگاه و موضوعیتدادن به رابطه هنر و صلح، لابد برای بیدارکردن افکار و اذهان نسبت به زیان و ضرر جمعی ناشی از جنگ و خشونت است.
بههرحال در معنای دوم، صلح در برابر خشونت به معنای عامتر آن است که گروههای مختلف مردم با یکدیگر درگیر میشوند و خشونت به کار میبرند؛ مثل اختلافات دینی، مذهبی، قومی، جنسیتی و آزار اقلیتها که هر روز اخبار آن را میشنویم. نمایشگاه هنر و صلح ظاهرا بیشتر به این حوزه توجه دارد؛ یعنی به ارتباط گسترده با مردم و تأثیرگذاری بر آنها با نشاندادن زشتیهای ناشی از خشونت و تمامیتخواهی. گاهی بحث صلح، بهویژه وقتی سیاستمداران از آن دم میزنند، برای صلحفروشی است؛ یعنی به پروپاگاندا و تبلیغات برمیگردد؛ بنابراین بیشتر برای سوءاستفاده از هنر است و اصالتی ندارد و فقط فضا را شلوغ میکند.
صلح، اما معنای دیگری هم دارد که به ذات آدمی برمیگردد. گاهی میگوییم کسی با خودش هم سر جنگ دارد یا فلانی با سایهاش هم میجنگد. در فرهنگ عامیانه چنین شخصیتی مثل پلنگ یا خفاش تصویر میشود؛ که اولی بالای کوه میرود تا ماه را به زمین بکشد و دومی، حقیقتی به روشنی خورشید را انکار میکند: «از همه محرومتر خفاش بود/ که عدو آفتاب فاش بود». در برابر این خشونت نفسانی، که عرفا آن را به «سگ نفس» تعبیر میکنند، صلح در کنار صفا میآید. در زبان عامیانه خود میگوییم فلانی آدم اهل صلح و صفایی است یا اهل وفاق و مداراست. در ادبیات ایرانی، به این معنا خیلی پرداختهاند.
اهل ادب و عرفان نمونههای کامل این صفت کمالی هستند: «به دریا بنگرم دریا ته وینم/ به صحرا بنگرم صحرا ته وینم/ به هرجا بنگرم کوه و در و دشت / قد رعنا رخ زیبا ته وینم» صلح در یک معنا در کنار دفاع قرار میگیرد و به شرایطی بازمیگردد که تجاوز به سرزمین یک ملت اتفاق میافتد. در اینجا دولت و ملت همپا و همراه هم هستند و بهواقع برای دفاع از صلح، سرزمین، فرهنگ و تاریخ، باید جنگید و جنگ نه انتخاب که اجبار است. بااینحال همواره، اصل با خیر است و شر، نبودِ خیر است. اصل با صلح است و جنگ، نبودِ صلح.
امروزه بشر بیشتر دریافته است که برای ماندگاری در این زمین محدود، صلح و صفا و صمیمیت را باید بیشتر کند. مردم جهان هر روز بیشتر از پیش از جنگ تنفر مییابند و راه گفتوگو را میپذیرند. مثال روشن آن استقبالی بود که از طرح ایران درباره گفتوگوی تمدنها شد، آن هم در مهمترین مرکز سیاسی جهان، سازمان ملل؛ یا خوشامد جهانیان به طرح رئیسجمهور اسلامی ایران درباره جهان عاری از خشونت. این نمایشگاه، جلوههای گوناگونی از صلح، جنگ، خشونت، پروپاگاندا، صفا و وفق و مدارا را کنار هم قرار داده است و عملا تأثیری تربیتی بر مخاطب میگذارد تا از خشونت و جنگ و افراطیگری و مطلقگرایی و خودبینی به دور باشد. جمعشدن این همه هنرمند برجسته حول محور صلح، بیانگر نیاز امروز جامعه ما و همه جوامع، به پرهیز از افراطیگری و خشونت است و زیانهای ناشی از آن را بازنمایی میکند.
همین عکس هنرمندانه اخیر از مرگ آیلان، کودک کرد، نشان داد هنر و هنرمند تا چه اندازه در دنیای امروزی میتواند تأثیرگذار باشد و نهفقط از طریق رسانههای رسمی، بلکه با خواست و مشارکت عمومی، از طریق رسانههای مجازی و حرکتهای خودجوش مردمی حمایت شود. هنر و هنرمندی که در کنار و همراه مردم باشد، هیچگاه تنها نمیماند.
* عضو شوراي شهر تهران