از همان ساعت 10 در همان پنجشنبه خونين، دلها در ازدحام آدمهاي سفيدپوش تپيد و قلبها در قربانگاه حاجيان به غم نشست. هنوز حالمان خوش نشده است. تا اين لحظه كه بارها پاي تلويزيون اشك ريختهايم. بايد صبور بود بر اين داغ و در اين سوگ. فصل آزمايش تكرار شده است. مهمانهاي خدا - بيش از 4هزار نفر - در پاكترين لحظات عمرشان به ديدار حق شتافتهاند و ما را به مصيبتي سخت كشاندهاند. از همان ساعتها هم ناراحتيم و هم عصباني كه چرا سعوديها به مسئوليت خود عمل نكرده و حريم ضيوفالرحمان را لگدمال بيتدبيري و تكبر و قصور و تقصير خود كرده اند. بيشتر از او از آمريكا بدمان ميآيد كه با شيطنت و زورگويي او، منطقهمان چنين گرفتار خصم و عداوت شده و نفوذ استكبارياش در منطقه همه را به جان هم انداخته و حكام سعودي را از ميزباني عاشقان الله به كشتار مومنان و مسلمانان يمن وادار كرده است.
ما ملت صبوري هستيم، اما بيشتر از صبوريمان باهوشيم. و همزمان با هوش و ذكاوتمان، نجيب و باحيا هستيم. اين شبها و روزها شبهههاي زيادي آزارمان داد، طعنههاي بسيار شنيديم و بارها رفتارهاي دينيمان به سخره گرفته شد. گفتند اصلا چرا حج؟ مگر اينجا نميشد خدا را ديد؟ اصلا خودتان مقصر بوديد! اصلا چيزي نشده! چرا اينقدر هياهو ميكنيد! اما صبورانه اشكهايمان را پاك كرديم، بغضهايمان را فروبرديم و فقط مهربانانه پاسخ داديم. اما حالا تمام احساس مان را به پاي پيكر پاك زوارمان خرج و باران اشكهايمان را در قدمگاه تابوتشان جاري ميكنيم. دوش به دوش خانوادههايشان ميايستيم و از خداي مهربان ميخواهيم كه در بهشت خود جايشان دهد كه آنها از خانه خود به خانه خدا هجرت كردند و همانجا رويماه خدا را بوسيدند. آنها سر نتراشيدند، اما بهترين حاجيهاي عالم شدند. ردشان در تاريخ ماند و ماندگار شد. ما باز صبر ميكنيم و باز به انتظار ميايستيم تا موعود آخرينمان، صاحب عصر و دورانمان از راه برسد و آرام مان كند. براي آمدنش هرچه كه از دستمان بربيايد خواهيم كرد و تمام وجود و عمر و آبرويمان را به پايش فداميكنيم. اينجا مال اوست و ما از قبيله عشقيم.