در اين بازخواني من به اين نكته رسيدم كه مولانا به چند دليل ميتواند براي انسان معاصر بااهميت و مفيد باشد. يك اينكه مولانا هرچند فرياد ميزند كه «پاي استدلاليان چوبين بود» و «پاي چوبين سخت بيتمكين بود» اما تمام كتابش با استدلال و خردورزي همراه است.
با وجود اينكه ما مثنوي را بهعنوان يك متن عرفاني و صوفيانه ميشناسيم؛ اين كتاب بيش از اينكه به ذوق و كشف و شهود عرفاني متكي باشد مبتني بر يكسري قياسات منطقي و يكسري استدلالات و استنتاجات عقلي است. اين استدلالات و قياسات در دل داستانهايي است كه مولانا آنها را در مسير اهداف فكري خود براي مخاطبان خود بازگو ميكند. او در داستانهايي كه جابهجا طرح ميكند و از آنها نتايج خاص مورد نظر خود را مراد ميكند نيز نوعي خردورزي و دقت علمي دارد.
يكي از ويژگيهاي اساسي مثنوي از اين منظر نگاه علمي، جزءنگر و خردورزانه است كه از طريق تجربههاي انساني و وقايعي كه بر بشر ميگذرد در داستانها و حكايتهاي مثنوي طرح ميشوند.اين ويژگي مورد توجه انسان معاصر است چراكه انسان امروز نيز يك موجود خردورز و علمي است. دومين ويژگياي كه در مثنوي ديده ميشود و باز از دلايل مورد توجه قرار گرفتن مثنوي براي انسان معاصر است به انساني بودن بن مايههاي مباحث مطروحه در آن بازميگردد.
بهعبارت ديگر مثنوي بهعنوان يك كتاب مهم عرفاني فضايي مينوي و آميخته بهاصطلاحات عرفان نظري ندارد بلكه بايد گفت مثنوي بهشدت يك كتاب اجتماعي است و دقيقا در بطن جامعه جريان دارد و درباره زندگي زميني انسان حرف ميزند؛ از انساني كه حيات اجتماعي دارد و در خيابان و كوچه و بازار و مدرسه روزگار ميگذراند و با دولت و جامعه و فرماندار و حاكم سروكار دارد.
مثنوي همينطور عميقا يك كتاب دعوتكننده به اجتماع است.
به اين معني كه مخاطبان خود را به پيكار براي به دست آوردن يك زيستن پاك و باشعور دعوت ميكند. زيستني هدفدار و با چشمهاي باز. بهنظر من ازاين منظر نيز انديشه مولانا در مثنوي براي انسان امروز مورد توجه قرار ميگيرد. انساني كه در يك جهان درهم تنيده و مشحون از حيات اجتماعي، زيست ميكند.
از طرفي بايد گفت مولانا بهشدت با سوءاستفاده و استفاده ابزاري از عرفان و دين مخالفت دارد و حتي ميستيزد. اين ويژگي را در حافظ نيز ميتوان ديد. از اينرو ميبينيم كه مولانا با كساني كه قصد دارند با ظاهر فريبنده سخنان عرفاني و حرفهاي بهاصطلاح زيبا بر گرده خلايق سوار شوند، مخالفت ميكند و به مردم نيز هشدار حذر كردن از اين گروه را ميدهد.
با اين وصف از انديشه مولانا و همينطور توجه و نياز انسان معاصر به جريان صلحانديشي كه در عرفان ايراني و بهويژه عرفان شرق جهان اسلام يعني خراسان شكل ميگيرد و مولانا در ادامه اين جريان است بايد گفت يك نوع نگرش وسيع و عميق توأمان مفاهيم ديني در خدمت زيستن حلال و پاك و متعالي ترويج ميشود.اين زيستن آن چيزي است كه انسان امروز بهشدت به آن نياز دارد و انديشه مولانا بهنوعي يكي از مناديان هنرمند آن است.
- شاعر و پژوهشگر؛ استاد ادبيات دراماتيك دانشگاه هنر